- پایان محاکمه کلثوم اکبری / متهم فقط این ۲ جمله را گفت!
- درگذشت تلخ ۲ دختر نوجوان براثر سقوط غلتک در جاده هراز
- جزئیات جدید درباره پرونده کلثوم اکبری
- دو دوست به جرم تجاوز به دختران محکوم شدند
- افشای خیانت زن جوان بعد از خودکشی
- هلیا بهاری کاشانی و خواهرش در آتش سوزی عمدی در تورنتو جان باختند
- قتل عام هولناک یک خانواده ۶ نفره در سراب و خودکشی ۲ قاتل آنها
- پیام زن جوان در گروه خانوادگی، قاتل را لو داد!
- ماجرای زنده شدن یک مرد پس از مرگ در لاهیجان
- بازداشت عاملان ضرب و شتم میوهفروشان سیار در قزوین
پایان وحشتناک رابطه پنهانی مرد تهرانی با دو زن!
مرد جوان وقتی رابطهاش با دو زن غریبه فاش شد، همسرش را خفه کرد و جسدش را در باغی دفن کرد. متهم به قتل در جلسه رسیدگی به پروندهاش، به تشریح قتل پرداخت.
به گزارش تسنیم، رسیدگی به این پرونده با گزارش ناپدیدشدن زن جوانی در تهران آغاز شد. پدر وی با مراجعه به کارآگاهان پلیس آگاهی گفت: دخترم سارا چند سال قبل با مردی بهنام سهراب ازدواج کرد که حاصل ازدواج آنها دختری ششساله است. سارا و سهراب از مدتی قبل با هم اختلاف پیدا کرده و درگیر بودند. دیشب دامادم به خانه ما آمد و ادعا کرد سارا خانه را ترک کرده است. او زنی نبود که خانه و زندگیاش را ترک کند و احتمال میدهم بلایی سر او آمده است.
پس از این شکایت ماموران تحقیقات خود را آغاز کرده و متوجه شدند سهراب با دو زن در ارتباط بوده و آنها را به استخر خانهاش آورده بود که سارا سر رسیده و متوجه ماجرا شده بود. از آن زمان اختلاف و درگیریهای آنها آغاز شده بود.با افشای این موضوع، سهراب دستگیر شد و در تحقیقات به قتل اعتراف کرد و گفت: «سارا از وقتی متوجه ارتباط پنهانی من با دو زن شد، مدام توهین میکرد تا اینکه تصمیم به جدایی گرفتیم. روز قتل، او دوباره به من توهین کرد که عصبانی شده و طنابی را دور گردنش انداختم و خفهاش کردم.»
با اعتراف متهم به قتل و تکمیل تحقیقات در دادسرا، پرونده با صدور کیفرخواست به شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد و متهم پای میز محاکمه قرار گرفت.
در ابتدای این جلسه، پدر و مادر سارا برای دخترشان درخواست قصاص کرده و گفتند بههیچعنوان حاضر به بخشش دامادشان نیستند. سپس سهراب در جایگاه متهم ایستاد و در دفاع از خود گفت: روز حادثه وقتی به خانه آمدم، سارا خواب بود. بیدارش کردم که سر این موضوع دعوایمان شد. او میگفت حق ندارم با او حرف بزنم و شروع به داد و فریاد کرد. برای ساکت کردن او طنابی دور گردنش انداختم. وقتی به خودم آمدم او نفس نمیکشید و مرده بود. شبانه جسدش را به باغی در ازگل برده و آنجا دفن کردم.
پس از آخرین دفاع متهم و وکیلمدافعش، قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند.