- قطعنامه شورای حکام علیه برنامه هستهای ایران تصویب شد / کدام کشورها موافق، مخالف و ممتنع رای دادند؟ + اسامی
- همنشینی پزشکیان و مولوی عبدالحمید وایرال شد (تصاویر)
- تکذیب اقدام کیهان از سوی عضو دفتر رهبری
- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
- پیامک گروهی به نمایندگان مجلس: ظریف جاسوس است!
مرگ چه حسی دارد؟/خاطرات مردی که تا به حال دو بار مرده است!
نواندیش: جذابترین پرسش درباره زندگی و همچنین درباره مرگ این است که آیا ما پس از مرگ زندگی ماوراءالطبیعی خواهیم داشت یا نه؟ آیا پس از مرگ چیزی شبیه «ذهن هوشیار» خواهیم داشت یا نه؟به هر روی، مرگ فقط یک اصطلاح ساخته دست بشر است. برای بعضیها آغاز، برای بعضیها پایان و برای خیلیها فقط لحظهای از فروماندگی است وقتی علم پزشکی دیگر قادر به حفظ حیات نیست.
به گزارش سرویس اجتماعی نواندیش، ذهن هوشیار چیزی است که نه علم و نه فلسفه نمیتواند آن را به درستی تعریف کند. تجربه آن نیز تنها برای یک موجود زنده ممکن است. بنابراین شاید کسی که مدتی کوتاه بر اساس معیارهای پزشکی فوت کرده باشد و دوباره به حیات برگشته باشد، بهترین شانس ما برای فهم تجربه مرگ باشد.
آرتا فرانکلین پس از مرگ خود جایزه پولیتزر را دریافت کرد و تبدیل به نخستین زنی شد که این جایزه را به دست آورده است. مردی که دو بار و هر بار به مدت دو دقیقه، یک بار در اثر تصادف موتورسیکلت و یک بار در اثر مصرف بیش از حد قرص مسکن، مرگ را تجربه کرده است، در تالار گفتوگوی «هر چه میخواهی از من بپرس» سایت ردیت به پرسشها درباره آن دو تجربه پاسخ داده است.
وی درباره احساس مرگ میگوید:
«من هیچ ایدهای نداشتم که مردهام، تنها تجربه من یک نیستی سیاه محض بود. خبری از هیچ فکر، ذهنیت یا هوشیاری نبود. هیچ چیز. هر دو بار من دیگر در این دنیا نبودم. سیاهی محض بود. من آن را این گونه توصیف میکنم که چرت میزنید. یک چرت کوتاه بدون رؤیا. بعد از خواب بیدار میشوید و احساس میکنید برای مدت طولانی خوابیدهاید، در حالی که در واقع فقط ۱۵ دقیقه چرت زدهاید.
تنها دلیلی که من میدانم مرده بودم این است که پزشکان موظف بودند این اطلاع را با من در میان بگذارند. به من گفتند که جهات اطلاع، شما برای چند دقیقه مرده بودید.بنابراین اگر پزشکان چیزی نمیگفتند، من فقط فکر میکردم که یک چرت بدون رؤیا در خواب زدهام.
وی درباره این که آیا واقعاً «نیستی سیاه محض» را تجربه کرده است یا این که خلائی در حافظهاش بوده است و بعد حافظه آن خلاء را با تصور «سیاهی محض» پر کرده است، میگوید:
قطعاً خلائی در کار نبود. دقیقاً مثل یک خواب بیرویا بود. شما وقتی بیدار میشوید، احساس نمیکنید زمان به جلو پریده است. شما میدانید که مدتی خواب بودهاید. در عین حال، پس از بیدار شدن هیچ تجربهای به یاد نمیآورید، مگر این که رؤیایی در خواب دیده باشید.
بنابراین بله و نه. من چیزی را تجربه کردم و آن چیز نیستی بود.
وی در مورد احساس لحظه مردن میگوید:
اولین بار درست قبل از تصادف بود و تنها چیزی که در ذهنم بود فکر: اوه لعنتی! بود.بار دوم هیچ تصوری نداشتم. در حال درد کشیدن بودم و بعد یکباره دیگر هیچ چیز نبود. دیگر زنده نبودم. سپس دوباره بیدار شدم و درد داشتم.
وی درباره این که در دو تجربه مرگ تجارب که معلول دو علت مختلف بودند، تجربه متفاوتی داشته است یا نه، میگوید:
این دو تجربه کاملاً یکسان بودند. تنها تفاوت این است که در مورد تصادف، من ثانیه قبل از حادثه را خیلی واضحتر به یاد دارم. بار دوم آن قدر درد داشتم که نسبت به محیط پیرامون اصلاً آگاه نبودم.
وی درباره گزارش دیگران از تجربه نزدیک به مرگ بر این نظر است که:
من فکر میکنم که دیگرانی که از تجربه نزدیک به مرگ حرف میزنند، ذهنشان هنوز فعال بوده است. آن چه آنها تجربه کردند فقط نوعی رویا است.
وی درباره وقتی به او گفتند که مرده بوده است، میگوید:
خب اولین واکنش من این بود: آه! عجب! حالا میتوانم به دوستانم بگویم که من مردهام و دوباره به زندگی برگشتهام. اما بیشتر این افکار نتیجه مورفین بود.
پس از چندی به واقعیت برگشتم. متوجه شدم که: ای داد! میتوانستم الان مرده باشم. همان موقع بود که فهمیدم وضعیت من چقدر جدی و وخیم بوده است.حالا از مرگ ترس کمتری دارم. اکنون میدانم که مرگ به هیچ وجه بدتر از خوابیدن نیست. وقتی میمیری، دیگر نیستی. جای نگرانی نیست!
وی درباره نگاهش به زندگی پس از تجربه مرگ میگوید:
همه آن چه که من از زندگی میخواهم این است که خوش باشم و اثری در بهبود زندگی دیگران داشته باشم.وقتی مرده باشم دیگر دستاوردهای شخصی برایم مهم نخواهد بود. تنها چیزی که بعد از مرگ من زنده خواهد ماند تأثیر من بر روی افرادی است که هنوز زنده هستند و امیدوارم تأثیر من مثبت باشد!