- واکنش ایران به خبر آسیب دیدن سامانه های پدافندی در اصفهان
- امیرعبداللهیان: سلاح های مورد استفاده در اصفهان، بیشتر اسباب بازی بچه ها بود
- بمباران سنگین مقر الحشد الشعبی در عراق توسط اسرائیل
- روایت عجیب سیدحسن خمینی از درگذشت پدر و عمویش
- بایدن در حال بررسی گزینه احیای برجام است
- روایت CNN از نتیجه حمله ریزپرنده ها به پایگاه شکاری اصفهان (تصویر)
- حضور خاتمی، سیدحسن خمینی، جهانگیری و علی دایی در مراسم ترحیم همسر مهرعلیزاده (تصاویر)
- سی ان ان: حملات مستقیم اسرائیل و ایران به یکدیگر، پایان یافته است
- واکنشهای بین المللی به حادثه اصفهان: عمان محکوم کرد / چین، انگلیس، فرانسه و... موضع گیری کردند
احمدزیدآبادی در کانال تلگرامی خود نوشت: رسانهها از تصویب پیشنویس "سند همکاری راهبردی ۲۵ سالۀ ایران و چین" در هیئت دولت خبر دادهاند.این در حالی است که نه هنوز عنوان رسمی سند مذکور اعلام شده و نه از محتوای آن خبری به بیرون درز کرده است.
اگر سند همکاری به واقع یک "توافق استراتژیک" باشد و به مرحلۀ امضا و عمل هم برسد، آن را باید مهمترین رویداد در تاریخ سیاست خارجی جمهوری اسلامی دانست.
برخی رسانهها چنین توافقی را انتخاب نهایی جمهوری اسلامی برای "چرخش به شرق" قلمداد کردهاند، اما از نگاه من، در صورت امضای این توافق باید آن را ورود جمهوری اسلامی به قواعد بازی نظام بینالملل و خداحافظی با سیاست ۴۰ سال گذشته دانست!
واقعیت این است که در شرایط کنونی روابط بینالملل چیزی به عنوان "شرق" در مقابل "غرب" وجود ندارد که بتوان از چرخش به شرق و غرب در سیاست خارجی یک کشور از آن یاد کرد. به عبارت بهتر، چین و روسیه که بعضاً از آنان به عنوان "شرق" یاد میشود، نگاهی دو قطبی به نظام بینالملل ندارند و کشورهای جهان نیز در چنین چارچوبی روابط خود را با آنها تنظیم نمیکنند.
در حقیقت، روابط چین با آمریکا و متحدان اروپایی و آسیاییاش، ترکیبی از همکاری و رقابت است و تمایلی به تبدیل این روابط به دشمنی و خصومت در آن دیده نمیشود. بنابراین، پکن در حوزههای حساس منطقهای و بینالمللی معمولاً محتاطانه گام برمیدارد و عمدتاً به دنبال نظم و ثباتی است که امکان سرمایهگذاری و مبادلات اقتصادی را برای این کشور تسهیل کند.
برای نمونه، در خاورمیانه چین میکوشد تا با همۀ کشورهای منطقه بخصوص اسرائیل و عربستان و ایران، روابط گرم و متوازنی برقرار کند و نزدیکی به یکی را به بهای دوری از دیگری با منافع خود سازگار نمیبیند. بر این پایه، چین بیش از هر چیز خواهان ثبات در خاورمیانه است، ثباتی که اسرائیل هم یکی از بازیگران اصلی آن باشد.
این در حالی است که نگاه جمهوری اسلامی به خاورمیانه معطوف به حذف اسرائیل است و اساساً همین سیاست منطقهای ایران به ریشۀ تمام اختلافات و درگیریهای آن با آمریکا و متحدان آن تبدیل شده است!
اکنون پرسش این است که آیا توافق ۲۵ ساله با چین میتواند سبب استمرار سیاست منطقهای ایران در خاورمیانه شود، یا اینکه به عکس، چنین توافقی میتواند اساس این سیاست را دگرگون کند؟
از نگاه من، توافق استراتژیک با چین کل سیاست خارجی و بخصوص سیاست منطقهای ایران را تغییر خواهد داد و آن را به صورت تابعی از سیاست پکن در خواهد آورد. از این رو میتوان گفت؛ کاری را که آمریکا تاکنون با فشار حداکثری خود به نتیجه نرسانده است، از طریق توافق استراتژیک با چین به انجام خواهد رسید!
شاید گفته شود که جمهوری اسلامی به رغم توافق استراتژیک با چین، میتواند موضع خاص خود را در مورد خاورمیانه حفظ کند و در این زمینه از چینیها پیروی نکند، اما اگر توافق دو طرف به واقع "استراتژیک" و مستلزم سرمایهگذاری چند صد میلیاردی چین در اقتصاد ایران باشد، در عمل این نوع نافرمانی ممکن نیست و پافشاری بر آن میتواند کل توافق احتمالی را به مخاطره اندازد.
با این حساب، این پرسش قابل طرح است که چرا کارگزاران نظام به چنین گزینهای رسیدهاند؟
آیا جنس رابطۀ چین و آمریکا را مصادرۀ به مطلوب کرده و با ترسیم چشماندازی خیالی از آیندۀ رابطۀ آنها، به زعم خود میخواهند جانب "قطب شرق" را بگیرند و پشتیبان جهانی قدرتمندی برای خود دست و پا کنند؟
یا با مطرح کردن توافق استراتژیک با چین در صدد به ترس و هراس انداختن آمریکا و اروپا برآمدهاند تا بدین وسیله مواضع آنها را در مورد تحریمها نرمتر کنند؟
و یا اینکه، تغییر سیاست منطقهای خود را اجتنابناپذیر دانسته، اما عملی کردن آن را تحت لوای توافق استراتژیک با چین، راه کم هزینهتری بخصوص از جهت حفظ پرستیژ، نسبت به توافق با آمریکا میدانند؟