- واکنش عضو دفتر رهبری به نقل قول معاون پزشکیان درمورد نظر رهبری درباره قانون تابعیت
- قطعنامه شورای حکام علیه برنامه هستهای ایران تصویب شد / کدام کشورها موافق، مخالف و ممتنع رای دادند؟ + اسامی
- همنشینی پزشکیان و مولوی عبدالحمید وایرال شد (تصاویر)
- تکذیب اقدام کیهان از سوی عضو دفتر رهبری
- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
دعوای فائزه هاشمی و برادرش پس از فوت پدر/ همسر محسن گفت از این به بعد من نامه هایتان را ردوبدل می کنم
فائزه هاشمی گفت: به محسن گفتیم که در انتخابات ثبت نام کن و دعا کن که رد صلاحیت شوی.
به گزارش نواندیش، فیلمی از فائزه هاشمی منتشر شده است که در گفتگو با روزنامه شرق درباره کاندیداتوری محسن هاشمی در انتخابات صحبت کرده است.
برادرتان از شما نپرسید کاندیدا بشوم یا خیر؟
نپرسید اما خودم به او گفتم که حتما ثبت نام کن. به خاطر جریاناتی که اتفاق افتاد، همه معتقد بودیم که رد صلاحیت می شود اما گفتیم ثبت نام کن و دعا کن که رد صلاحیت شوی. زیرا مردم در این دوره رای نمی دهند و ضایع نشوی.( خنده)
پس از آن مناقشه و نامه نگاری که باهم درباره مواضع شما درباره ترامپ و آمریکا داشتید، قبل از رسانه ای شدن نامه ها با شما تماس گرفت؟
(خنده)، خیر تماس نگرفت. خانومش سر به سر ما می گذاشت و می گفت نامه هایتان را از این به بعد من رد و بدل می کنم، چرا در رسانه ها به هم حرف می زنید. خودش تماس نگرفت. ما هر شب خانه بابا و مادرمان هم دیگر را می بینیم، زیرا همه به مادر سر می زنیم ولی چیزی نگفت. من نامه را در رسانه ها دیدیم که منتشر شده است. من هم که پاسخ دادم به او چیزی نگفتم و در رسانه ها منتشر کردم. همدیگر را هم که دیدیم، دعوا نکردیم. او خندید و من هم خندیدم. من چون نامه نوشتم، آرامش داشتم و اگر نامه را نمی نوشتم، به خاطر حرفهایی که گفته بود، پوست از کلهاش می کندم.
موقعی که بابا فوت کرد، محسن بدش نمی آمد که ما را کنترل کند و اختیار خانواده را حتی از لحاظ مسائل سیاسی و حرف ها و فعالیت های ما بدست بگیرد. یکی دوبار نیز به من گیر داد که چرا همچنین حرفی زدی و می خواهی سر همه ما را به باد بدهی که دعوا کردیم. به او گفتم که بابا کاری به کار من نداشت. تو چرا به خودت اجازه می دهی به من بگویی چی بگویم و چی نگویم. همین یکی دوبار بود و ادامه پیدا نکرد.