- ممنوعیت ورود گالانت و نتانیاهو به ۱۲۰ کشور
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- فیلمی عجیب از گربه ماهیِ رزه دار درحالِ صحرانوردی در جستجوی آب! (ویدئو)
- قطعنامه جدید سازمان ملل در حمایت از حق تعیین سرنوشت فلسطینیان
- کرانه باختری کجاست؟
- هواپیمای مسافربری آمریکایی بر فراز پایتخت هائیتی هدف قرار گرفت
- انتخاب نماینده آمریکا در سازمان ملل توسط ترامپ: الیز استفانیک کیست!؟
- قول ترامپ به محمود عباس درباره جنگ غزه
- یک تاریخدان پیروز انتخابات آمریکا را پیشبینی کرد
نسبی گرایی فرهنگی در مسلخ
نوانديش - مهدی فقیه ، دکترای علوم سیاسی:
انتشار خبر سوء قصد به جان سلمان رشدی نویسنده بریتانیایی هندی تبار، توسط یک مهاجر لبنانی بار دیگر مسئله فتوای ارتداد و قتل او را در کانون توجه رسانه های جهان قرار داد. پیش از سوءقصدهایی به جان مترجم ژاپنی،ترکی،ایتالیایی و ناشر سوئدی کتاب «آیات شیطانی» صورت گرفته بود. سلمان رشدی را شاید بتوان مصداق شعر احمد شاملو دانست که می گفت: هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشسته ام! نویسنده ای که با انتشار اولین کتاب خود«بچه های نیمه شب» نوید ظهور نبوغ ادبی و استعداد شگرف نویسندگی را می داد، با انتشار«آیات شیطانی» زیستن در سایه و در هراس مرگ را برگزید.
اما آنچه در پس این سوء قصد خود را نشان می دهد مسئله هویت و مهاجرت است. مهاجرت در معنای امروزین آن که پس از انقلاب صنعتی با اقتصاد جهانی گره خورده است، یکی از بینالمللیترین پدیدههای روزگار جدید محسوب میشود و به طور عمده تحتالشعاع تبیینهای جامعهشناختی و اقتصادی بوده است. این گرایش موجب شده است تا مباحثی مانند جذب و ادغام اقلیتهای مهاجر، کثرتگرایی فرهنگی، دولت ملی، توسعه اقتصادی و موازنه جمعیتی از اهمیت روزافزونی در علوم اجتماعی برخوردار گردد.
به همین دلیل، مفاهیمی مانند شهروندی، همگرایی اجتماعی و سیاست مهاجرتی و نظریهپردازی پیرامون پدیده مهاجرت و پیامدهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن برجوامع صنعتی به طور سنتی درحوزههای جامعهشناسی و اقتصاد مورد مطالعه قرارگرفته و نظریههای موجود در این زمینه، مهاجرت بینالمللی با تاخیر و فاصله زمانی در کانون توجه علوم سیاسی و روابط بینالملل وارد شد.
از میانه دهه 60 و دهه 70 میلادی شاهد ظهور و رشد نظریه انتقادی در علوم اجتماعی هستیم، که طیف وسیعی از نظریات از جریان های پست مدرن، فمینیسم و... را در بر می گیرد. نظریه انتقادی، ضمن انتقادات زیربنایی از رویکردهای رایج، در شناخت جامعه به ایرادات روش شناختی و متدولوژیکی این رویکردها پرداخته و شیوه های پوزیتیویستی را برای مطالعه جامعه، مورد نقد قرار می دهد و قائل است صرف تجربه و روش های تجربی کافی نیست و نباید مطالعه جامعه را با مطالعه طبیعت یکسان فرض کرد و مطالعات اجتماعی و انسانی را به صورت علمی در آورد که درصدد کشف قوانین اجتماعی و انسانی باشد، قوانینی که اعتبار و اقتدارشان باید همانند اعتبار و اقتدار قوانین فیزیکی و علوم تجربی و طبیعی باشد. یعنی قوانین عام، فراگیر، آزمون پذیر و اثبات پذیر براساس روش های تجربی و علمی.
نسبی گرایی فرهنگی(Cultural Relativism) در طیف نظریات انتقادی قرار می گیرد، نسبی گرایی فرهنگی نظریه ای است که می گوید همه عقاید، رسوم و اخلاقیات یک فرد متناسب با فرهنگ و جامعه او می باشد. به عبارت دیگر، خوب یا بد بودن چیزی به فرهنگ آن جامعه ربط دارد؛ کاری که در یک جامعه اخلاقی است ممکن است در یک جامعه دیگر غیر اخلاقی در نظر گرفته شود. و از آنجایی که هیچ نوع استاندارد جهانی و کلی برای اخلاقیات وجود ندارد، پس کسی حق قضاوت در مورد رسوم جوامع دیگر را ندارد. به بیان دیگر نسبیگرایی فرهنگی به ما میگوید: خوب و بد خواندن مسائل براساس یک ملاک کلی صحیح نیست بلکه دیدگاههای فوق (معیارهای درست و نادرست یا نیک و بد یا حق و باطل) باید دربافت و زمینههایی که ظهور پیدا میکنند مورد ارزیابی قرار گیرند. ممکن است آنچه که در یک جامعه «درست» است در جامعهای دیگر «نادرست» باشد.
آن چه «نسبی گرایی فرهنگی» را در به اصطلاح جوامع مهاجر پذیر برجسته می کند؛ مسئله مهاجرت،تضاد فرهنگ سرزمین مادر با سرزمین میزبان و ادغام در فرهنگ جامعه مهاجر است. آنگلا مرکل، صدر اعظم پیشین آلمان، به عنوان یک جامعه مهاجر پذیراعلام کرد؛ فرایند ادغام مهاجران در جامعه و فرهنگ آلمان شکست خورده و مهاجرت به بخشی از دستور کار امنیت ملی کشورهای مهاجر پذیر تبدیل شده است. بنابراین، تلقی مهاجرت به مثابه زمینهساز تهدید رفاه اقتصادی، ارزشهای فرهنگی و ثبات سیاسی، به سیاستهای مهاجرتی این کشورها سمت و سوی تازهای بخشید.
گرایش هایی در میان مهاجران مسلمان بر حفظ هویت اسلامی خود تاکید کرده و از پذیرش فرهنگ، نظام ارزشی وشیوه زیست جامعه میزبان، تن می زنند. این گرایش می تواند به زمینه ای مساعد برای رشد بنیادگرایی اسلامی و همچنین دامن زدن به اسلام هراسی بدل شود. گروهی از آنان،با اصرار بر حفظ هویت دینی خود، نه فقط بامسائل و دشواری های ناگزیر و عمومی مهاجرت که بعلاوه با بحران در شیوه زیست اجتماعی، سیاسی رو به رو شده، با نظام ارزشی و فرهنگ جامعه میزبان خود در تضاد افتاده و مشکلات گوناگونی را برای خود و جامعه میزبان پدید می آوردند.
در پایان شاید بد نباشد داستانی از ملاصدرا را نقل کنیم؛ می گویند روزی ملاصدرا در کنار حوض پر آب مدرسه درس می داد. غفلتاً فکری به خاطرش رسید و رو به شاگردان کرد و گفت: «آیا کسی می تواند ثابت کند آنچه در این حوض است آب نیست؟» چند تن از طلاب زبردست مدرسه با استفاده از فن جدل که در منطق ارسطو شکل خاصی از قیاس است و هدف عاجز کردن طرف مناظره یا مخاطب است نه قانع کردن او، ثابت کردند که در آن حوض مطلقاً آب وجود ندارد و از مایعات خالی است. ملاصدرا با تبسمی رندانه مجدداً روی به طلاب کرد و گفت: اکنون آیا کسی هست که بتواند ثابت کند در این حوض آب هست؟یعنی مقصود این است که ثابت کند حوض خالی نیست و آنچه در آن دیده می شود آب است. شاگردان از سؤال مجدد استاد خود ملاصدرا در شگفت شده جواب دادند که با آن صغری و کبری به این نتیجه رسیدیم که در حوض آب نیست، حال نمی توان خلاف قضیه را ثابت کرد و گفت که در این حوض آب هست… آنگاه در مقابل چشمان حیرت زده طلاب کف دو دست را به زیر آب حوض فرو برد و چند مشت آب برداشته به سر و صورت آنها پاشید. همگی برای آنکه خیس نشوند از کنار حوض دور شدند. ملاصدرا تبسمی بر لب آورد و گفت: «همین احساس شما در خیس شدن بالاتر از دلیل است ….».
حوادثی مشابه سوءقصد به جان سلمان رشدی، بوته آزمایش اثبات و ابطال نظریه هایی مانند نسبی گرایی فرهنگی هستند هر چند ممکن است به ظهور صورت بندی جدیدی از نسبی گرایی فرهنگی منجر شود که بتواند صورت بندی جدیدی برای مواجهه با مسئله هویت مهاجر و میزبان ارائه دهد.