- اقدام جدید آمریکا علیه سپاه: علیرضا شفیعی نسب، کمیل برادران سلمانی و رضا کاظمیفر تحریم شدند
- آقای رئیسی! کمر مردم خم شد! گرانیهای افسار گسیخته را چه زمانی مهار خواهید کرد؟
- تتلو: [در حوادث سال ۱۴۰۱]، یکی از بازیگران زن کشور من را تحریک کرد تا آهنگی درست کنم / بابت همه اشتباهاتم عذرخواهی میکنم
- مقایسه نحوه استقبال پاکستان از رئیسی و روحانی (عکس)
- علی اکبر رائفی پور در افغانستان و یمن کیسه های آرد و برنج و خرما خیرات می کند
- دیگر کسی این دولت را گردن نمیگیرد، حتی مسعود ده نمکی! (ویدئو)
- توصیف عباس عبدی از گروه سوم اصولگرایان؛ دروغگو، بی شخصیت، ضد علم و هتاک هستند
الهام فخاری
جامعه مجموعهای از گروههای گوناگون در یک بافتار با ویژگیهای مشترک است. جامعه را بزرگترین گروه اجتماعی تعریف کردهاند که دارای نیاز، ویژگیها، خواستهها و فرهنگ مشترک هستند. این بافتار دربردارنده پیوندهایی میان گروههای خرد و افراد درون خود است. این پیوندها میتوانند کمجان یا استوار باشند، بالنده یا فرسوده شوند و فراز و فرودهایی پدید آورند که سرنوشت جامعه را دگرگون کنند. از ارسطو تا دورکیم جامعه را پیکرهای زنده و به باور اسپنسر دارای روندی تکاملی و برگرفته از درگذشتگان و زندهها توصیف کردهاند.
جامعه بزرگترین بافتار گروهی است که دارای ساختار، درونداشت (محتوا: فرهنگ) و شبکهای از پیوندها و تعاملها (میان افراد، گروهها، افراد و پیرامون خویش، گروهها و زیرساختهها، گذشته و اکنون) است. هر فرد و در سطح کلان هر جامعه، از سرمایههایی برخوردار است. این سرمایهها برای همبستگی و درهمتنیدگی ساختار تاروپودی جامعه، هم در درونداشت (محتوای فرهنگی) و هم سازوکارهای تعامل و پیوندها هزینه میشوند، بازآفریده یا دچار دگرگونی میشوند. کاستی یا کژی در ساختار، درونداشت فرهنگی یا شبکه پیوندها و تعاملها هر یک یا بهگونهای ترکیبی میتواند به آسیبهای اجتماعی بینجامد. از سویی میتوان کاستی و کژیها را در سرمایهها، سامانههای هزینهکرد، بازفراوری و دگرگونی سرمایهها (از هرگونه: مالی، نمادین، انسانی، فرهنگی و اجتماعی) و گستره کاربست بازشناسی کرد.
چگونگی و چیستی سرمایههای مالی، مکانی و فناورانه میتوانند زمینهساز شادابی یا فرسودگی و پوسیدگیهای اجتماعی باشند. با این همه سرچشمه بالندگی جامعه بیش از همه در مدیریت پویای روندهای جامعهپذیری، هماهنگی سامانههای ارزشی با کنشهای اجتماعی، توجه به همه سویههای فردی و اجتماعی (شناختی، عاطفی-هیجانی، رفتاری، بدنی) و مهارتهای زیستن در گروه است. هر عامل یا زمینهای که به آسیب فرد یا گروه، باورها یا انگیزه یا کنشها، همسازی سویهها و ناتوانی در خودارزیابی و خودبهسازی بینجامد، آسیبهای ویژهای پدید خواهد آورد. اگر جامعه گرفتار آسیب در جنبههای گوناگون و کژکاریهای سازوکارهای سطحها و لایههای مختلف شود، پیچیدگی آسیبها بیشتر، چارهجویی و درمان دشوارتر و پیامدها ژرفتر خواهند شد. ازآنرو که جامعه یک پیکره برساخته از واحدهای کوچکتر است، اگر اثر بیماری یا آسیب در هر زیربخش بهنگام بررسی و چارهجویی نشود، آسیب به دیگر بخشها گسترش مییابد و کارکردهای کلی یا بخشی جامعه را دچار چالش و کاستی خواهد کرد. وضعیتی مانند متاستاز که بیماری و کاستی به سراسر بافتها و اندامهای کلیدی چنگ میاندازد و جانی برای بازتوانی و گذار از چالش باقی نمیگذارد.
آسیبهای اجتماعی دچاره (عارضه) جامعهای ویژه نیستند. هر پیکره و زندگی اجتماعی در معرض آسیبهایی است، ولی تعاملها، سازوکارها و بافتار جامعهها با همدیگر ناهمانند هستند. در جامعه توسعهیافته برای شناسایی بهنگام، بازشناسی روشهای درمان و پیشگیری و بهکارگیری سازوکارهای بهسازی نهاد، روند، ابزار و سامانه خودایمنساز پیشبینی شده است. به سخن دیگر تفاوت یک جامعه بیشترتوسعهیافته با جامعه کمترتوسعهیافته، برخورداری از سامانه ایمنی فردی و اجتماعی است. اگر سامانههای ایمنی به کنش و واکنش علیه بخشها یا کل جامعه سرگرم شوند، جامعه دچار خودویرانگری میشود. وقتی سویهها (بعدها)ی بافتار اجتماعی ناهماهنگ باشد، برای نمونه باورها و ارزشها در افقی ناهمانند با آنچه رخ میدهد باشد، نقابهای اجتماعی گسترش و رواج یابند و تعامل بین بخشهای جامعه سست و ناپایدار شود، وضعیتی فرساینده و ویرانگر نهادینه خواهد شد. آسیبهای هر بخش بر دیگر بخشها اثر میگذارد، امید به بهبود افت پیدا خواهد کرد، هویت اجتماعی دچار کاستی میشود و از نظر انگیزشی جامعه انگیزه و توان بازآفرینی خود را از دست میدهد.
ازجمله برجستهترین سازهها برای ایمنی یک فرد یا جامعه، خودپندارهها، خودکارایی و بازخورد (نگرش)ها هستند. باور به اینکه «من خوبم، میتوانم، میخواهم بدانم و از دیدن و دریافتن کاستیها نمیترسم بلکه از توان شناختی، هماندیشی و کار همیارانه برای درمان و بهبود کمک خواهم جست و به این تلاش آگاهانه امید دارم» روندی متفاوت رقم خواهد زد. این «من» میتواند فرد باشد یا میتوان آن را جامعه انگاشت. نکته دیگر اینکه سامانههای ایمنی جامعه هم باید با برنامهای یکپارچه برای استوارترسازی یکپارچگی بافتار جامعه و آمادگی در برابر ناپایداریها و دگرگونیهای پیرامونی، تعاملی کار کنند نه اینکه درگیر فرایندهای خودویرانگری شوند.
در جامعه ایران امروز نشانههایی از خودناارزندهپنداری، خستگی، ناهماهنگی سویهها، فرسایش در نتیجه هدررفت نیروی بخشهای جامعه علیه یکدیگر، نابردباری در رویارویی با کاستیها و آسیبها، سازوکارهای دفاعی منفی (انکار، فرافکنی، توجیه، برچسبزنی و ...) و خودویرانگری دیده میشود.
چالش ناهمسازی ارزشهای رسمی با تردیدها و باورهای مردم یکی از زمینهسازهای آسیبهای اجتماعی است. آنچه در کتاب و برنامه آموزشی گنجانده شده، چقدر با آنچه در همان سامانه آموزشی، رسانه و تعامل اجتماعی رخ میدهد، همخوانی دارد؟ هر بخش از جامعه که با وجود آرمانهای بلندپروازانه، خود را در مهار و سنجش کژکاریهای روزمره، اداری و اقتصادی ناتوان میبیند و تماشاگر ژرفشدن شکافهای میان بخشهای جامعه است، نخستین کار را بیرونکشیدن گلیم خود از آب این جریان فرساینده و پرزور ویرانگر مییابد. این کنش-واکنش به سستترشدن بافتار جامعه میانجامد و زمینه را برای شتابگرفتن گسست اجتماعی فراهم میکند.
برخوردارنبودن از مهارت خودآگاهی (فردی/ اجتماعی) ما را از دانستن کاستیها و راستیهایمان بازداشته است. در یک پاندول از خودشیفتگی به خودناکاراپنداری و ناارزندهسازی در نوسان هستیم. از بالیدن به پیشینهای چندهزارساله به جریان تمسخر و فروکاهی خود سرگردانیم. در هویتیابی دچار ناهمخوانی و تضادهای اثرگذار هستیم و هنوز به روندهای سنجش و پیشگیری از آسیبهای روانی و اجتماعی کمتوجهایم.
خودآگاهی مهارتی آموختنی است و خوشبختانه میتواند با بهکارگیری برنامههای رسمی و غیررسمی آموزشی آموخته شود. خودآگاهی به ما کمک میکند با اندام ناساز جامعه خود واقعبینانه روبهرو شویم، از داشتهها و نداشتههای سرمایههای گوناگون جامعه آگاه باشیم و با دستیابی به سطحهای شناختی پیچیدهتر و بالاتر بتوانیم تجزیه، ترکیب و تحلیل دقیقتری داشته باشیم. در کنار این مهارتها نیاز داریم مهارتهای همدلی، ارتباط اثربخش و مدیریت هیجانها را بهبود ببخشیم. با تمرین کار گروهی برنامههای بازتوانی همیارانه اجتماعی را تدوین و آزمایش کنیم. در بهکارآوری برنامهها سنجش و ارزیابی فردی و اجتماعی را با دقت بیشتر دنبال کنیم و پذیرای نقد و دگرگونی باشیم.
در شرایط کنونی پس از دههها انکار نابسامانی یا آسیبهای اجتماعی، امروز مدیران رسمی جامعه از آسیبها، گوناگونی و پیچیدگی آنها و پیامدهای خطرآفرین آسیبها برای همه بافتار جامعه، همبستگی ملی و هویت با نمایانکردن تحلیلهای آمارشناختی سخن میگویند. این نخستین گام برای خودآگاهی و دوری از انکار میتواند باشد که ارزنده ولی نابسنده است. ناباوری و شگفتزدگی جامعه هنگام دیدن حاشیهنشینان و گورخوابها نمونهای از نتایج انکار و ناآگاهی از خود در طول سالهاست. گسترش فناوری ارتباطات و دادهپردازی این خواب آرام را بر هم میزند و زشتیها و کژتابیهای چهره جامعهمان را به ما نشان میدهد. این در حالی است که ما آمادگی روان- جامعهشناختی برای تابآوری و پذیرش همدلانه این خود واقعی را نداریم. از سوی دیگر باور عمومی بر این است که همواره قدرت، مدیر، فرادست و پدر/ مادر چیره بر بافتار هستند و میتوانند کاری انجام دهند. چنین انگارههایی مانند این است که یک جامعه با پیکر بزرگسال و با وجود برخورداری از سرمایهها، کنشپذیر در گوشهای سست و بیانگیزه و درمانده بماند تا کسی لقمهای در دهانش بگذارد، زیر پایش را بروبد یا لبهای تشنهاش را تر کند. اگر آن منبع خود دچار کاستی شده باشد، انگیزههای نگهداری این بزرگپیکر کنشپذیر را دیگر نداشته باشد، یا کنشگر/ منبعی بیرونی بخواهد از او برای هدفهای خود بهرهجویی کند، این جامعه با همه سرمایههایش، سرگردان و خودویرانگر و ناتوان درمیماند. جامعه کنشپذیر از راه فرایندهای آموزشی و جامعهپذیری بازتولید میشود و این چرخه منفی جامعه را در شیب منفی به سوی خودویرانگری میبرد.
گرچه کارکرد بخشهای ویژهای از پیکره جامعه ارزندهتر و حیاتیتر است، ولی سازوکار سیستمی و شبکه پیوندی میان همه واحدها، بخشها و اندامها کل یکپارچه را نگه میدارد. اندامهای حیاتی جامعه فقط نهادهای حاکمیتی مدیریتی نیستند، بلکه سرچشمههای بازآفرینی و نوزایی فرهنگی را باید در اجتماع پژوهشگران، نویسندگان و شاعران، هنرمندان و کنشگران اقتصاد پویا بازجست. پیکرهای که میاندیشد و میاندیشد چگونه و چرا باید تحول یابد، از هوا و خاک و آبی پاکتر آگاه باشد، ارزش بنهد و زمینهساز آن باشد و با پایش همواره نسبت به کاستیها، کژکاریها و خودویرانگریها هوشیار کار کند، بازفراوری نسل فرهنگی رو به بهبود خواهد رفت.
در جامعه ما اندیشهپردازی، کنشگری و ارزیابیهای فرهنگی- اجتماعی از برنامه و فضای یکپارچهای برخوردار نبوده و از دگرگونیها و هماوردیهای سیاسی اثر پذیرفته است. ارزشهایی که در یک دوره هشتساله ارزنده تعریف و معرفی شوند و در هشت سال پس از آن ناارزنده و مایه برانگیختن سامانههای خودایمنی باشند، روند سیال جامعه را دچار سردرگمی میکند.
خودناارزندهپنداری و آسیب به خود را در گزارشهایی که این روزها از فضاها و نهادهای آموزشی منتشر یا همرسانی شدهاند، میبینید. بخشهایی از نسل نوی این جامعه خود را دوست ندارد، باور ندارد و برای آینده امید و برنامهای نساخته است. نسل کهنتر هم خود را در مدیریت روندها ناتوان و ناموفق ارزیابی میکند. جامعهای که پیران دچار افسوس، بزرگسالان دچار بحران هویت و جوانان دچار سردرگمی هویتی و خودناارزندهپنداری هستند، از توان باقیمانده خود برای بازسازی و همیاری اجتماعی بهره نمیگیرد. فرد یا جامعه افسرده توان و آمادگی خودآگاهی را هم ندارد و روبهروشدن با آسیبها پیوستگی و پویایی روانی- اجتماعیاش را در هم میشکند.
جامعه یک بافتار با ویژگیها، گذشته و آینده مشترک است. برای روند رو به بهبود و آفرینندگی یک فرد یا جامعه باید مهارتهای بنیادین ازجمله خودآگاهی، مدیریت تنشها و چالشها، شناخت هیجانها، آگاهی از توان و ناتوانیها، تفکر انتقادی و حل مسئله آموخته و تمرین شوند. اگر این مهارتها در برنامهای همافزا و هماهنگ از سوی نهادهای حاکمیتی، نهادهای مردمی، رسانهها (رسمی و غیررسمی)، آموزشکاران و سرمایههای اجتماعی پیش برده شوند، فرسودگیِ نگرشی اجتماعی را میتوان درمان و روند بالندگی جامعه را بازسازی کرد. اگر نهادهای جامعه به جای همافزایی به رویارویی، ناهماهنگی، خنثیسازی یکدیگر و رقابت دچار شوند، فرسودگی به وضعیتی ژرفتر، گستردهتر و جبرانناپذیر که میتوان آن را پوسیدگی اجتماعی نامید، تبدیل خواهد شد.
دکترای روانشناسی تربیتی
شرق
لینک کپی شد
نظر شما