- واکنش عضو دفتر رهبری به نقل قول معاون پزشکیان درمورد نظر رهبری درباره قانون تابعیت
- قطعنامه شورای حکام علیه برنامه هستهای ایران تصویب شد / کدام کشورها موافق، مخالف و ممتنع رای دادند؟ + اسامی
- همنشینی پزشکیان و مولوی عبدالحمید وایرال شد (تصاویر)
- تکذیب اقدام کیهان از سوی عضو دفتر رهبری
- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
از قهوه تلخ تا دراکولا؛ مهرانی که دیگر مدیری نیست!
نواندیش- رضا امیری: نام مهران مدیری همواره با سریال طنز و آثار بعضا بی نظیر و پر مفهومی مثل شب های برره یا قهوه تلخ گره خورده است، اما این بار گویا مارکت ضعیف شبکه نمایش خانگی ما به استثنا چند اثر متفاوت تولید شده اخیر روی این ستاره طنز ایران هم تاثیر گذاشته تا جایی که کسی که روزگاری قهوه تلخ برای شبکه نمایش خانگی تولید می کرد اثری فاجعه بار مثل دراکولا می سازد، هر چند قضاوت کامل برای این اثر هنوز زود است اما با گذشته 3 قسمت هم می توان متوجه شد این مهران، دیگر مدیری سال های قبل نیست!
ویجیاتو در مورد داستان این سریال در سه قسمت ابتدایی می نویسد که این سریال در ابتدای راه خود (قسمت اول و دقایق ابتدایی) دست روی نقطه حساسی گذاشت که سوژه نابی برای ساخت یک سریال طنز میتواند باشد، سایتهای شرط بندی و شاخهای مجازی که این سایتها را تبلیغ میکنند. پسر کامیار کامروا پس از دستگیری پدر به تاسیس یک سایت شرطبندی روی آورده و با عزیمت به ترکیه، در اینستاگرام خود تبدیل به یک شاخ مجازی شده و لایوهای مسخره میگذارد.
از آنسو خود کامروا در تهران با زنی پولدار ازدواج کرده و یک موسسه خیریه راهانداخته که در قالب آن به پولشویی و استخراج رمز ارز به طور غیرقانونی و هر کار خلافی که فکرش را بکنید میپردازد. همسرش هم آنقدری خنگ است که اساسا نمیداند ۵۰۰ هزار تومان پول یعنی چقدر و تنها شیفته تیپ و صدای کامروا شده است.
از کاراکترهای قبلی (سریال هیولا) نیز خبری نیست، آنطور که سریال در بین دیالوگها به ما میگوید شخصیت اصلی سریال پیشین یعنی هوشنگ از زن و بچه خود جدا شده و حالا فرد بدبختی است. در این میان چمچاره (صاحب خانه هوشنگ) توانسته با پاچه خواری تبدیل به دستیار کامروا بشود و خودش را نوچه این شخص کند. او و همسرش تنها کاراکترهایی هستند که از فصل پیشین رویت میشوند (به علاوه پسر مهران مدیری) و انتخابهای مناسبی هم نیستند چرا که اساسا از همان ابتدا هم چندان کاراکترهای بامزهای نبودند.
قسمت اول سریال شاهد یک مراسم تولد پر زرق و برق هستیم و آوازخوانی مدیری و شوآفهای دیگر را باید ببینیم و در دو قسمت بعدی شاهد برگزاری مراسم لاکچری و احمقانه عزاداری هستیم. سریال میخواهد در عرض دهها دقیقه به ما بگوید که این پولدارهای کلاهبردار چقدر احمقانه زندگی میکنند و کارهایشان مسخره است و دیگران ملعبه دستشان هستند؛ موضوعی که نهایتا دو تا سه تا شوخی میتواند از آن در بیاید اما دائما تکرار میشود و سریال را به سمت سراشیبی و سقوط پیش میبرد. بسیاری از سکانسها آنقدر طولانی و بینمک هستند که انگار فقط برای پر کردن برنامه در سریال جای گرفتهاند تا مهران مدیری سفارشش را تکمیل شده به تهیهکنندگان و سرمایهگذاران تحویل بدهد. زدن آهنگ شاد در مراسم عزاداری و صحبت با آشپز فرانسوی و چندین و چندین سکانس دیگر که وجودشان غیرقابل درک است و یک «خب که چه» بلند در مخاطب ایجاد میکند.
سریال دراکولا میخواهد یک طنز اجتماعی-سیاسی باشد و تنها کاری که در این راه بلد است در این زمینه انجام دهد، دست انداختن و مسخره کردن آقازادهها و یک سری آدمهای کلهگنده در مراودات تجاری است. البته دست انداختن این افراد پتانسیلهای زیادی دارد و به خودی خود بد نیست اما شوخیهای تکراری و بیمعنی در این کاراکترها، راه به جایی نمیبرد. آنها دلشان برای هیچکس نمیسوزد و عوضی هستند، خب، این را فهمیدیم؛ بعدش چه آقای مدیری؟
متاسفانه جسارتی هم در این نوع انتقادات وجود ندارد و تنها جراتی که فیلمساز داشته این بوده که کاراکترهای دزد و پلیدش مانند اکثر سریالهای ساخته شده سفارشی دارای کراوات نباشند وگرنه در اینجا هیچ شخصی از بدنه دولت و حاکمیت مورد انتقاد قرار نمیگیرد و بخش خصوصی و شیک پوشان این حوزه با اسامی کاملا ایرانی هستند که مملکت را به فنا دادهاند و اشتباهات بر سر اینهاست و مردمی که دوست دارند مانند آنها زندگی کنند (مثل چمچارهها) و نوک پیکان انتقاد سمت جایی که باشد نیست، بلکه کاملا مخالف آن و به سمت مردم قرار گرفته شده است.
لابد بعدش باید به طریقه حرف زدن چند کاراکتر بخندیم، جنسی منسوخ شده از کمدی که متاسفانه در دراکولا روی آن مانور زیادی داده شده و ما قرار است به لحن بیمزه و لوس برخی بازیگران بخندیم. مثلا خانم چمچاره که انگلیسی دست و پا شکسته حرف میزند و برای یکی دو بار بامزه است اما هر بار میخواهد این هنرنمایی را به عنوان یک موضوع خنده دار در چشم مخاطب فرو کند و یا خود چمچاره که تک تک حرکاتش بینمکی فراوانی دارد.
به موارد بالا باید بازی بد و افتضاح تک تک بازیگران را اضافه کنیم، بازیگرانی که به خاطر ضعف در فیلمنامه و کاراکترهای مقواییشان نمیدانند باید چهکار کنند و مجبور به تکرار یک سری مکررات هستند تا بامزه به نظر بیایند. ویشکا آسایش قطعا بازیگر بدی نیست ولی مگر تا چند دقیقه میتواند در یک مهمانی لاکچری طوری رفتار کند که بامزه به نظر بیاید؟ مگر چقدر این موضوع و سوژه کشش دارد که سه اپیزود متوالی به این حالت پیش برود؟ نتیجه همین میشود که او و دیگر بازیگران راهی به جز لوده بازی پیدا نمیکنند. مهران مدیری در بین تمامی بازیگران قابل تحمل ظاهر میشود و کاراکترش به خاطر عقبهای که دارد، جای بهتری برای مانور دادن به او میدهد.
سریال دراکولا مانند خون آشامی است که در حال دریدن شریانها و مکیدن خون تک تک کاراکترهای خودش است و آنها را تبدیل به افرادی بیروح و بیهویت کرده که نمیدانند باید چطور بامزه باشند. سریال پس از سه قسمت شدیدا به اصطلاح لنگ میزند و تکلیفش با خودش هم مشخص نیست. حوصله سربر و بیمزه دو ویژگی بارز سریال جدید مهران مدیری هستند.
سریال دراکولا نه مانند هیولا یک فرهاد اصلانی دارد که مانند کارت آس رو بشود و بتواند با بازی هنرمندانهاش ضعفهای سریال را بپوشاند و نه تا به اینجا داستانی داشته که بتوان به آن جذب شد. مدیری احتمالا فکر کرده تمام این ضعفها زیر طراحی صحنه پر زرق و برق گم خواهند شد، طراحی صحنه شلوغی که هیچ ظرافتی در آن دیده نمیشود و قرار نیست با ریخت و پاش از حیوانات نایاب گرفته تا گروه ارکستر و لباسها و آرایشهای غلیظ، کسی لذت ببرد.
با پایان یافتن قسمت سوم و برملا شدن راز کامروا و ورود کاراکترهای جدید، شاید بتوان یک آينده بهتر برای دراکولا متصور شد، هرچند شخصا بعید میدانم چنین آینده بهتری از راه برسد. در حال حاضر سریالهایی مانند دراکولا، خوب بد جلف و مردم معمولی تنها نان کویر بودن سریالهای کمدی در شبکه نمایش خانگی را میخورند و جملگی آنها سریالهای به شدت ضعیفی هستند؛ آثاری که به بهانه ساخت آنها VODها هزینه خود را گران کردند و شاید عواملشان روی کاغذ جذاب به نظر برسد اما خروجی کار تبدیل به آثاری شده که ده برابر کمتر از تئاترهای کمدی آخر شبها ردر سطح شهر بامزه هستند.