- واکنش عضو دفتر رهبری به نقل قول معاون پزشکیان درمورد نظر رهبری درباره قانون تابعیت
- قطعنامه شورای حکام علیه برنامه هستهای ایران تصویب شد / کدام کشورها موافق، مخالف و ممتنع رای دادند؟ + اسامی
- همنشینی پزشکیان و مولوی عبدالحمید وایرال شد (تصاویر)
- تکذیب اقدام کیهان از سوی عضو دفتر رهبری
- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
موجسواری انتخاباتی اصولگرایان روی طرح گرانی بنزین/ تنوری که با ناراضی کردن مردم گرم نمی شود
سادهانگاری است اگر که جریان جدید اصولگرای نوانقلابی، چنین تصور کند که این بار، از هیزم نارضایتی بخشی از مردم، تنور سیاسی آنان نیز گرم خواهد شد.
«نباید دولت ناگهانی بنزین را گران میکرد؛ باید از قبل به مردم اطلاع داده میشد»؛ «اقناع افکار عمومی صورت نگرفت»؛ «این طرح اصلاح قیمت سوخت، از سمت دولت ارائه شد و ما نقشی در آن نداشتیم»؛ «باید مقدمات اجرایی این طرح آماده میشد»؛ «دولت بر اساس قانون چند سال وظیفه داشت نسبت به مدیریت سوخت اقدام کند و در این چند سال اقدام نکرد.» اینها فقط چند نمونه از جملاتی است که در روزهای اخیر در واکنش به جراحی بزرگی که گریزی از آن نبود، از سوی افراد مختلف گفته شده است و نمونههای مشابه آن را میتوان در انواع رسانههای کاغذی و غیرکاغذی دید و شنید.
روزنامه ایران نوشت: این روزها اجرای طرح سهمیهبندی بنزین محملی شده است برای تسویه حسابهای سیاسی که ریشهاش نه به دیروز و نه حتی به سال 96 بلکه به سال 1392 برمیگردد. اما با وجود آنکه این طرح، یک تصمیم ملی و مورد حمایت مقامات عالی کشور است، کمتر از 24 ساعت بعد از اجرایش، رقابتی در اعلام برائت از نقش داشتن در اتخاذ این تصمیم بین شخصیتها و دستگاهها به راه افتاد و این مباحث، هنوز داغ است و بعید به نظر میرسد که به این زودیها به خط پایان برسد.
این در شرایطی اتفاق افتاده است که همگی بخوبی میدانند چه شرایط و عواملی باعث شد تا دولت به ناچار مجری طرحی باشد که آخرین گزینهاش در لیستی بود که برای تمشیت امور کشور در نظر گرفته شده بود. در واقع اگر آنان نیز در رأس قوه مجریه بودند، احتمال اینکه در سال 93-94 مجبور به احیای طرح سهمیهبندی بنزین بشوند، خیلی بالاتر از این بود که در سال 98 ناگزیر از اجرایش شوند. زیرا اگر در سال 92 آنان به جای روحانی به پاستور میرفتند، بسیار بعید بود که روند قبلی سیاست خارجی تغییر کند بنابراین، قطعاً توافق برجام شکل نمیگرفت. برجام به همان اندازه که باعث درهم رفتن چهره مخالفان دولت و رقبای سیاسی طیف برنده انتخابات 92 شده بود، به مذاق رئیس جمهوری جدید امریکا نیز خوش نیامد و در نهایت از آن خارج شد و اعمال فشارها علیه ایران را آغاز کرد.
مشکل فروش نفت که کاهش یافته، همچنان پابرجا است و این موضوع به خاطر آنکه بیانش از سوی مقامات ممکن بود باعث نگرانی مردم شود و مورد سوء استفاده دشمنان داخلی و خارجی قرار بگیرد، خیلی عجیب نبود که مکرراً و صراحتاً گفته نشود اما عجیب است که یک روز پس از اجرای طرح سهمیهبندی بنزین و اعتراض برخی مردم، برخی شخصیتهای سیاسی نیز، با علم به تمام مسائلی که وجود دارد و در این گزارش به آنها اشاره شد، با معترضین همصدا شده و در بعضی موارد حتی از آنان سبقت میگیرند!
سر قلاب ماهیگیری کجاست؟
برای رسیدن به پاسخ این سؤال باید به لیست ناکامیهای رقبای سیاسی دولت مجدداً نگاه کرد. آن سوی قلابی که این روزها، رقبای دیروز و منتقدان امروز دولت برای ماهیگیری در آب گلآلود انداختهاند قطعاً در زمین «دغدغه معیشت مردم» قرار ندارد که اگر این گونه بود، باید سالها قبل و در دولتهای احمدینژاد درباره نگرانیهایشان برای مردم صحبت میکردند. پس تغییر پارادایم سیاسی آنان باید یک علت قوی داشته باشد که ترجیح دادهاند بدون درنظر گرفتن منافع نظام، به جای التیام بخشیدن به آلام مردم که عمده آنها ناشی از تحریمهاست، فقط به منافع سیاسی خود بیندیشند. منافعی که رأی مردم در انتخابات ریاست جمهوری 92 و 96 مانع از تحقق آن شده بود.
تشتت راه، آرا و نظر در اردوگاه اصولگرایان که به باور بسیاری از تحلیلگران سیاسی، این هم دستاورد دولت احمدینژاد بود، واقعیتی است که تکرار چندباره آن این پیام را برای دلواپسان داشت که دیگر نباید امیدی به اجماع سیاسی گروههای منتسب به این طیف داشته باشند چرا که تجربه انتخابات متعدد سالهای اخیر نشان داده اصولگرایان دیگر زیر یک چتر قرار نخواهند گرفت. پس برای دستیابی به اهداف سیاسی، باید به ضلع دیگر یعنی رضایتمندی مردم از دولت هجمه برد.
فرصت اولیه اجرای این تاکتیک را هم ترامپ با خروجش از برجام فراهم آورد و در دی 96 اولین پلان آن به اجرا درآمد. اما اینک، نگرانی بحق مردم درخصوص افزایش تورم ناشی از رشد قیمت بنزین (که قطعاً قابل رفع است) بهترین موقعیت را برای مخالفان داخلی دولت پدید آورده است تا از طریق طرح سهمیهبندی بنزین که یک تصمیم ملی و مورد حمایت مقامات عالیرتبه است، به عمود خیمه امید مردم ضربه وارد کنند؛ بنابراین با نگفتن همه واقعیتها، فقط به منافع سیاسی کوتاه مدت و البته ضد ملی خویش فکر میکنند. این تاکتیک هم، رویکردی نیست که طی هفتههای اخیر اتخاذ شده باشد؛ بلکه 5-6 سالی است متولد شده ولی مرداد امسال خیلی اتفاقی بر زبان یکی از شخصیتهای سیاسی این طیف جاری شد. آن هنگام که در یک جمع دانشجویی گفت: «نارضایتی مردم برای ما یک فرصت است.»
خداحافظی با اصولگرایی
جریان وابسته به این اردوگاه سیاسی که دیگر اصراری ندارد خود را اصولگرا بنامد و بخواند، مدتهاست که منش سیاسی خود را «انقلابی عملکردن» معرفی میکند. این طیف، ملول از خاطرهای که هشت سال دولت احمدینژاد برایشان بر جای گذاشت، به این فکر میکند که مردم یعنی سرمایه اجتماعی دولت یازدهم و دوازدهم را از آن بازستاند. در این میان، البته اشکالاتی بر عملکرد برخی دولتمردان که موجب فراهمشدن این فرصت برای مخالفان دولت شدهاند، وارد است اما با توجه به اینکه دولت روحانی 3 سال اول دولت یازدهم درگیر آواربرداری بود و از سوی دیگر، هیچ دولتی مبرا از اشتباه نبوده و نیست، اینکه مخالفان دولت برای مأیوس کردن مردم که نه فقط پشتوانه دولت فعلی بلکه سرمایه ایران و نظام جمهوری اسلامی نیز هستند سوء استفاده کرد، نهایت بیتدبیری، خام اندیشی و خوشاندیشی هر فعال سیاسی است که فقط به چشمانداز اسفند 98 و بهار 1400 نگاه میکند و فقط به حذف رقیب میاندیشد و حاضر است برای تحقق رؤیایش، سوار بر احساس رنج مردم شده و از آن به چشم یک فرصت و به نفع جبهه سیاسی خود بهرهبرداری کند. شکستن سکوت محمدباقر قالیباف و عرض اندامهای این روزهای وی و از جمله انتقاد دیروزش به دولت و مجلس در جمع بسیجیان و حضورش در برنامه «دستخط» تلویزیون و سفرهای استانی سعید جلیلی از دیگر چهرههای منتقد دولت را باید در همین راستا ارزیابی کرد.
تنوری گرم نمیشود
واقعیت جاری در اردوگاه اصولگرایان این است که ازاواسط دهه 80 انشقاقی در این طیف به وجود آمد که در نتیجه آن، نه تنها بزرگان اصولگرا به حاشیه رانده شدند، بلکه طیفهای نوظهوری اعلام موجودیت کردند که هویت خود را در گفتمانهای غیررسمیشان، برمبنای اعلام برائت از نسل آن شخصیتها ارائه داده است. عملکرد این گروه که در موارد بسیاری مورد انتقاد همطیفانشان قرار گرفته است، به نظر میرسد برای تصاحب صندلیهای بهارستان و پاستور فقط بر یک مسیر تک عاملی تأکید دارد و آن هم، بهرهبرداری از ریزش سرمایه اجتماعیای است که دامنگیر اصلاحطلبان و اعتدالگرایان شده است. این رویکرد، فونداسیون نقشه راه آنان برای انتخابات پیشرو است اما شواهد و تجربه زیسته لایههای این جامعه ثابت کرده است بخشی از مردم اگر چه ناراضیاند و عدم رضایتشان نیز دلایل متعددی دارد،اما این دلایل هرچه باشد، قطعاً قرابتی با خاستگاه فکری، فرهنگی و سیاسی این نواصولگرایان ندارندو شکافی عمیق میان انتظارات، آرزوها و نیازهای مردم با باورهای اجتماعی این گروه سیاسی وجود دارد که این شکاف، در مقاطع مختلف، محاسبات سیاسی زیادی را بر هم زده است. بنابراین سادهانگاری است اگر که جریان جدید اصولگرای نوانقلابی، چنین تصور کند که این بار، از هیزم نارضایتی بخشی از مردم، تنور سیاسی آنان نیز گرم خواهد شد.
روزنامه ایران نوشت: این روزها اجرای طرح سهمیهبندی بنزین محملی شده است برای تسویه حسابهای سیاسی که ریشهاش نه به دیروز و نه حتی به سال 96 بلکه به سال 1392 برمیگردد. اما با وجود آنکه این طرح، یک تصمیم ملی و مورد حمایت مقامات عالی کشور است، کمتر از 24 ساعت بعد از اجرایش، رقابتی در اعلام برائت از نقش داشتن در اتخاذ این تصمیم بین شخصیتها و دستگاهها به راه افتاد و این مباحث، هنوز داغ است و بعید به نظر میرسد که به این زودیها به خط پایان برسد.
این در شرایطی اتفاق افتاده است که همگی بخوبی میدانند چه شرایط و عواملی باعث شد تا دولت به ناچار مجری طرحی باشد که آخرین گزینهاش در لیستی بود که برای تمشیت امور کشور در نظر گرفته شده بود. در واقع اگر آنان نیز در رأس قوه مجریه بودند، احتمال اینکه در سال 93-94 مجبور به احیای طرح سهمیهبندی بنزین بشوند، خیلی بالاتر از این بود که در سال 98 ناگزیر از اجرایش شوند. زیرا اگر در سال 92 آنان به جای روحانی به پاستور میرفتند، بسیار بعید بود که روند قبلی سیاست خارجی تغییر کند بنابراین، قطعاً توافق برجام شکل نمیگرفت. برجام به همان اندازه که باعث درهم رفتن چهره مخالفان دولت و رقبای سیاسی طیف برنده انتخابات 92 شده بود، به مذاق رئیس جمهوری جدید امریکا نیز خوش نیامد و در نهایت از آن خارج شد و اعمال فشارها علیه ایران را آغاز کرد.
مشکل فروش نفت که کاهش یافته، همچنان پابرجا است و این موضوع به خاطر آنکه بیانش از سوی مقامات ممکن بود باعث نگرانی مردم شود و مورد سوء استفاده دشمنان داخلی و خارجی قرار بگیرد، خیلی عجیب نبود که مکرراً و صراحتاً گفته نشود اما عجیب است که یک روز پس از اجرای طرح سهمیهبندی بنزین و اعتراض برخی مردم، برخی شخصیتهای سیاسی نیز، با علم به تمام مسائلی که وجود دارد و در این گزارش به آنها اشاره شد، با معترضین همصدا شده و در بعضی موارد حتی از آنان سبقت میگیرند!
سر قلاب ماهیگیری کجاست؟
برای رسیدن به پاسخ این سؤال باید به لیست ناکامیهای رقبای سیاسی دولت مجدداً نگاه کرد. آن سوی قلابی که این روزها، رقبای دیروز و منتقدان امروز دولت برای ماهیگیری در آب گلآلود انداختهاند قطعاً در زمین «دغدغه معیشت مردم» قرار ندارد که اگر این گونه بود، باید سالها قبل و در دولتهای احمدینژاد درباره نگرانیهایشان برای مردم صحبت میکردند. پس تغییر پارادایم سیاسی آنان باید یک علت قوی داشته باشد که ترجیح دادهاند بدون درنظر گرفتن منافع نظام، به جای التیام بخشیدن به آلام مردم که عمده آنها ناشی از تحریمهاست، فقط به منافع سیاسی خود بیندیشند. منافعی که رأی مردم در انتخابات ریاست جمهوری 92 و 96 مانع از تحقق آن شده بود.
تشتت راه، آرا و نظر در اردوگاه اصولگرایان که به باور بسیاری از تحلیلگران سیاسی، این هم دستاورد دولت احمدینژاد بود، واقعیتی است که تکرار چندباره آن این پیام را برای دلواپسان داشت که دیگر نباید امیدی به اجماع سیاسی گروههای منتسب به این طیف داشته باشند چرا که تجربه انتخابات متعدد سالهای اخیر نشان داده اصولگرایان دیگر زیر یک چتر قرار نخواهند گرفت. پس برای دستیابی به اهداف سیاسی، باید به ضلع دیگر یعنی رضایتمندی مردم از دولت هجمه برد.
فرصت اولیه اجرای این تاکتیک را هم ترامپ با خروجش از برجام فراهم آورد و در دی 96 اولین پلان آن به اجرا درآمد. اما اینک، نگرانی بحق مردم درخصوص افزایش تورم ناشی از رشد قیمت بنزین (که قطعاً قابل رفع است) بهترین موقعیت را برای مخالفان داخلی دولت پدید آورده است تا از طریق طرح سهمیهبندی بنزین که یک تصمیم ملی و مورد حمایت مقامات عالیرتبه است، به عمود خیمه امید مردم ضربه وارد کنند؛ بنابراین با نگفتن همه واقعیتها، فقط به منافع سیاسی کوتاه مدت و البته ضد ملی خویش فکر میکنند. این تاکتیک هم، رویکردی نیست که طی هفتههای اخیر اتخاذ شده باشد؛ بلکه 5-6 سالی است متولد شده ولی مرداد امسال خیلی اتفاقی بر زبان یکی از شخصیتهای سیاسی این طیف جاری شد. آن هنگام که در یک جمع دانشجویی گفت: «نارضایتی مردم برای ما یک فرصت است.»
خداحافظی با اصولگرایی
جریان وابسته به این اردوگاه سیاسی که دیگر اصراری ندارد خود را اصولگرا بنامد و بخواند، مدتهاست که منش سیاسی خود را «انقلابی عملکردن» معرفی میکند. این طیف، ملول از خاطرهای که هشت سال دولت احمدینژاد برایشان بر جای گذاشت، به این فکر میکند که مردم یعنی سرمایه اجتماعی دولت یازدهم و دوازدهم را از آن بازستاند. در این میان، البته اشکالاتی بر عملکرد برخی دولتمردان که موجب فراهمشدن این فرصت برای مخالفان دولت شدهاند، وارد است اما با توجه به اینکه دولت روحانی 3 سال اول دولت یازدهم درگیر آواربرداری بود و از سوی دیگر، هیچ دولتی مبرا از اشتباه نبوده و نیست، اینکه مخالفان دولت برای مأیوس کردن مردم که نه فقط پشتوانه دولت فعلی بلکه سرمایه ایران و نظام جمهوری اسلامی نیز هستند سوء استفاده کرد، نهایت بیتدبیری، خام اندیشی و خوشاندیشی هر فعال سیاسی است که فقط به چشمانداز اسفند 98 و بهار 1400 نگاه میکند و فقط به حذف رقیب میاندیشد و حاضر است برای تحقق رؤیایش، سوار بر احساس رنج مردم شده و از آن به چشم یک فرصت و به نفع جبهه سیاسی خود بهرهبرداری کند. شکستن سکوت محمدباقر قالیباف و عرض اندامهای این روزهای وی و از جمله انتقاد دیروزش به دولت و مجلس در جمع بسیجیان و حضورش در برنامه «دستخط» تلویزیون و سفرهای استانی سعید جلیلی از دیگر چهرههای منتقد دولت را باید در همین راستا ارزیابی کرد.
تنوری گرم نمیشود
واقعیت جاری در اردوگاه اصولگرایان این است که ازاواسط دهه 80 انشقاقی در این طیف به وجود آمد که در نتیجه آن، نه تنها بزرگان اصولگرا به حاشیه رانده شدند، بلکه طیفهای نوظهوری اعلام موجودیت کردند که هویت خود را در گفتمانهای غیررسمیشان، برمبنای اعلام برائت از نسل آن شخصیتها ارائه داده است. عملکرد این گروه که در موارد بسیاری مورد انتقاد همطیفانشان قرار گرفته است، به نظر میرسد برای تصاحب صندلیهای بهارستان و پاستور فقط بر یک مسیر تک عاملی تأکید دارد و آن هم، بهرهبرداری از ریزش سرمایه اجتماعیای است که دامنگیر اصلاحطلبان و اعتدالگرایان شده است. این رویکرد، فونداسیون نقشه راه آنان برای انتخابات پیشرو است اما شواهد و تجربه زیسته لایههای این جامعه ثابت کرده است بخشی از مردم اگر چه ناراضیاند و عدم رضایتشان نیز دلایل متعددی دارد،اما این دلایل هرچه باشد، قطعاً قرابتی با خاستگاه فکری، فرهنگی و سیاسی این نواصولگرایان ندارندو شکافی عمیق میان انتظارات، آرزوها و نیازهای مردم با باورهای اجتماعی این گروه سیاسی وجود دارد که این شکاف، در مقاطع مختلف، محاسبات سیاسی زیادی را بر هم زده است. بنابراین سادهانگاری است اگر که جریان جدید اصولگرای نوانقلابی، چنین تصور کند که این بار، از هیزم نارضایتی بخشی از مردم، تنور سیاسی آنان نیز گرم خواهد شد.
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.