- کارشناسی داوری دیدار استقلال - آلومینیوم اراک : گل بلانکو از خط گذشت!؟ (+ عکس و ویدئو)
- آقای دبیر! مردم انتخاب میکنند چه کسی پهلوانشان باشد و چه کسی کریم شیرهای! / چرا از محبوبیت رسول خادم عصبانی هستی!؟
- قطامِ سریال امام علی(ع) در 51 سالگی و در فرانسه / زندگینامه و کارنامه هنری ویشکا آسایش + تصاویر
- عربستان سعودی «با این دختر» برای اولین بار به مسابقه دختر شایسته جهان میرود + عکس
- خاطره آقای همساده از «بده بزنیم» در گفتگو با پشه و ایرج طهماسب! (ویدئو)
- ثواب و فضیلت سوره یس ؛ بهترین سوره برای اموات و اهل قبور + متن و ترجمه سوره یاسین / یس ﴿١﴾ والقرآن الحکیم ﴿٢﴾ انک لمن المرسلین ﴿٣﴾
هنري كيسينجر*
از سال 2007 تا 2009، يوگني پريماکوف و من رياست گروهي از وزراي ارشد بازنشسته، مقامات رده بالاو فرماندهان نظامي ايالات متحده و روسيه را به عهده داشتيم که در مورد اين جلسات توضيحاتي ارائه خواهم کرد. هدف از تشکيل اين کميسيون رفع ديدگاه هاي خصمانه بين دو طرف و جايگزيني آن با روش هاي مشارکتي بود. اين گروه در ايالات متحده به عنوان «گروه خط دوم» شناخته شده است که به معناي دو گروهي است و از سوي کاخ سفيد به شدت مورد حمايت قرار گرفته و مذاکرات ديگر قرار نبود به شکل غيرمستقيم برگزار شود. ما جلسات را به طور دوره اي در هر دو کشور برگزار مي کرديم. پرزيدنت پوتين در سال 2007 در جلسه حضور داشت و در سال 2009 نيز پرزيدنت مدودف دست به اقدام مشابه زد.
در سال 2008 نيز جورج دبليو بوش مهم ترين اعضاي تيم امنيتي خود را مامور پذيرايي از ميهمانان روس کرد. تمام مشارکت کنندگان در دوران جنگ سرد به عنوان يک مقام دولتي مشغول به خدمت بودند. در دوران پرتنش، آنها آنگونه که از منافع خود برداشت کرده بودند، بر منافع ملي کشورشان تاکيد مي کردند. اما آنها نيز به تجربه دريافته بودند تکنولوژي هاي خطرناک، تهديدي براي زندگي شهروندان محسوب مي شود و اگر اين تکنولوژي ها را درگير ماجرا کنند، ممکن است زندگي انساني را مختل کنند. تحولات در سراسر جهان، با تصادم ايدئولوژي ها و فرهنگ هاي متفاوت به بالندگي مي رسد. هدف «گروه خط دوم» تلاش براي غلبه بر بحران ها و اشاعه اصول مشترک نظم جهاني بود. يوگني پريماکوف يک شريک ضروري براي اين تلاش ها محسوب مي شد. ذهن فوق العاده تحليلگرش، ترکيبي از درک عالي وي از تمايلات جهاني و از سوي ديگر از خودگذشتگي اش براي پالايش رويه هاي کشورش بود که در نهايت براي رسيدن به يک چشم انداز مشترک کمک شاياني به حساب مي آمد. البته اينگونه نبود که ما بر سر هر مساله اي با هم توافق داشته باشيم، اما هميشه به همديگر احترام مي گذاشتيم. او به شخصه براي من يک همکار و يک دوست خوب بود.
نيازي نيست که بگويم ارتباط ما با روسيه نسبت به يک دهه گذشته در بدترين حالت خود است. در واقع، اين بدترين رابطه به وجود آمده بين دو طرف، پس از پايان جنگ سرد است. اعتماد دو طرفه از بين رفته است. مي دانم که طي ماه گذشته، يوگني پريماکوف، به دنبال راه هايي بود تا بر موارد آسيب پذيري که روسيه با آنها مواجه است، غلبه کند. در پايان جنگ سرد، روسيه و آمريکا هر دو بر اساس تجاربي که داشتند، چشم اندازي مبتني بر مشارکت ترسيم کردند. آمريکا انتظار داشت در آن برهه تنش ها بين دو کشور کاهش پيدا کند و جاي خود را به افکار مشارکتي سازنده در باب مسائل جهاني بدهد. غرور روسي آنها را براي ايفاي نقش در مدرن کردن جامعه آبديده کرده، زيرا تحولات تازه در مرزهاي ايجاد شده موجبات ناراحتي آنها را فراهم کرده بود و آنها مي دانستند که بايد مرزها را از نو بازسازي و تعريف کنند. با اين حال بسياري از دو طرف متوجه شده بودند در بسياري از نقاط، سرنوشت روسيه و آمريکا در هم تنيده شده است. پشتيباني از راهبردهاي ثبات آميز و ممانعت از اشاعه سلاح هاي کشتارجمعي، يک سازه امنيتي و ضرورتي فراگير براي اورآسيا محسوب مي شد. دورنماهاي ايجاد شده در تجارت و سرمايه گذاري، حوزه انرژي را به سر فهرست همکاري ها فرستاده بود. متاسفانه اما چشم انداز جهاني پيش رو ظرفيت کاملي براي همکاري دو طرفه نداشت. تصميم يوگني پريماکوف به عنوان نخست وزير، براي بازگشت به روسيه، در حالي که هواپيماي وي روي اقيانوس اطلس در حال پرواز بود تا خود را به واشنگتن برساند، تنها يک نمونه نمادين است. روسيه منتقد عمليات ناتو در يوگسلاوي شده بود. البته درهاي همکاري که در آن زمان بسته شده بود با کمپين همکاري روسيه و آمريکا براي شکست القاعده و طالبان در افغانستان مجددا گشوده شد، اما در سال 2008 و با حضور نظامي روسيه در گرجستان و بحث بر سر امور خاورميانه و بحران اوکراين در سال 2014 مجددا درهاي گشوده شده بسته شد.
تلاش هاي اخير اين دو کشور براي پيدا کردن زمينه اي مشترک در سوريه و کاهش تنش ها بر سر اوکراين، فضا را تغيير داده است. روايت غالب در هر دو کشور سرزنش کردن طرف مقابل است و اين گرايش در دو کشور ديده مي شود که هر کدام ديگري را «اهريمن» خطاب مي کند. البته نه خود کشور، بلکه رهبرانشان در اين تعريف مي گنجند. از زاويه مباحث امنيت ملي، گفتمان غالب به سمت و سوي بي اعتمادي و ترديد هاي دوران تلخ جنگ سرد کشيده شده است. اين احساسات در روسيه يادآور خشم و خروش پس از سقوط شوروي است که روسيه دچار نوعي بحران اجتماعي، اقتصادي و سياسي سرسام آور شده بود، در حالي که ايالات متحده طولاني ترين دوره توسعه خود را بدون وقفه طي مي کرد. همه اينها بين دو کشور موجب اختلاف ديپلماسي در حوزه بالکان، کشورهاي سابق عضو اتحاد جماهير شوروي، خاورميانه، گسترش ناتو، سيستم دفاع موشکي و فروش اسلحه شده است. شايد اين مهم ترين شکاف اساسي به وجود آمده در تاريخ بين دو کشور است. براي ايالات متحده، به نظر مي رسد پايان جنگ سرد موجب بازگشت آمريکا به رويکرد سنتي خود در دفاع از انقلاب هاي دموکراتيک شده است. آمريکا چشم انداز خود را روي همکاري هاي بين المللي با رهبران قانوني دنيا طراحي کرده است. اما تجارب تاريخي روسيه کمي پيچيده است. براي کشوري که سراسر مرزهايش براي قرن هاست که با نيروهاي نظامي شرق و غرب احاطه شده است، امنيت ملي به اندازه مسائل و مباحث قانوني داراي اهميت است. در اينجا چالش زمان ما با روسيه داراي دو چشم انداز است، مشروعيت و مسائل ژئوپليتيک. در اين شرايط ما با يک پارادوکس فلسفي روبه رو هستيم. چگونه آمريکا مي تواند با کشوري که ارزش هاي يکساني با آمريکا ندارد، براي برقراري نظم جهاني همکاري کند؟ بسياري از نظريه پردازان دو طرف اين امکان را که دو کشور مي توانند براي برقراري نظم جهاني با يکديگر همکاري داشته باشند، رد مي کنند. از نظر آنها، آمريکا و روسيه وارد يک جنگ سرد تازه شده اند. اما خطر اصلي در زمان ما بازگشت به تقابل نظامي و توجه کمتر به منافع بين دو کشور است. در واقع منافع بلندمدت براي هر دو کشور برقراري تعادل تازه و چند قطبي کردن جهان است.
* وزير خارجه اسبق آمريکا
□ روزنامه دنياي اقتصاد
لینک کپی شد
نظر شما