- همسرم با ازدواج دوم من مخالف بود؛ دستهایش را به صندلی بستم و او را خفه کردم
- قاضی صلواتی در مشهد حاشیه ساز شد!
- پلیس: خودرو های داخلی نمی توانند جان سرنشینان را نجات دهند!
- دستور رئیس کل دادگستری آذربایجان غربی برای پیگیری سریع قتل عام خانواده مهابادی
- تیراندازی در بجنورد به یک خانم با یک فوتی و ۳ مصدوم
- ربودن کارمند بانک با دسیسه یک زن
- یک زن و پنج کودک در باتلاقی در حوالی شیراز جان باختند
- ربودن زن جوان بخاطر انتقامجویی در شادآباد
- آدمربایی ساختگی برای جواب منفی به خواستگاری
- عامل ضرب و شتم یک زن در بازار ساری بازداشت شد
جواني از يک خانواده ثروتمند، به خاطر بي توجهي والدينش و کمبود مهر وعاطفه بادختر معتادي آشنا شد تا اينکه دل به دختر خاله اش بست و تصميم به ازدواج فاميلي گرفت. اما وقتي دختر معتاد را مانعي بر سر راه ازدواجش ديد، او را تحت تاثير مواد مخدر خفه کرد. بعد هم سعي کرد وانمود کند اين دختر در اثر مصرف مواد مرده است اما عذاب وجدان رهايش نکرد. سرانجام براي نجات از کابوس هاي شبانه، نزد پليس رفت و به قتل دختر معتاد اعتراف کرد. خبرنگار ميزان با عامل اين جنايت گفت وگويي انجام داده است که مي خوانيد. بهنام- عامل جنايت- با اشاره به زندگي خانواده اش گفت: «زندگي خوب و راحتي داشتم و از کودکي در ناز و نعمت بزرگ شدم، پدرم صاحب معدني بزرگ بود و مادرم به عنوان پزشک در بيمارستان هاي مختلف فعاليت داشت و به کارش بسيار علاقه مند بود. من هم در ميانه زندگي شان فراموش شده بودم. آنها مشغول کار بودند ومن بيشتر از آنکه در کنارشان باشم با پرستارها و خدمتکاران خانه مان بودم. فقط درميهماني هاکمي به من توجه مي شد و يادشان مي آمد پسري هم دارند.روزها بسرعت سپري شد و من هم سعي مي کردم به جاي دعوا با آنها وقتم را بادوستانم بگذرانم.»
با سارا چگونه آشنا شدي؟
در يک ميهماني شبانه و از طريق يکي از دوستانم آشنا شدم. به علت اعتياد از سوي خانواده اش طرد شده بود و با تعدادي از دوستان مانند خودش در يک خانه مجردي زندگي مي کرد. البته من هدفم از دوستي با او ازدواج نبود بلکه به دنبال يک همصحبت بودم. البته هوس هاي شيطاني هم بي تاثير نبود. او هميشه در دسترسم بود و هر وقت مي خواستم به ميهماني بروم همراهم مي آمد.
آيا خانواده ات خبر داشتند؟
آنها فقط به فکر تامين هزينه هاي من بودند و فکر مي کردند هنگامي که من غرق در رفاه باشم ديگر نيازي به نظارت وتربيت ندارم و به اين روابط توجهي نداشتند. صبح مي رفتند و شب مي آمدند. البته گاهي پدرم شب ها به خانه نمي آمد. فکر مي کنيد اگر به آنها مي گفتم تاثيري داشت؟ خيلي راحت با گفتن جمله «مراقب باش» از کنارش مي گذشتند.
سارا برخلاف دختران ديگر بسيار به من علاقه داشت و من هم فقط براي دوستي به او علاقه مند بودم. چون مي دانستم ما از دو خانواده متفاوت هستيم و هيچ گاه خانواده ام اجازه ازدواج من با او را نخواهند داد، علاوه بر اين بارها به او گفته بودم که مي خواهم با دختر خاله ام ازدواج کنم ولي او حاضر نبود مرا رها کند با اينکه تمام هزينه هاي ميهماني شبانه و مصرف موادش را مي دادم ولي هميشه مي گفت عاشق من است و بدون من هرگز نمي تواند به زندگي ادامه دهد. البته من هم معتاد شده بودم. اگر معتاد نبودم که در اين جمع ها حاضر نمي شدم. البته من تفريحي مصرف مي کردم.
از روز حادثه بگو
قرار بود بادخترخاله ام، سميرا ازدواج کنم و به همين دليل رابطه ام را با سارا قطع کرده بودم ولي يک روز متوجه شدم سارا موفق شده با سميرا ملاقات کند و همه چيز را درباره دوستي مان به او بگويد به همين دليل سميرا هم از من شاکي شده بود و مي خواست به ارتباط با من خاتمه دهد. حال خوبي نداشتم پس از چند روز که از ديدار سارا با سميرا گذشته بود با سارا تماس گرفتم و به او گفتم از ازدواج با دخترخاله ام پشيمان شده ام و قصد ازدواج با او را دارم.قصد کشتن سارا را نداشتم و تنها مي خواستم برخوردي سخت با او داشته باشم تا ديگر دست از سرم بردارد به همين دليل او را براي پارتي شبانه به خانه دوستم دعوت کردم و با يکديگر شروع به مصرف مواد کرديم، پس از اينکه سارا در اثر مصرف بيش از حد مواد بيهوش شد او را خفه کردم، بعد از قتل جسدش را با کمک دوستم به بيرون از شهر برديم و در کنار جاده رها کرديم. با اين صحنه سازي قصد داشتيم مرگ او را براثر مصرف مواد نشان بدهيم. اما وقتي فهميدم پليس متوجه شده سارا به قتل رسيده با مراجعه به ماموران خود را تسليم کردم.
آيا پشيمان هستي؟
پشيمان که هستم اما مقصر اصلي پدر و مادرم هستند که مرا به خاطر پول رها کردند. آنها حالاکه مرتکب قتل شده ام اميدشان به پول است تا با آن از خانواده سارا رضايت بگيرند و باز هم فکر مي کنند همه چيز با پول حل مي شود. کاش پول نداشتند اما کمي محبت داشتند. پول آنها مرا به اينجا کشاند.
ايران
لینک کپی شد
نظر شما