ترفند انتخاباتى براى دور زدن وصيت امام

مسيح مهاجرى در روزنامه جمهورى اسلام نوشت:

در سال‌هاي آخر عمر سردار سليماني، شايع شده بود که او قصد دارد کانديداي رياست جمهوري شود. همين موضوع از او پرسيده شد، سردار در جواب اين سؤال که آيا شما مي‌خواهيد رئيس‌جمهور شويد؟ گفت: من مي‌خواهم شهيد شوم.

حالا در آستانه اولين سالگرد شهادت سردار قاسم سليماني که در وجودش هوسي غير از خدمت به مردم راه نيافته بود و شهادت در اين راه را بر دست يافتن به بالاترين جايگاه اجرائي کشور ترجيح مي‌داد، بعضي از همرزمانش، درصدد برآمده‌اند «شهادت» را به مثابه کالائي قابل معامله به بازار سياست که آلوده‌ترين بازار است ببرند و با فروش آن متاع دنيائي رياست جمهوري بخرند. عده‌اي نيز به آنها کمک مي‌کنند و کوچه قانون برايشان باز مي‌کنند. اين، يعني عده‌اي برخلاف سينه‌اي که براي شهيد سليماني مي‌زنند، هنوز نفهميده‌اند او چرا وصيت کرد روي قبرش چيزي غير از «سرباز قاسم سليماني» ننويسند.

به نظر مي‌رسد شهادت پرافتخار و پر رمز و راز سردار سليماني، خود يک کلاس درس بزرگ است براي همه‌ی ما ازجمله براي سرداران و اميران و تمام نظامياني که در عرصه دفاع مقدس درخشيدند و اکنون نيز کشور ما با توجه به گرگ‌هاي مهاجمي که از هر طرف به ميراث انقلاب حمله‌ور شده‌اند و دندان‌هاي خود را براي دريدن نظام ارزشي پديد آمده توسط امام خميني و فراهم آمده از خون صدها هزار شهيد تيز کرده‌اند، به حضور آنها در سنگر دفاع نظامي از اين انقلاب و نظام نيازمند است.

در اين کلاس درس بزرگ، ما بايد بياموزيم که گوهر اصلي به ارث رسيده از انقلاب اسلامي به آحاد ملت ايران،‌ اخلاق و اخلاص و انصاف است. بدون اين گوهر، هيچ تلاشي به جائي نخواهد رسيد، سرداران نيز بايد بياموزند که سردار شدن پايان راه نيست، بلکه آغاز آنست و آنچه موجب رسيدن به کمال مي‌شود طي ‌طريق از سرداري به سربازي است. درست مثل «جهاد اکبر» که فرمودند بعد از پيروزي در جبهه جنگ با دشمن بيروني بايد انجام شود. تا آن زمان، کسي فکر نمي‌کرد شمشير زدن و جان عزيز خود را در معرض مرگ قرار دادن، چيزي غير از جهاد اکبر باشد و از آن بزرگ‌تر نيز جهادي وجود داشته باشد.

وقتي پيامبر خدا فرمودند بالاتر از اين که در ميدان جنگ انجام داده‌ايد هم وجود دارد و آن جنگ با دشمن دروني است، معلوم شد فدا کردن جان «جهاد اصغر» است و بالاتر از آن، فدا کردن اميال دروني و پا گذاشتن روي خواهش‌هاي نفساني و دستورها و خواسته‌هاي «نفس اماره» است.

هنر سردار قاسم سليماني اين بود که قبل از آنکه به دستور شقي‌ترين دشمن انسانيت يعني دونالد ترامپ ترور شود و جسمش به شهادت برسد، تمام تمنيات دروني خود را براي خريداري گوهر گرانبهاي شهادت به پيشگاه الهي عرضه کرده بود و به درجه عرشي شهادت رسيده بود. به همين خاطر بود که سخت‌ترين نوع شهادت نصيبش شد و شخص رئيس‌جمهور آمريکا که منفورترين دشمن دين خداست قاتل اوست. در آستانه کربلا شهيد شدن، به سخت‌ترين وضع ممکن شهيد شدن و به دست شقي‌ترين دشمنان دين خدا شهيد شدن بود که مردم ايران و عراق را يکپارچه به زير تابوت او برد و علاوه بر اين دو ملت، مردم بسياري از کشورهاي منطقه را عزادار کرد. اگر امام خميني فرمودند «شهادت، هنر مردان خداست» سردار قاسم سليماني، سرآمد مردان خداست.

در ايام اولين سالروز شهادت سردار سليماني انتظار اينست که همرزمان سردار سليماني به جاي عرضه «شهادت» به عنوان يک «کالا» در «بازار سياست» براي پاسداري از اين گوهر گرانسنگ بکوشند. اينکه کساني در جبهه‌هاي جنگ با دشمن به شهادت برسند و افراد ديگري که بحمدالله سالمند و از انواع نعمت‌ها نيز برخوردارند، صرفاً به دليل همرزم آن شهيدان بودن بگويند چرا بايد شهيد بشويم ولي رئيس‌جمهور نشويم، با «شهادت» به مثابه يک «کالا» برخورد کردن است آنهم فروختن کالاي ديگران و بهاي آن را به جيب خود ريختن! نه اصل اين معامله درست است و نه به نيابت از شهدا در بازار سياست، سوداگري کردن. اين، با مرام سردار سليماني فاصله دارد.

وصيت امام خميني هم که فرمودند نظاميان وارد «بازي‌هاي سياسي» نشوند، با ترفندهائي از قبيل جدا شدن از شغل نظامي‌گري، قابل توجيه نيست. امام، از روز اول شما را ميان نظامي‌گري و سياسي بودن مخير کردند و با آنچه در وصيتشان مورد تأکيد قرار دادند، راه نظاميان را از راه سياسيون جدا کردند. سردار سليماني هم اين را مي‌دانست که وقتي از او پرسيدند آيا مي‌خواهي رئيس‌جمهور شوي، گفت مي‌خواهم شهيد شوم. همين درک صحيح او از مکتب امام خميني بود که سرباز اسلام و مردم بودن را بر سرداري ترجيح داد و شد «سرباز قاسم سليماني».