- سید جلال ساداتیان: شما نمیتوانید با یک بخشی از جامعه بینالمللی کاملا در تضاد دائم باشید و صرفا بخواهید با یک بخش کوچکی از این جامعه کار کنید/ روسیه و چین در همه امور پای شما نایستادهاند/ هرچه محدودیتها را افزایش بدهید، زندگی و سفره مردم محدودتر میشود
- افشاگری جدید حسن روحانی از ماجرای گرانی بنزین و اعتراضات: من واقعا از زیرنویس شبکه خبر فهمیدم بنزین دیشب گران شده! رئیسی اولین کسی بود که توییت زد و مخالفت کرد، در حالی که نامه سران قوا را با خط خودش امضا کرده بود!
- آقا گفتند من تمام جامعه ایران را انقلابی میدانم نه عده خاصی را
- ادعای بایدن: کشورهای عربی برای اولین بار آماده هستند اسرائیل را کاملاً به رسمیت بشناسند
- عربستان «با این دختر» برای اولین بار در مسابقه دختر شایسته جهان شرکت میکند (عکس)
- کاظم صدیقی فردا در این مراسم سخنرانی می کند + تصویر
- تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه / عکس
- مراسم ترحیم زهرا شجاعی با حضور سیدمحمد خاتمی (عکس)
- آیا افغانستانی های مقیم ایران، تابعیت می خرند؟
- خدا کند این کار رئیسی، زاکانی و نمایندگان انقلابی برای خدا باشد! (عکس)
«نواندیش»: فاطمه هاشمی در یادداشتی نوشت: طاقت ندارم ببینم آنان که رنجت دادند، مرثیهخوانت شوند. طاقت ندارم بدون تو و با خاطره زخمهای دلت زندگی کنم.
دلنوشته فرزند آیتالله هاشمی در شب هفت مرحوم به شرح ذیل است:
پدرم کاش مرا با خود برده بودی
فقط دو روز طول کشید از زمانی که نمیتوانستم چشم از خندههای شیرینت بر سر سفره عقد نوهات لیلی بردارم تا وقتی بالای سرپیکر بی جانت، در حال جان دادن بودم
کاش همان موقع که از هوش رفتم میآمدی و مرا با خود میبردی.
میدانستی دخترت طاقت این همه رنج و غربت را ندارد؟
میدانستی فاطمهات نمیتواند جای خالی تو و رنجها و مظلومیتهایت را ببیند و تاب بیاورد؟
این روزها که همه از تو میگویند بیشتر دلم میسوزد
برای وقتی که بودی و زخم زبان میشنیدی، بودی و تهمت و دروغ به تو میبستند و بودی و صبر میکردی
نه تنها خود صبور بودی که ما را هم تسکین میدادی و بار غم وتشویشمان را سبک میکردی
همانند تو، صبر میکنم. آنقدر صبر میکنم تا صبر هم از صبرم خسته شود.
باباجانم
با تمام وجودم میخواهم یکدفعه بلندشوم و ببینیم همه اینها خواب بوده است، نه فقط مرگت، بلکه دق دادنت، آزارت و شکستن قلبت که جز مهربانی در آن نبود.
پدر عزیزم بیا و مانند عمری که مهربانانه مرا نوازش و غمخواری میکردی، در آغوش بگیر.
بگذار بجای آنکه جسد بیجانت و قبر سردت را بغل کنم در آغوش پرمهرت اینقدر بگریم تا آرام شوم.
طاقت ندارم ببینم آنان که رنجت دادند، مرثیهخوانت شوند.
طاقت ندارم بدون تو و با خاطره زخمهای دلت زندگی کنم.
بیا و مرا با خود ببر که باور نمیکنم بدون تو ماندهام.
دخترت فاطمه