- وزیر خزانه داری ترامپ (وزارت تحریم) معرفی شد: اسکات بسنیت کیست!؟
- انتخاب سه نفر برای جانشینی رهبری صحت دارد؟
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- آهنگ ای دریغا - محسن چاوشی (موزیک ویدئو)
- غزاله اکرمی بازیگر نقش سوجان در سریال سوجان کیست!؟
- آنچه باید درباره پدر موشکی ایران بدانید؛ شهید حسن تهرانی مقدم چه کرد!؟
- کلیپ مبتذل و نامتعارف گیلان چرا تولید و پخش شد؟
- ساعت پخش و تکرار سریال «سوجان» از شبکه یک
- تصاویر حضور شاه در خلیجفارس +اظهاراتش درباره نیروی دریایی ایران
نگاهی به کابوس های خنده دار
امیر انصاری
امیر انصاری: سالن استاد سمندریان این روزها شاهد نمایش "کابوس های خنده دار برای شب و چندتایی هم برای روز" به کارگردانی رضا حداد است. با نگاهی به دیگر آثار حداد پی به خلاقیت و جسارت او در خلق اثری متفاوت می بریم. البته در دنیای امروز که هنر تئاتر نیز مانند علوم دیگر در حال پیشرفت است این روند، امری واضح بوده چراکه تحول و تکامل در اجرای تئاتر در طول تاریخ به ایده پردازیهای نو و جسارت ورزیدن در اجرا مدیون است.
من هم با این پیش زمینه روانه سالن نمایش شدم. قبل از ورود به سالن ماسکی را دریافت کردم که عطشم را برای تماشای یک اثر با اتفاقهای پیشبینی نشده بیشتر کرد. جلوتر که رفتم مونولوگهایی را شنیدم که به مخاطب گوشزد میکرد نمایش جریان دارد. با ورود به سالن شاهد دیوار و سازه های عظیم با حفره های تعبیه شده درون آن بودم که بیانگر دکور یا حتی یک کار اکسپرسیونیستی بود.
به محض نشستن همه مخاطبان روی صندلیهاشان با پخش تصاویر بازیگران و روایت آنها از خواب، کابوس و پیامدهای آن روی دیواره دکور، متحیر شدم چراکه پخش تصاویر روی دیواره دکور بافت جالب و خاصی را ایجاد میکرد که حس توهم زیبایی را به مخاطب منتقل میکرد و اینگونه تماشاچیان راحت تر با دیالوگها و تصویرسازیهای ذهنی ارتباط برقرار میکردند. با باز شدن دکور و پخش ادامه تصاویر روی پرده انتهای صحنه و دیدن آب روی کف سالن و انعکاس تصاویر بر آب و نورپردازی هوشمندانه، کارگردان، مخاطبان را وارد دنیای کابوسوار نمایش خود میکند. این سفر، فاصلهگذاری و ایجاد عمق، حس خاصی را در مخاطب ایجاد میکرد.
تا همین جا به خودم گفتم کارگردان توانسته در اجرایی و دیداری کردن طرح و ایدههای خود در نمایش دادن خیال، تصور و رویاها توسط نمادها، آیتمها و ابزارهایی چون اشیاء، لوازم صحنه، نورپردازی، تنظیم سطوح و ابعاد صحنه، جلوههای دیداری و بازتاب دوگانه پخش کلیپ موفق باشد.
باورم نمیشد با قرار دادن آب در کف سالن بتوان این همه جذابیت بصری زیبا در کنار برداشتهای مختلف و متفاوت از آن مثل آبکی بودن جهان، بازتاب دهنده اعمال و ایجاد فضایی حتی سوررئال پدید آورد.
به نظرم طراحی صحنه، غافلگیر کننده و همسو با محتوای نمایش شکل گرفته بود. بهعنوان مثال ورود بازیگرها از حفرههای ایجاد شده در دکور مانند این بود که گویی آدمهای صحنه از کانالهای فاضلابی که خروجی اعمال بشر است وارد صحنه میشوند.
به نظر میرسد نقد تند نمایش به دلیل رسالت و جایگاه رسانهها در دنیای امروز است که با بیتفاوتی و سانسور وحشیانه و چشمپوشی از واقعیتهای تلخ زمانه، مثل بسیاری از واقعیتهای دیگر به زبالهدان تاریخ پیوستهاند.
استفاده از نماهای معرف و دور، از شهرها و خیابانها در تصاویر میانه نمایش که تاکید بر بیتفاوتی بشر نسبت به کابوسها و از دست دادن پارامتر زمان داشت بستر را به خوبی برای ترور شخصیت، احساس و عاطفه انسان آماده کرده بود.
پس از آن به سرعت دنیا پر از زشتیها و پلیدیها شده و هرج ومرج بر هستی حاکم شد. حتی مرد قانون هم کاری از دستش بر نمیآید و غوطه ور در این هرج ومرج، نیست میشود و به تبع قوانین بشری و نقض آن در این شلوغیها رنگ میبازند. اینگونه است که مصرفگرایی، ماشینیسم و استفاده ابزاری با فرود مرغان در قفس از بالا به پایین و تعبیه چراغی بالای قفس، این مفهوم تلخ و دردناک را به خوبی به مخاطب انتقال میدهد.
نمایش کابوسها... با ظرافت تمام و با تاکید فراوان در کل اجرا تلاش میکند سیر و پیامدهای مختلف دنیای ماشینیسم را به مخاطبان گوشزد کند: شبیه کابوسهای سریالی. در ادامه، کلیپ روی پرده و تصویر روی صحنه یکی میشود و ما در هر دو قاب تصویر آب و موجهایی که توسط بارش قطرات باران ایجاد میشود را مشاهده میکنیم و میبینیم چگونه میتواند امید از زندگی بشر رخت بربندد. آن زمان هست که فضاهای شیشهای و معماری پستمدرن به کمک کارگردان میآید تا به خوبی تسخیر روح آدمها را توسط اعتیاد به اجرا درآورد. زندگی حبابی، به اسارت رفتن روح آدمها و فراگیر شدن این بلای خانمانسوز و سازماندهی شده، دغدغهای است که کارگردان تلاش میکند با نمادها و بازیهای فانتزی و ماشینی بازیگران و پخش کلیپهای تکان دهنده آن را نشان دهد.
در جایی دیگر نسل طغیانگر به همه، حتی تماشاچیان و بازیگران خفته در انتهای سالن یا همان آدمهای گذشته یورش میبرد و هشدار میدهد، اگر بیدار نشویم این کابوسها نسل آینده، دنیا و رویای کودکی را به ابتذال میکشاند و دیگر چیزی از صداقت و نگاه معصومانه کودکی باقی نمیماند.
نمایش در ادامه، مخاطبان را دعوت به نتیجهگیری قاطع با مرگ دیکتاتورها و بانیان فلسفه محکوم دنیای امروز میکند تا با ساختارشکنی از درون برخیزند.
نمایش در جایی دیگر چالش بشر امروز با روزمرگی، افسردگی، خمودی و فاصله گرفتن از حرف تا عمل را نشان میدهد.
با ورود عروسک به صحنه نمایش و بازی خوب عروسکگردان، صحنه جان تازهای میگیرد. بازی دادن عروسک و تصمیمگیری برای سرنوشت آن، آنقدر چندشآور اجرا میشود که هر نظارهگری را به قدرت اراده دعوت میکند تا در جستجوی اراده از دست رفته تصمیمگیرنده سرنوشت خود باشد.
در انتها، نمایش کابوسها ... یادآور میشود ما در گردابی هستیم که خود ایجاد کردیم؛ کابوسی که همیشه با ما خواهد بود و کابوس واقعی، رویدادهایی است که هر روز در اطرافمان جریان دارد.
به طور کل رضا حداد در نمایش کابوس ها... با کمک عناصر صحنه، فضایی را خلق کرده که آدم ها را در خود محصور میکند و دنیایشان را تحت تاثیر قرار میدهد.
البته انتظار داشتم غیر از مفهوم، تصاویر با فرم و اجرای بازیگران بده بستانهای بیشتری داشته باشد. به عنوان مثال بهتر بود در میزانسنها و حتی بازی سایه بازیگران روی پرده و کلیپهای مستند داد و ستدهایی صورت میگرفت. این داد و ستدها در موسیقی و اجرا به ویژه با انتخاب هوشمندانه موسیقی در بخشهای مختلف بیشتر دیده میشد. به عنوان نمونه، انتخاب موسیقی رپ-متال آمریکایی که وامدار اندیشههای سیاسی چپ بود، در ابتدای نمایش و انتخاب موسیقی نئوکلاسیک در ادامه اجرا که تلفیقی از موسیقی کلاسیک معاصر و گوتیک است یا در اواسط نمایش اجرای موسیقی پستمدرنی که ترکیبی از موسیقی کلاسیک مدرن و مینیمال بود.
اما باید گفت تنها بخش آزاردهنده موسیقی عدم مهندسی مناسب صدا از لحاظ تنالیته و توزیع مناسب آن در سالن است. با وجود پشتوانه منطقی و فلسفی برای پخش اینگونه صدا، واقعیت این است که مخاطب عام در مواجهه با این حجم صدا که متناسب با سیستم پخش در سالن نیست، واکنش منفی نشان دهد.
نکته دیگری که در کل نمایش آزارم میداد جایگاه سلطان صحنه تئاتر یعنی همان بازیگران بودند، چراکه آنان فاقد ابهت، تاثیرگذاری و کارکرد اصیلشان بودند. البته با درک این موضوع که فضای نمایش ایجاب میکرد بازیگران هم تحت تاثیر فضای ماشینیسم و بازیها به نوعی فانتزی باشند، با این حال به جرات میتوان گفت تنها بخشی که کارگردان میتوانست بهره بیشتری در ارائه بهتر نمایش از آن ببرد، بازیگری بود.
با این همه نمایش کابوسها... لتههای اکسپرسیونیستی از کابوسهای ما هستند که به خوبی در یک قاب بزرگتر کولاژ شدهاند. به نظر میرسد رضا حداد توانسته در فضای تئاتر ایران جرقهای ایجاد کند تا نسل جدید تئاتر با خلاقیت و ابتکار خود آن را شعلهورتر کنند.
در پایان میتوان گفت این کارگردان به عنوان خالق این اثر گامی موثر در راستای تئاتر تجربی خود برداشته و ما امیدواریم در آیندهای نزدیک شاهد کارهای به مراتب خلاقانه و جسوران تر، از او باشیم.
منبع: عصر ایران
من هم با این پیش زمینه روانه سالن نمایش شدم. قبل از ورود به سالن ماسکی را دریافت کردم که عطشم را برای تماشای یک اثر با اتفاقهای پیشبینی نشده بیشتر کرد. جلوتر که رفتم مونولوگهایی را شنیدم که به مخاطب گوشزد میکرد نمایش جریان دارد. با ورود به سالن شاهد دیوار و سازه های عظیم با حفره های تعبیه شده درون آن بودم که بیانگر دکور یا حتی یک کار اکسپرسیونیستی بود.
به محض نشستن همه مخاطبان روی صندلیهاشان با پخش تصاویر بازیگران و روایت آنها از خواب، کابوس و پیامدهای آن روی دیواره دکور، متحیر شدم چراکه پخش تصاویر روی دیواره دکور بافت جالب و خاصی را ایجاد میکرد که حس توهم زیبایی را به مخاطب منتقل میکرد و اینگونه تماشاچیان راحت تر با دیالوگها و تصویرسازیهای ذهنی ارتباط برقرار میکردند. با باز شدن دکور و پخش ادامه تصاویر روی پرده انتهای صحنه و دیدن آب روی کف سالن و انعکاس تصاویر بر آب و نورپردازی هوشمندانه، کارگردان، مخاطبان را وارد دنیای کابوسوار نمایش خود میکند. این سفر، فاصلهگذاری و ایجاد عمق، حس خاصی را در مخاطب ایجاد میکرد.
تا همین جا به خودم گفتم کارگردان توانسته در اجرایی و دیداری کردن طرح و ایدههای خود در نمایش دادن خیال، تصور و رویاها توسط نمادها، آیتمها و ابزارهایی چون اشیاء، لوازم صحنه، نورپردازی، تنظیم سطوح و ابعاد صحنه، جلوههای دیداری و بازتاب دوگانه پخش کلیپ موفق باشد.
باورم نمیشد با قرار دادن آب در کف سالن بتوان این همه جذابیت بصری زیبا در کنار برداشتهای مختلف و متفاوت از آن مثل آبکی بودن جهان، بازتاب دهنده اعمال و ایجاد فضایی حتی سوررئال پدید آورد.
به نظرم طراحی صحنه، غافلگیر کننده و همسو با محتوای نمایش شکل گرفته بود. بهعنوان مثال ورود بازیگرها از حفرههای ایجاد شده در دکور مانند این بود که گویی آدمهای صحنه از کانالهای فاضلابی که خروجی اعمال بشر است وارد صحنه میشوند.
به نظر میرسد نقد تند نمایش به دلیل رسالت و جایگاه رسانهها در دنیای امروز است که با بیتفاوتی و سانسور وحشیانه و چشمپوشی از واقعیتهای تلخ زمانه، مثل بسیاری از واقعیتهای دیگر به زبالهدان تاریخ پیوستهاند.
استفاده از نماهای معرف و دور، از شهرها و خیابانها در تصاویر میانه نمایش که تاکید بر بیتفاوتی بشر نسبت به کابوسها و از دست دادن پارامتر زمان داشت بستر را به خوبی برای ترور شخصیت، احساس و عاطفه انسان آماده کرده بود.
پس از آن به سرعت دنیا پر از زشتیها و پلیدیها شده و هرج ومرج بر هستی حاکم شد. حتی مرد قانون هم کاری از دستش بر نمیآید و غوطه ور در این هرج ومرج، نیست میشود و به تبع قوانین بشری و نقض آن در این شلوغیها رنگ میبازند. اینگونه است که مصرفگرایی، ماشینیسم و استفاده ابزاری با فرود مرغان در قفس از بالا به پایین و تعبیه چراغی بالای قفس، این مفهوم تلخ و دردناک را به خوبی به مخاطب انتقال میدهد.
نمایش کابوسها... با ظرافت تمام و با تاکید فراوان در کل اجرا تلاش میکند سیر و پیامدهای مختلف دنیای ماشینیسم را به مخاطبان گوشزد کند: شبیه کابوسهای سریالی. در ادامه، کلیپ روی پرده و تصویر روی صحنه یکی میشود و ما در هر دو قاب تصویر آب و موجهایی که توسط بارش قطرات باران ایجاد میشود را مشاهده میکنیم و میبینیم چگونه میتواند امید از زندگی بشر رخت بربندد. آن زمان هست که فضاهای شیشهای و معماری پستمدرن به کمک کارگردان میآید تا به خوبی تسخیر روح آدمها را توسط اعتیاد به اجرا درآورد. زندگی حبابی، به اسارت رفتن روح آدمها و فراگیر شدن این بلای خانمانسوز و سازماندهی شده، دغدغهای است که کارگردان تلاش میکند با نمادها و بازیهای فانتزی و ماشینی بازیگران و پخش کلیپهای تکان دهنده آن را نشان دهد.
در جایی دیگر نسل طغیانگر به همه، حتی تماشاچیان و بازیگران خفته در انتهای سالن یا همان آدمهای گذشته یورش میبرد و هشدار میدهد، اگر بیدار نشویم این کابوسها نسل آینده، دنیا و رویای کودکی را به ابتذال میکشاند و دیگر چیزی از صداقت و نگاه معصومانه کودکی باقی نمیماند.
نمایش در ادامه، مخاطبان را دعوت به نتیجهگیری قاطع با مرگ دیکتاتورها و بانیان فلسفه محکوم دنیای امروز میکند تا با ساختارشکنی از درون برخیزند.
نمایش در جایی دیگر چالش بشر امروز با روزمرگی، افسردگی، خمودی و فاصله گرفتن از حرف تا عمل را نشان میدهد.
با ورود عروسک به صحنه نمایش و بازی خوب عروسکگردان، صحنه جان تازهای میگیرد. بازی دادن عروسک و تصمیمگیری برای سرنوشت آن، آنقدر چندشآور اجرا میشود که هر نظارهگری را به قدرت اراده دعوت میکند تا در جستجوی اراده از دست رفته تصمیمگیرنده سرنوشت خود باشد.
در انتها، نمایش کابوسها ... یادآور میشود ما در گردابی هستیم که خود ایجاد کردیم؛ کابوسی که همیشه با ما خواهد بود و کابوس واقعی، رویدادهایی است که هر روز در اطرافمان جریان دارد.
به طور کل رضا حداد در نمایش کابوس ها... با کمک عناصر صحنه، فضایی را خلق کرده که آدم ها را در خود محصور میکند و دنیایشان را تحت تاثیر قرار میدهد.
البته انتظار داشتم غیر از مفهوم، تصاویر با فرم و اجرای بازیگران بده بستانهای بیشتری داشته باشد. به عنوان مثال بهتر بود در میزانسنها و حتی بازی سایه بازیگران روی پرده و کلیپهای مستند داد و ستدهایی صورت میگرفت. این داد و ستدها در موسیقی و اجرا به ویژه با انتخاب هوشمندانه موسیقی در بخشهای مختلف بیشتر دیده میشد. به عنوان نمونه، انتخاب موسیقی رپ-متال آمریکایی که وامدار اندیشههای سیاسی چپ بود، در ابتدای نمایش و انتخاب موسیقی نئوکلاسیک در ادامه اجرا که تلفیقی از موسیقی کلاسیک معاصر و گوتیک است یا در اواسط نمایش اجرای موسیقی پستمدرنی که ترکیبی از موسیقی کلاسیک مدرن و مینیمال بود.
اما باید گفت تنها بخش آزاردهنده موسیقی عدم مهندسی مناسب صدا از لحاظ تنالیته و توزیع مناسب آن در سالن است. با وجود پشتوانه منطقی و فلسفی برای پخش اینگونه صدا، واقعیت این است که مخاطب عام در مواجهه با این حجم صدا که متناسب با سیستم پخش در سالن نیست، واکنش منفی نشان دهد.
نکته دیگری که در کل نمایش آزارم میداد جایگاه سلطان صحنه تئاتر یعنی همان بازیگران بودند، چراکه آنان فاقد ابهت، تاثیرگذاری و کارکرد اصیلشان بودند. البته با درک این موضوع که فضای نمایش ایجاب میکرد بازیگران هم تحت تاثیر فضای ماشینیسم و بازیها به نوعی فانتزی باشند، با این حال به جرات میتوان گفت تنها بخشی که کارگردان میتوانست بهره بیشتری در ارائه بهتر نمایش از آن ببرد، بازیگری بود.
با این همه نمایش کابوسها... لتههای اکسپرسیونیستی از کابوسهای ما هستند که به خوبی در یک قاب بزرگتر کولاژ شدهاند. به نظر میرسد رضا حداد توانسته در فضای تئاتر ایران جرقهای ایجاد کند تا نسل جدید تئاتر با خلاقیت و ابتکار خود آن را شعلهورتر کنند.
در پایان میتوان گفت این کارگردان به عنوان خالق این اثر گامی موثر در راستای تئاتر تجربی خود برداشته و ما امیدواریم در آیندهای نزدیک شاهد کارهای به مراتب خلاقانه و جسوران تر، از او باشیم.
منبع: عصر ایران
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.