- کارشناسی داوری دیدار استقلال - آلومینیوم اراک : گل بلانکو از خط گذشت!؟ (+ عکس و ویدئو)
- آقای دبیر! مردم انتخاب میکنند چه کسی پهلوانشان باشد و چه کسی کریم شیرهای! / چرا از محبوبیت رسول خادم عصبانی هستی!؟
- قطامِ سریال امام علی(ع) در 51 سالگی و در فرانسه / زندگینامه و کارنامه هنری ویشکا آسایش + تصاویر
- عربستان سعودی «با این دختر» برای اولین بار به مسابقه دختر شایسته جهان میرود + عکس
- خاطره آقای همساده از «بده بزنیم» در گفتگو با پشه و ایرج طهماسب! (ویدئو)
- ثواب و فضیلت سوره یس ؛ بهترین سوره برای اموات و اهل قبور + متن و ترجمه سوره یاسین / یس ﴿١﴾ والقرآن الحکیم ﴿٢﴾ انک لمن المرسلین ﴿٣﴾
نوانديش: روزنامه قانون ستوني طنز به نام روزنوشت هاي يك رييس جمهور دارد كه وقايع روز را بصورت طنز در قالب خاطرات روزانه رييس جمهور منتشر مي كند. مطلب زير در شماره امروز اين روزنامه منتشر شده است:
14 شهریور 94
ساعت 9:43 صبح
آنقدر وزرایم را به بهانههای مختلف به بهارستان فراخواندهاند، امروز از صبح که میآمدم و ذهنم مشغول بود، اشتباهی به جای پاستور رفتم بهارستان! در را باز کردم و رفتم داخل. تا وارد شدم دو زاریام افتاد که اشتباهی آمدهام. خواستم برگردم که چیز عجیبی توجهم را جلب کرد. سکوت محض در ساختمان حکمفرما بود. پرنده که اجازه ورود به ساختمان مجلس را ندارد ولی پشه هم پر نمیزد. تنها چند ثانیه یکبار صدای کوبیدن چیزی به جایی میآمد. گفتم سلام، سلام، سلام، اَلام، اَلام، لام، لام، آم، آم، آم... ئه! ببخشید این من نبودم! اینقدر اینجا خلوت است که بعد از سلام گفتنم پژواک صدایم طنین انداز شد، انداز شد، انداز شد... داز شد... داز شد... ای بابا! چرا اینطوری میشود؟ شود؟ شود؟ اَود... اود... هه هه! چه باحال! با حال! آ حال! آل... آل... آل... ولش کنید، داشتم میگفتم، اینقدر همه جا ساکت بود که ترس برم داشته بود. آرام آرام جلو رفتم تا رسیدم به صحن علنی مجلس. آرام در را باز کردم و رفتم داخل. صدا زدم: «کسی اینجا نیست؟ اینجا نیست؟ اینجا نیست؟ جا نیست؟ جا نیست؟» آقای رسایی آرام گفت: «کی میگه جا نیست؟ همه اینها خالیه. رئیس رفته آمریکا مجلس تعطیله. هر کدوم خواستی بشین.» برگشتم دیدم نشسته روبهروی صندلی ریاست مجلس و به طرفش دارت پرت میکند. پشتش به من بود. با تعجب گفتم: «ئه! سلام! شما اینجایی؟ وقتی تنهاییم چقدر مهربون باهام حرف میزنی. خب پس چرا توی جمع دلم رو میشکونی با درشت گویی؟» تا این را گفتم از جایش بلند شد و در حالی که پشتش به من بود با خودش گفت: «هان؟! درشت گویی؟ روحانی؟!» با خشونت برگشت سمت من. فریاد زد: «تو اینجا چی کار میکنی؟! برو بیرووووون!» گفتم: «ئه! این چه طرز مهموننوازیه؟ شما که اولش مهربون بودی!» گفت: «چی چی رو مهربون بودم؟ بابا من فکر کردم محموده!» پرسیدم: «احمدینژاد؟» چپ چپ نگاهم کرد و گفت: «نخیر! نبویان رو میگم. احمدینژاد اینجا چی کار داره؟» گفتم: «حالا چرا پرت میکنی سمت صندلی؟» نگاهم کرد و گفت: «میخوام ببینم تعداد تیرای دارتم چند تاست! من تا پرت نکنم نمیتونم بشمارم.» گفتم: «خب چرا صندلی رو سوراخ میکنی؟ تخته مگه نداره دارتت؟» گفت: «نترس بابا روش دو سه لایه مشما داره، خود صندلی طوریش نمیشه!» گفتم: «با علی لاریجانی هم شما مشکل داری؟» باز چپ چپ نگاهم کرد و گفت: «الان شما میخوای بگی نمیدونستی؟» گفتم: «چرا، ولی باورم نمیشه یعنی واقعا این گروه شما به چیزی به اسم اختلاف نظر اعتقاد نداره نه؟ یعنی فقط و فقط یک نفر باید عین به عین نظرات شما رو داشته باشه که دوستتون به حساب بیاد؟» گفت: «خب آخه اختلاف نظر یکی! اختلاف نظر دو تا! نه این همه! الان شما نگاه کن؛ ای کاش همونقدر که آقای لاریجانی با دولت احمدی نژاد مشکل داشت، با توافق هستهای هم مشکل داشت، ای کاش همونقدر که درباره دولت قبل با غیظ صحبت میکرد، درباره توافق هستهای هم همونطور میگفت. ای کاش اونطور که به مصوبات دولت قبل بدبین بود، به توافق هستهای هم بدبین بود!» گفتم: «آقای رسایی! ببین ما با هم راجع به همه اینهایی که گفتی اختلاف نظر داریم. من همه این اختلافات رو درک میکنم ولی اینو نمیفهمم که چرا همه حسهای شما منفیه؟ مثلا چرا مثبتش رو نمیگی؟ چرا نمیگی ای کاش آقای لاریجانی همونقدر که به توافق خوشبینه، به مصوبات دولت قبل هم خوشبین بود؟ چرا منفیش رو میگی؟ چرا آرزو میکنی بدش بیاد، بدبین باشه، با غیظ حرف بزنه...؟ مگه عشق، صلح، محبت، دوستی، مدارا، اینها چه مشکلی دارن که هیچ وقت آرزوشون نمیکنید؟» زد زیر خنده و گفت: «واه واه! چه حرفا! همینم مونده بیام از عشق و صلح و محبت صحبت کنم! مگه من سوسولم؟! نخیر آقای روحانی! ما اعتقاد داریم انسان به احساس تنفرشه که زنده است! و الا عشق و صلح و اینها جنبندگی رو از بشر میگیره. پس متنفر باش و بجنب.»
وقایعنگار 14 شهریور 94:
1- رسایی: «کاش آقای لاریجانی آنطور که به مصوبات دولت قبل بدبین بود، به توافق هستهای هم بدبین بود!»
لینک کپی شد
نظر شما