کد خبر: ۱۰۷۶۵۸
تاریخ انتشار: ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۷:۰۹

ناگفته‌های تکان‌دهنده پلیسی که سندروم دست بی‌قرار دارد!(تصاویر)

برخی از محققان، شغل پلیس را به عنوان پرفشارترین حرفه شناسایی کرده‌اند.

برخی از محققان، شغل پلیس را به عنوان پرفشارترین حرفه شناسایی کرده‌اند.

 

به گزارش فارس، شغل‌شان پر است از فراز و نشیب، چالش، هیجان و لذت؛ شاید همین ویژگی هاست که باعث شده خیلی از پسربچه‌ها از همان کودکی آرزو کنند که پلیس شوند و «دزد و پلیس» اغلب، یک پای بازی‌های کودکانه آنهاست.

 

هیجان شغل پلیس اگرچه برای بسیاری از جوانان جذاب است، اما بیانگر خطرات ویژه‌ای نیز هست. در مطالعه اکسل برد در سال۱۹۸۱، شغل پلیس به عنوان خطرناک‌ترین شغل معرفی شده است.

 

برخی از محققان نیز آن را همسطح مشاغل پرفشاری مانند کنترل ترافیک هوایی و گاهی به عنوان پرفشارترین شغل شناسایی کرده‌اند.

 

قرار گرفتن در معرض خطرات جانی، تهدید‌های فیزیکی و رویداد‌های آسیب‌زا نظیر قتل، جنایت، کشتار، شورش و…، درگیری با مجرمان و جانیان خطرناک و ماموریت‌های غیرمترقبه، نمونه‌هایی از مواردی است که هرساله تعدادی از نیرو‌های پلیس با آن مواجه می‌شوند.

 

علیرضا رضاییان هم یکی از همین پلیس‌هایی است که حدود ۱۱ سال است با جراحات روحی، روانی و جسمی ناشی از درگیری با اشرار دست و پنجه نرم می‌کند.

 

ناگفته‌های تکان‌دهنده پلیسی که سندروم دست بی‌قرار دارد!(تصاویر)

 

جراحات پیش آمده از این درگیری باعث شده تا این پلیس شجاع و وظیفه‌شناس مازندرانی بقیه زندگی‌اش در رنج باشد و حتی رهام فرزندش که حالا ۶ سال دارد، با درد و رنج‌های پدرش بیگانه نباشد.

 

 

قصه آشنایی‌ام با آقای رضاییان بر می‌گردد به مهر ماه سال ۹۶، زمانی که برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته مطالعات فرهنگی وارد دانشگاه آزاد واحد ساری شدم، سر کلاس جامعه‌شناسی فرهنگی وقتی بچه‌ها یکی یکی خودشان را معرفی می‌کردند و استاد از شغل‌شان می‌پرسید، آنجا بود که متوجه شدم رضاییان پلیس است، اما اینکه پشت این چهره آرام و صبور و مهربان دنیایی از درد و رنج نهفته است را فقط زمانی توانستم بفهمم و باور کنم که ماجرای وی را از زبانش شنیدم.

 

رضاییان ۳۷ سال دارد، متولد جویبار است و ساکن ساری، عمویش پلیس بوده و از همان دوران نوجوانی با دیدن عمو در لباس سبز ناجا آرزو داشته که او هم یک روزی پلیس شود.

 

وقتی ۱۸ سالش می‌شود به خدمت سربازی می‌رود، حدد ۱۶ ماه در سپاه خدمت می‌کند و در سن بیست سالگی بعد از آنکه به استخدام ناجا در می‌آید، به آرزویش می‌رسد و پلیس می‌شود.

 

رضاییان مرداد سال ۸۴ به منطقه گرمسیر بندرعباس منتقل و در سِمَت استوار دوم در پلیس آگاهی استان هرمزگان مشغول به خدمت می‌شود؛ بعد از دو ماه هم در مهرماه همان سال ازدواج می‌کند.

 

روزگار با همه تلخی و شیرینی‌ها برای این پلیس جوان سپری می‌شد، اما عمر خوشی‌های او چندان طولانی نبود و از سال ۸۸، پس از درگیری با اشرار به دلیل وجود جراحات سخت روحی و روانی، تا به امروز حتی خواب راحت برایش تبدیل به رویایی محال شده است.

 

رضاییان در شرح ماجرای درگیری‌اش با اشرار می‌گوید: شهریور ماه بود و شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان؛ آن روز شیفت خدمتی‌ام بود و باید ساعت ۱۸ همان روز به محل کارم، پلیس آگاهی فرماندهی انتظامی استان هرمزگان مراجعه می‌کردم و ساعت ۲ بامداد هم شیفت کاری ام به پایان می‌رسید.

 

حدودا ساعت ۵/۴۰ بعد از ظهر قبل از خارج شدن از منزل، همسرم گفت اگر امکان دارد شب زودتر برگرد تا باهم به مراسم قرآن به سر در امام زاده سیدمظفر برویم.

 

نزدیک اذان بود که به محل کارم رسیدم؛ قرار بود به اتفاق یک نفر سرباز وظیفه به گشت زنی بپردازیم. صدای اذان پخش شده بود و من مثل همیشه پس از خواندن نماز و صرف افطار، کلت و بی‌سیم دستی را تحویل گرفتم و از محل کار خارج شدم.

 

آن شب دو اکیپ گشت موتوری نامحسوس از اداره عملیات ویژه فعال بودیم، منطقه‌ای که من باید در آنجا حضور می‌یافتم بلوار ساحلی، کنار یکی از مساجد بود.

 

حدود ۲ ساعت در آن منطقه گشت‌زنی داشتیم و از طریق بی‌سیم دستی با مرکز کنترل فرماندهی شهرستان بندرعباس در ارتباط بودیم. حدود ساعت ۸ شب ناگهان چشمم به موتورسیکلت مشکوکی افتاد که بدون پلاک شناسایی بود، کمی احساس خطر کرده و به همراه سرباز تعقیبش کردیم تا چنانچه مشکوک بود با مرکز تماس بگیریم و گشت خودرویی را اعزام کنند؛ هوا تاریک بود او ما را به محله‌ای خلوت و خطرناک برد و بعد از لحظاتی متواری شد. در راه برگشت ناگهان خودروی سواری پژو نظرم را به خود جلب کرد، راننده سواری برایمان چراغ داد و سد راهمان شد.

 

راننده گفت: با موتور سوار چیکار داشتی؟ در آن لحظه خودم را معرفی نکردم و گفتم با آن‌ها نبودم و کاری هم نداشتم؛ همین که خواستم حرکت کنم ۳ دستگاه موتورسیکلت هر کدام با سرنشین جلوی ما قرار گرفتند.

 

یک نفر از موتورسواران جلو آمد و گفت: کی هستی؟ اینجا چیکار می‌کنی؟ فکرش را نمی‌کردم این‌ها سارق و افراد شرور سابقه‌دار باشند و اینکه به همراه خود سلاح داشته باشند؛ از موتور پیاده شدم، کارت شناسایی‌ام را درآوردم، به او نشان دادم.

 

تا فهمید پلیس هستم ناگهان شمشیری را که در زیر لباسش جاساز کرده بود درآورد. در همان لحظه همدستانش هم از موتور پیاده شدند و هر کدام با قمه و شمشیر به سمت من حمله ور شدند. اسلحه‌ام را درآوردم و مسلح کردم که یکی از آن‌ها با شمشیرش به پهلوی راستم زد و خواست شمشیرش را در بدنم فرو کند که پاهایش را نشانه گرفتم و شلیک کردم.

 

من و سرباز ترسیده و دنبال راه نجات بودیم، سربازم توانست فرار کند و من هم کمی بعد از او بی‌سیم را برداشتم و به سمت دریا حرکت کردم، چراکه در آن لحظه دریا را امن‌تر از مسیر‌های دیگر می‌دانستم، درحالی که وحشت‌زده، بی‌قرار و زخمی بودم از طریق بی‌سیم از مرکز کنترل فرماندهی بندرعباس درخواست کمک کردم، اما در حین اینکه می‌دویدم فرصتی نداشتم تا موقعیتم را اعلام کنم؛ وقتی حدود ۸۰۰ متر شاید هم بیشتر دویدم ناگهان سنگی بزرگ بر پشت سرم کوبیده شد، یک لحظه فکر کردم مُردم و روحم حرکت می‌کند.

 

به کنار ساحل رسیدم و مجددا پشت سرم را نگاه کردم، دیدم اشرار نزدیک شدند، خودم را از بالا به داخل دریا پرت کردم، سرم به سنگ خورد و از پیشانی‌ام خون می‌آمد.

 

من شنا می‌کردم و به سمت لنج‌ها می‌رفتم و همه آن آدم‌ها از سمت چپ اسکله و روبرو به سمت من سنگ و فشفشه و نارنجک دستی پرتاب می‌کردند تا اینکه با سختی فراوان خودم را به سمت لنج رساندم.

 

روشنایی ماه قسمتی را که قرار گرفته بودم روشن کرده بود و آن افراد من را می‌دیدند، بین دو لنج قرار گرفتم و نفس نفس می‌زدم، قلبم به شدت می‌تپید، عمق آب زیاد بود و به حالت ایستاده با پاهایم خودم را توی آب نگه می‌داشتم، فکرم کار نمی‌کرد و بی‌سیم دستی و موبایلم هم از کار افتاده بود.

 

منتظر کمک بودم تا کسی به دادم برسد؛ صدای قایق موتوری می‌آمد، یک نفر فریاد می‌زد که لنج‌ها را به آتش بکشید.

 

وقتی من را دیدند زیر آب رفتم و در حدود یک دقیقه زیر آب ماندم در حالی که گریه می‌کردم و به همسرم فکر می‌کردم با خودم می‌گفتم دیگر هیچ‌وقت همسرم را نخواهم دید و من می‌میرم و به این فکر می‌کردم که توی این شهر غریب چگونه همسرم با جسدم به شهرمان برگردد؛ نفسم بند آمد و به روی آب آمدم.

 

نامرد‌ها آنقدر با چوب و پارو بر سر و صورت و بدنم کوبیدند که به شدت زخمی شدم و به حالت نیمه جان در آمدم. دست‌هایم را بستند و بر روی آب انداختند، صدای موتور قایق شدت داشت و آب بر صورتم پرت می‌شد، من را به زیر آب رها می‌کردند و بر روی آب می‌کشیدند، قایق موتوری حرکت کرد و من جزء مرگ به چیزی فکر نمی‌کردم تا اینکه از حوضچه دور شدند و من را بر روی قایق موتوری آوردند.

 

در حالی‌که چشمانم را بسته بودند و به شدت شکنجه‌ام می‌کردند یک نفرشان اسلحه‌ام را مسلح کرد و بر روی پیشانیم گذاشت و شلیک کرد؛ خوشبختانه قبلا خشاب را جدا کرده بودم.

 

یک نفر پرسید مامور کجایی؟ کدام کلانتری؟ ناخودآگاه درحالی‌که نیمه جان بودم، گفتم: من مامور نیستم، سارقم، سارق مسلح، چون برای زایمان همسرم پول نداشتم آمدم سرقت انجام دهم، من مامور قلابی‌ام. کار خدا بود که حرفم را باور کردند، یکی از آن‌ها به همدستانش پیشنهاد کرد تا به جای کشتنم مرا تحویل پاسگاه بدهند بلکه همدست‌شان که تیرخورده بود را نجات دهند، اما من اصرار می‌کردم من را تحویل پاسگاه ندهند چرا که سابقه زندانی دارم و مجددا روانه زندان می‌شوم، با این شیوه آن‌ها مُصر شدند من را تحویل پاسگاه بدهند و به سمت ساحل حرکت کردند.

 

ناگفته‌های تکان‌دهنده پلیسی که سندروم دست بی‌قرار دارد!(تصاویر)

 

نزدیک کلانتری ماشین کنار جاده ترمز زد و من را از خودرو پیاده کردند. نگهبان مسلح داخل کابین نگهبانی را می‌دیدم و از خوشحالی گریه می‌کردم، اما نمی‌توانستم فریاد بزنم و کمک بخواهم.

 

ناگهان دو نفر از ماموران آمدند و من را بازرسی بدنی کردند و بازوهایم را گرفتند تا بلندم کنند، حین حرکت به آن‌ها گفتم من همکار شما هستم، اما ماموران من را به عنوان سارق مسلح تحویل گرفته بودند تا اینکه یکی از کارکنان بازرسی استان که از بچه‌های مازندران بود و آن شب برای بازدید به آن کلانتری آمده بود من را شناخت.

 

در حالی‌که من را به بیمارستان انتقال می‌دادند از هوش رفتم و بعد از ساعت‌ها زمانی که به هوش آمدم باور نمی‌کردم که زنده باشم.

 

این ماجرای پلیس شجاع مازندرانی بود که بعد از گذشت حدود ۱۰ سال از آن اتفاق، بیشتر از جسمش، روح و روانش دچار آسیب شد و در تمام این سال‌ها از فکر شکنجه‌هایی که در این گزارش تنها بخشی از آن بیان شد دور نبوده و بر اثر ضربه‌های شدید روحی و روانی ناشی از این حادثه، به بیماری PTSD (اختلال استرسی پس از آسیب روانی) مبتلا شد.

 

رضاییان می‌گوید بعد از این ماجرا آرامش از خانواده‌اش گرفته و عرصه بر وی، همسر و پسرش تنگ شده و حتی روز‌های پایانی سال را که همه به دلیل شیوع ویروس کرونا خانه‌نشین بودند، او به جهت درد‌های شدید عصبی به ویژه در ناحیه قفسه سینه و سر و همچنین افسردگی، نزدیک به یک ماه در بیمارستان امام سجاد (ع) تهران بستری بوده است.

 

این پلیس جانباز که بعد از تشکیل کمیسیون‌های متعدد و بررسی پرونده پزشکی در نیمه اسفند ۹۸ بازنشسته شده است، شباهت زیادی به شخصیت «بهبود فریبا» در سریال «پایتخت۶» دارد؛ آنطور که رضاییان تعریف می‌کند، در همان روز‌های ابتدایی حادثه بعد از ترخیص از بیمارستان متوجه می‌شود گاهی دستش از او فرمان نمی‌گیرد و از کنترلش خارج است.

 

وی بیان داشت: مدت ۴ سال دچار سندروم دست بی‌قرار بودم، یادم می‌آید شب‌ها هنگام خواب هر دو دستم را زیر تنم می‌گذاشتم تا حرکت نکند، در این سال‌ها هیچ وقت چاقو به دست نمی‌گرفتم و همیشه از بغل کردن کودکان اضطراب داشتم، حتی پیش می‌آمد زمان‌هایی که سر زمین کشاورزی بیل به دست می‌گرفتم تا به پدرم کمک کنم، ناگهان دچار این سندروم می‌شدم و برای اینکه به کسی آسیبی نزنم از محل دور می‌شدم. همین‌ها باعث شد تا به دستور پزشکم مدتی را بستری و از همسرم دور باشم و من هم برای اینکه برای او اتفاقی نیفتد به بهانه ادامه تحصیل، همسرم را به یکی از دانشگاه‌های ساری فرستادم و چند وقت را تنها زندگی کردم.

 

از رضاییان در خصوص نگاه و نوع ارتباطش با شخصیت «بهبود فریبا» پرسیدم؛ گفت: وقتی اولین بار با دیدن سریال متوجه بیماری «بهبود» شدم نگاهی به همسرم انداختم و فهمیدم او هم دارد به موضوع سندرم دست بی‌قرار و روز‌هایی که درگیر این بیماری بودم فکر می‌کند، لذا هر دو سکوت کردیم تا رُهام پسرم در جریان خاطرات تلخ گذشته قرار نگیرد.

 

این پلیس مهربان هیچ‌گاه برای بیماری بهبود فریبا در سریال پایتخت نخندید و حتی دیدن بعضی از صحنه‌ها همچون کتک خوردن بهبود متاثرش می‌کرد.

 

بدون شک آن چیزی که باعث شده آقای رضاییان تمام درد و رنج‌های این سال‌ها را تحمل کند و با وجود مشکلات سخت روحی به زندگی ادامه دهد حضور همسر فداکار اوست.

 

سیده نیلوفر اسماعیلی همسر این پلیس شجاع که از نزدیک تمام رنج‌های او را حس کرده به خبرنگار فارس، گفت: قبل از این ماجرا شیرین‌ترین لحظه‌های زندگیم را در کنار همسرم تجربه کرده بودم و از آن روز تا به حال همه خوشی‌هایمان تمام شد.

 

وی افزود: باتوجه به شرایط روحی همسرم از همه دوری کردیم، سروصدا موجب عصبی شدنش می‌شد، دوران سختی را پشت سر گذاشتیم، کلا تنها شده بودیم و این استرس و نگرانی‌ها به پسرمان نیز منتقل می‌شد، حتی به جایی رسیدیم که فرزندم از نظر اجتماعی داشت دچار مشکل می‌شد و نمی‌توانست با کسی ارتباط برقرار کند.

 

خانم اسماعیلی خاطرنشان کرد: همسرم مجبور است روزی چند قرص اعصاب و روان مصرف کند و درصورت وخیم شدن شرایط جسمی چند دوره بستری را در بیمارستان می‌گذراند. شب‌ها کابوس می‌بیند و از خواب می‌پرد و در انزوا به‌سر می‌برد، نظر پزشک معالجش از ابتدا این بود که با این شرایط روحی و جسمی باید بازنشسته شود، ولی آن زمان تنها ما را از بندرعباس به مازندران منتقل کردند.

 

وی به انتشار ماجرای حمید در خبرگزاری فارس در خرداد سال ۹۷ اشاره می‌کند و می‌گوید: از زمانی‌که ماجرای همسرم از سوی خبرگزاری فارس منتشر شد شرایط خیلی تغییر کرد و در همان زمان سردار اشتری فرمانده نیروی انتظامی از طرف همکاران خود در استان، پیگیر ماجرای حمید شدند، به‌طوری‌که با پیگیری‌های فرماندهان ناجا از جمله سرهنگ عبدی رئیس مرکز امور ایثارگران ناجا و تیم متخصص پزشکی روند بازنشستگی‌اش تسریع شد. در این روز‌هایی هم که همسرم بعد از مرخص شدن از بیمارستان در منزل به سر می‌برد شرایط بهتری دارد و احساس می‌کنم شادی دارد کم کم به زندگی‌مان برمی‌گردد.

 

رهام شش ساله هم که این روز‌ها فرصت بیشتری پیدا کرده تا در خانه و در کنار پدر و مادرش باشد، با وجود اینکه از کودکی شاهد آسیب‌های وارد شده به جسم و روح پدرش بوده، اما باز هم آرزو دارد تا شبیه پدر پلیس شود؛ شاید رهام به این فکر می‌کند تا روزی بتواند در لباس پلیس با آن‌هایی که امنیت و آرامش را از مردم جامعه سلب می‌کنند مبارزه کند تا هیچ انسانی قربانی شرارت نشود.

 

آقای رضاییان نیز در ایام بازنشستگی‌اش، با مصرف به موقع قرص‌ها و تحت نظر پزشک حال و روزش کمی مساعد شده است.

 

در پایان گزارش وقتی از او پرسیدم بزرگ‌ترین آرزویت چیست؟ پاسخ داد: دوست دارم مثل اول باشم، مثل سایر آدم‌هایی که دارند زندگی‌شان را می‌کنند، دوست دارم دیگر هیچ وقت استرسی نداشته باشم؛ از بیماری‌ام خسته شده‌ام.

 

ما هم برای این پلیس توانا آرزوی سلامتی می‌کنیم و امیدواریم آرامش بار دیگر به زندگی وی بازگردد و در کنار همسر و فرزندش روز‌های شاد و آرامی را سپری کند، وی در پایان از سردار اشتری فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی که پیگیر کار‌های درمانی‌اش بودند و حتی معاون درمان ناجا به ملاقاتش از سوی فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی آمد تشکر کرد و برای تمام سبزپوشان نیروی انتظامی آرزوی سلامتی کرد.

 

نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.
* کد کپچا:
captcha

نتیجه بازی شباب الاهلی و اتحاد کلباء با حضور ملی‌پوشان فوتبال ایران!

ریما رامین فر در کنار همسرش امیر جعفری در دبی (عکس)

سه گانه تراکتور با حذف از جام حذفی پرید! / اسکوچیچ: می‌خواهیم قهرمان لیگ و آسیا شویم

عضو کمیسیون بودجه اعلام کرد: شرط تحقق مطالبه رتبه بندی و همسان سازی فرهنگیان بازنشسته ۱۴۰۰ و پاداش بازنشستگان ۱۴۰۲

اعلام زمان قطعی اجرای همسان سازیِ ۴۰ درصدی برای همه بازنشستگان (کشوری، فرهنگیان بازنشسته و لشکری)

کد کتز داگز امروز ۲ آذر و ۳ آذر؛ جواب تسک‌ های یوتیوب گربه سگ 5 TOP 5 Small Town Side Hustles That Make Big Money by DOG CAT

کد بلوم امروز ۲ آذر و ۳ آذر ؛ تمام تسک های یوتیوب What is Slippage و Regulation: Yay or Nay

برد تاریخی تیم فوتبال بانوان پرسپولیس

علم الهدی بالاخره پس از ۳ سال دولت رئیسی نگران گرانی ها شد: نکند توطئه باشد؛ نکند کار نفوذی ها باشد

واکنش عضو دفتر رهبری به نقل قول معاون پزشکیان درمورد نظر رهبری درباره قانون تابعیت

موشک هایپرسونیک اورشینک روسیه با ظرفیت ۲۰۰ بمب هیروشیما

تغییر چهره بازیگر «عشق ممنوع» و «فاطماگل» 14 سال بعد 14 سال در 40 سالگی (عکس)

کد کتز امروز ۲ آذر و ۳ آذر: جواب تسک های جدید یوتیوب

تسلیت خاتمی برای درگذشت وزیر دولتش

کارنامه استقلال، پرسپولیس و سپاهان در جام حذفی فوتبال ایران (جدول)

تغییر چهره بازیگر «عشق ممنوع» و «فاطماگل» 14 سال بعد 14 سال در 40 سالگی (عکس)

گربه ماهیِ رزه دار درحالِ صحرانوردی در جستجوی آب! (ویدئو)

خلاصه بازی پرسپولیس 3 - مس سونگون 0 (فیلم) - 1 آذر

آهنگ نگرانتم ، میثم ابراهیمی (موزیک ویدئو) + متن شعر ترانه

خلاصه بازی ایران 3 - قرقیزستان 2 ؛ گل های طارمی، حردانی و آزمون (فیلم)

گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)

ماهی روز قیامت برای دومین بار دیده شد (عکس)

آهنگ ای دریغا - محسن چاوشی (موزیک ویدئو)

خاطره خنده دار مونا کرمی در شام ایرانی از تبلیغات ماهواره‌ای (ویدئو)

حمله یک قلاده خرس به خودروها در جاده چالوس (ویدئو)

مداحی دهه فاطمیه عبدالرضا هلالی؛ ناحلة الجسم یعنی؟! (ویدئو)

خلاصه بازی رئال سوسیداد ۱-۰ بارسلونا (ویدئو)

خلاصه بازی چلسی 1- 1 آرسنال (ویدئو)

خلاصه بازی و گلهای رئال مادرید 4 - 0 اوساسونا (ویدئو)

مسابقه امیر علی اکبری، فایتر ایرانی مقابل مارکوس آلمِیدا، اسطوره برزیلی در MMA (ویدئو)

خلاصه بازی منچستر یونایتد 2 - 0 پائوک (ویدئو)

خلاصه بازی و گل های بارسلونا ۵ - ستاره سرخ بلگراد ۲ (ویدئو)

تصویری از شیخ نعیم قاسم، دبیرکل جدید حزب الله لبنان در حرم امام رضا (عکس)

خلاصه بازی رئال مادرید ۰ - بارسلونا ۴ (ویدئو) / طوفان در لالیگا

تیپ پائیزی و چهره شاد شبنم قربانی در 35 سالگی (عکس)

تصاویر پربازدید از بازیگر زن ترک و حجابش در ایران (عکس)

استقبال دختران روس از پزشکیان (عکس)

تصویر شگفت انگیز از فرود هواپیما در بیروت در میانه آتش حملات اسرائیل (عکس)

تغییر چهره آناهیتا درگاهی پس از جدایی (عکس)

حزب الله با پهپاد خانه نتانیاهو را هدف قرار داد (+عکس و ویدئو)

دوقلوهای جدید جایگزین سارا و نیکا در پایتخت شدند (عکس)

بنر اعتراضی جالب هواداران استقلال جلوی درب دفتر هلدینگ (عکس)

قاب بامزه و خوش آب و رنگ از بهنوش طباطبایی (عکس)

تغییر چهره قابل توجه پریناز ایزدیار در 38 سالگی (عکس)

تصویر پربیننده از زنان آتش نشان در تهران (عکس)

تیپ جالب المیرا دهقانی در پشت صحنه یک نمایش (عکس)

استایل و آرایش متفاوت هدی زین العابدین وایرال شد (عکس)

چهره جذاب بهنوش طباطبایی در ۴۳ سالگی (عکس)

واکنش پسر ناصرملک مطیعی به حمله کیهان؛ «دل تاریکتان پر از کینه است» (عکس)

فیگورهای زیبای انفرادی هادی چوپان در فینال مسترالمپیا ۲۰۲۴ (گزارش تصویری)

عینک عجیب و ۲۱۰ میلیون تومانی علی صادقی در جوکر سوژه شد (عکس)

لوگوی عجیب روی لباس پیشکسوت جنجالی؛ هم استقلال هم پرسپولیس ! (عکس)

تصاویر مسابقه مقدماتی هادی چوپان در مستر المپیا ۲۰۲۴ و نتیجه آن (عکس)

تصویر جذاب سحر دولتشاهی در روز تولدش (عکس)

رونمایی شهرزاد کمال‌زاده از استایل جذاب و جدیدش (عکس)

شوک به استقلال: ستاره با هواداران خداحافظی کرد (تصویر)

حذف تصویر رئیسی از اتاق وزیر خبرساز شد (عکس)

عاشقانه حدیثه تهرانی برای همسرش (عکس)

استایل متفاوت لیلا بلوکات در پشت صحنه تئاتر (عکس)

تیپ و چهره تازه ندا قاسمی، «شیرین سریال نون خ» (عکس)

سلفی بدون آرایش نجمه جودکی، مجری سابق صداوسیما (عکس)

تیپ و چهره متفاوت المیرا دهقانی روی صحنه تئاتر (تصاویر)

تیپ و چهره پاییزی نازنین بیاتی در ۳۴ سالگی (عکس)

شادی عجیب ایلان ماسک در سخنرانی ترامپ (عکس)

شکایت استقلال از اکرم عفیف به خاطر این خوشحالی (عکس)

عراقچی وارد فرودگاه دمشق شد (عکس)

زندگی خصوصی، عکس‌های شخصی و بیوگرافی ساناز سعیدی (تصاویر)

حضور فرزندان رهبر انقلاب در دفتر حزب الله لبنان (عکس)

عذرخواهی کاپیتان استقلال از هواداران و پیام به نکونام (تصویر)

واکنش رامین رضاییان به جدایی جواد نکونام از استقلال (تصویر)

عکس: رقص عاشقانه عروس و داماد فلسطینی زیر موشک های ایرانی

پوشش دختران شادی کننده در پی حمله موشکی ایران به اسرائیل (عکس)

وقتی آهنگ عروسی پس از مشاهده موشک های ایران بر فراز اسرائیل تغییر می کند! (ویدئو)

عکس یادگاری اهالی رام الله با موشک های ایران (تصاویر)

آثار حمله موشکی ایران به تل آویو (عکس)

این خانم مجری سوری هدف حمله هوایی اسرائیل قرار گرفت (عکس)

گیتی قاسمی و مریم مومن در یک اکران مردمی (عکس)

ادعای ترور ماهر الاسد برادر بشار اسد + تصویر

حضور سردار قاانی در دفتر حزب الله تهران (عکس)

استایل سحر دولتشاهی در فرش قرمز فستیوال روسیه (عکس)

این جنگنده عامل ترور سیدحسن نصرالله بود +عکس

لحظه طلاق پرویز یاحقی و حمیرا (تصاویر)

مهدی کوشکی بازیگر و همسرش با لباس لری (عکس)

تیپ و چهره متفاوت ریما رامین فر، «هما» سریال پایتخت با همسر و پسرش در ایتالیا / عکس

ارتش اسرائیل تصاویر حمله به مقر حزب الله لبنان را منتشر کرد (ویدئو)

بیلبورد شهری در تهران در واکنش به اقدام به ترور سیدحسن نصرالله (عکس)

تغییر چهره رعنا آزادی ور «سمیرا» سریال زخم کاری در 41 سالگی (عکس)

استایل جدید ریما رامین فر در کنسرت محسن ابراهیم زاده (عکس)

استوری سوزناک محسن چاووشی برای کارگران معدن طبس ۳۰ میلیونی شد (ویدئو)

تصویر هنری المیرا دهقانی بازیگر گرگ و میش (عکس)

پرطرفدارترین