- برنامه و تاریخ امتحانات نهایی دی ماه دانش آموزان از سوی آموزش و پرورش اعلام شد + جدول زمانبندی
- هشدار هواشناسی: مردم این استانها آماده باشند؛ بارش شدید باران و برف در راه است / چترها را اماده کنید!
- خبر جدید وزیر درباره دانشجو معلمان دانشگاه فرهنگیان
- پیش بینی هواشناسی برای فردا: سامانه بارشی وارد کشور می شود / آب و هوا در استان های مختلف چگونه است!؟
- تاریخ برگزاری کنکور سال ۱۴۰۴ مشخص شد
- وزارت آموزش و پرورش این فرهنگیان بازنشسته را مجددا به کار دعوت کرد
- گیلانشاه خالدار منقرض شد / وداع با پرنده ناب حیات وحش ایران + عکس
- تجمع جمعی از معلمان بازنشسته مقابل مجلس / جزئیات مطالبات فرهنگیان
- پیش بینی آب و هوای تهران در ۳ روز آینده
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
کتاب "هنر ظریف بی خیالی"؛ پیشنهادی برای روزهای پر از فکر و خیال قرنطینه
نواندیش- رضا امیری: کلافه شدن یکی از حس هایی است که در زمان قرنطینه خیلی زود به سراغ ما می آید طوری که شاید ما را وسوسه به خروج از خانه کند، جالب این جا است که بدانید در زمان اپیدمی های گسترده در تاریخ جهان آثار ادبی فراوانی خلق شده که شاید خواند آن ها در این روزهای قرنطینه خالی از لطف نباشد، به همین خاطر بر آن شدیم هر روز یکی از آثار مرتبط با حال و هوای این روزها را معرفی کنیم تا با خواندن آن ها از تنهایی و قرنطینه نهایت استفاده را ببرید.
در زمان اپیدمی است که ضعفها و در عین حال، قوتهای انسان به خود انسان نمایش داده میشود. همچنین میل به بقا و تلاش برای زنده ماندن، حتی شاید از زمان برخی جنگها نیز شدیدتر است. همه این شرایط محتوم و احساسات عمیق، به نویسنده یا شاعر اجازه میدهد به شیوهای عمیقتر به مفاهیمی چون زندگی و مرگ و همچنین روابط انسانی بیندیشد. در بخش سوم از سری گزارش های هر روز یک کتاب قصد داریم کتابی معروف و بسیار شبیه به حال و هوای این روزها به نام "هنر ظریف بی خیالی" نوشته مارک منسون را به شما معرفی کنیم تا بلکه از هجوم انواع اقسام افکار مزاحم این روزها خلاصی یابید.
منسون را معمولاً در گروه نویسندگان حوزهی خودیاری (Self-help) طبقهبندی میکنند. کار اصلی او وبلاگ نویسی است و مطالبی هم که در کتابهایش آمده، پیش از انتشار در قالب کتاب، کم و بیش به صورت پراکنده در وبلاگش مطرح کرده است.
وب سیاست متمم در این باره می نویسد که بسیاری از کتابهای عمومی پرفروش در سالهای اخیر، یک ویژگی مشترک دارند: آنها یک ایدهی تکجملهای را محور قرار داده و در موردش، چند صد صفحه نوشتهاند.
به سادگی میتوانید کتابهایی مانند جوهر درون، با چرا شروع کنید و قدرت عادت را در یک یا چند جمله خلاصه کنید. کتاب هنر ظریف بی خیالی را هم میتوان در همین گروه قرار داد. خلاصه کتاب بی خیالی این است که: ما آنقدر فرصت و قدرت و انرژی نداریم که به همه چیز اهمیت بدهیم. باید بیخیال خیلی چیزها بشویم تا بتوانیم تمام فکر و ذهن و انتخابها و تصمیمهای خود را، روی گزینهی محدود و مشخص، متمرکز کنیم.
بنابراین کتاب هنر ظریف بی خیالی دربارهی بی خیالی نیست؛ بلکه اتفاقاً دربارهی توجهِ بیش از حد به اهداف و ارزش های کلیدی و بیخیالی و بیتوجهی نسبت به حاشیههای دیگر است (حتی اگر دیگران، آن حاشیهها را، اصل بدانند).
چند جمله از کتاب هنر ظریف بی خیالی
کلید زندگی خوب، این نیست که به چیزهای بیشتر و بیشتری اهمیت بدهید؛ بلکه باید به چیزهای کمتری اهمیت بدهید، و تنها چیزهایی را مد نظر قرار دهید که حقیقی، فوری و مهم هستند.
… یک واقعیت پنهان در زندگی هست؛ اینکه چیزی به نام بیخیالی وجود ندارد. شما باید به چیزی اهمیت بدهید. توجه به چیزهای مختلف و اهمیت دادن به مسائل، بخشی از جسم و بیولوژیِ ماست.
مسئله این است که به چه چیزهایی اهمیت بدهیم، و چگونه به چیزهایی که هیچ اهمیتی ندارند، اهمیت ندهیم.
… پختگی، زمانی رخ میدهد که فرد میآموزد تنها به چیزهایی اهمیت بدهد که ارزشمند هستند.
پرسش جالبِ توجهتر که مردم هیچوقت از خود نمیپرسند، این است که «چه دردهایی در زندگی خود میخواهید؟ و حاضرید برای چه چیزی زحمت بکشید؟»
برای مثال، بیشتر افراد میخواهند که ارتقای شغلی پیدا کنند و درآمد زیادی داشته باشند؛ اما هیچکس نمیخواهد شصت ساعت کار در هفته، رفتوآمد در فاصلهی زیاد بین خانه و اداره، کاغذبازیهای بیهوده، و ساختار طبقاتی استبدادی شرکت را تحمل کند…
همه میخواهند روابط عالی داشته باشند؛ اما همه حاضر نیستند مکالمات دشوار، سکوت ناخوشایند، احساسات جریحهدارشده و نقش بازیکردنهای احساسی را تحمل کنند.
فرهنگ کنونی به ما میگوید که من خودم باعثِ شکستِ خودم شدهام.
من، بیاستقامت یا بازنده هستم، و چیزهایی را که لازمهی این کار بوده نداشته و رویاهای خود را کنار گذاشتهام، و شاید اجازه دادهام که فشارهای اجتماع بر من غلبه کنند.
اما واقعیت، بسیار کسلکنندهتر از همهی اینهاست. واقعیت این است که من فکر میکردم چیزی را میخواهم؛ اما معلوم شد که در واقع آن را نمیخواستم؛ همین.
من پاداشهای این کار را میخواستم، نه نبردهای آن را. نتایج را میخواستم، نه روند رسیدن به آنها را. من عاشق جنگ نبودم؛ عاشق پیروزی بودم. و زندگی، اینگونه پیش نمیرود.
تقصیر مربوط به زمان گذشته است، و مسئولیت، مربوط به اکنون است؛
تقصیر، ناشی از انتخابهایی است که قبلاً شده، و مسئولیت، نتیجهی انتخابهایی است که شما در حال حاضر در هر لحظه از روز میکنید.
شما انتخاب کردهاید که این متن را بخوانید.
شما انتخاب میکنید که به این مفاهیم فکر کنید.
شما انتخاب میکنید که این مفاهیم را بپذیرید یا آنها را رد کنید.
شاید تقصیر من باشد که شما فکر میکنید ایدههای من بیارزش هستند؛ اما شما مسئول نتیجهگیریهای خود هستید.
تقصیر شما نیست که من این جمله را نوشتهام؛ اما هنوز هم شما در تصمیمگیری برای خواندن آن مسئول هستید.
بین مقصر دانستن کسی برای وضعیت شما، و مسئولیت واقعی آن فرد برای وضعیت شما، تفاوت وجود دارد.
هیچکس مسئول وضعیت شما نیست مگر خودتان.
شاید بتوان بسیاری از افراد را برای ناراحتی شما سرزنش کرد؛ اما هیچکس مسئول ناراحت بودن شما نیست غیر از خودتان.
علت این موضوع این است که شما همیشه انتخاب میکنید که مسائل را چگونه ببینید، چه واکنشی در برابر آنها نشان دهید و چه ارزشی برای هر چیز در نظر بگیرید.