- انتقاد کاپیتان پرسپولیس از استقلالیها
- زمان و برنامه کامل هفته دوم لیگ ملتهای والیبال ۲۰۲۴ / ساعت بازی های تیم ملی والیبال ایران (+جدول مسابقات و رده بندی تیمها)
- ساعت اوج ترشح هورمون تستوسترون و اثرات جنسی آن / راهکارها و غذاهای افزایش دهنده برای مردان و کاهش دهنده در زنان
- چرا زیر چشم سیاه میشود؟ / علت گودی زیر چشم و درمان آن
- برای سرفه چی خوبه !؟ / ۲۵ درمان ساده
- چگونه گوشی را به تلویزیون وصل کنیم!؟ / نحوه اتصال موبایل آیفون و اندروید
- ماجرای آشنایی مولانا و شمس / از عشق نافرجام کیمیا خاتون تا گوهر و کرا خاتون!
- ثواب و فضیلت سوره یس ؛ بهترین سوره برای اموات و اهل قبور + متن و ترجمه سوره یاسین / یس ﴿١﴾ والقرآن الحکیم ﴿٢﴾ انک لمن المرسلین ﴿٣﴾
- دعای آمرزش و شادی روح اموات: اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ + ترجمه
زوج جوان سه ساعت پس از ازدواج تصمیم گرفتند برای طلاق توافقی به دادگاه مراجعه کنند.
زوج جوان سه ساعت پس از ازدواج تصمیم گرفتند برای طلاق توافقی به دادگاه مراجعه کنند.
به گزارش مهر، تازه عروس در حالی که سعی می کرد غم بزرگی که بر روی چهره اش نشسته را مخفی کند، رو به رو قاضی دادگاه نشست و با اشاره به همسرش گفت: 6 ماه قبل با سعید در دانشگاه آشنا شدم. او پسر مودب و مهربانی بود. همیشه 5 دقیقه قبل از شروع کلاس ها به دانشگاه می آمد و بلافاصله پس از کلاس، از دانشگاه بیرون می رفت. یک روز وقتی به سمت خانه می رفتم او سد راهم شد و گفت، به من علاقه دارد و می خواهد همراه خانواده اش برای خواستگاری به خانه ما بیاید. یک هفته بعد آنها به خانه مان آمدند و ما با 114 سکه طلا به عنوان مهریه عقد کردیم. همیشه حس می کردم سعید غم بزرگی در سینه دارد و سعی می کند آن را از من مخفی کند. سعید در یک شرکت بزرگ استخدام شد و با کمک پدرش توانست ماه گذشته مراسم عروسی را برگزار کند.
زن جوان ادامه داد: وقتی به خانه آمدیم او از من خواست منطقی به حرفهایش گوش کنم. اول تصور کردم در مورد آینده قصد دارد حرف بزند اما او موضوعی را مطرح کرد که هیچ وقت انتظارش را نداشتم. سعید هیچ علاقه ای به من نداشت و برای ازدواج با دختر دایی اش مرا قربانی کرده بود. آن شب وقتی متوجه علاقه شدید سعید به دختر دایی اش شدم تصمیم به جدایی گرفتم. الان هم مهریه ام را می بخشم تا به صورت توافقی جدا شویم.
مرد جوان هم در دفاع از خود گفت: من عاشق دختر دایی خود بودم، اما او مطلقه بود و تنها راه من برای ازدواج با او شکست در یک زندگی مشترک بود. من هم برای این کار مجبور شدم ازدواج کنم.
قاضی شعبه 260 مجتمع قضایی شهید باهنر پس از شنیدن صحبت های این زوج جلسه دادگاه را تجدید کرد تا آنها درباره تصمیمشان بیشتر فکر کنند.
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.