- آقای رئیس جمهور! برای اینکه نشان دهید دولت قدرتمند است، بودجه دستگاههای آویزان را قطع کنید
- استقرار سامانه جدید جنگ الکترونیک در یگانهای پدافندی ایران
- انتقاد عباس عبدی از سخنان برخی امامان جمعه : چرا به زبان داروغه حرف می زنید و همه چیز را گردن خدا می اندازید؟
- ادعای جدید حمید رسایی علیه توافق ایران با آژانس
- ادامه حواشی جشن باغ جنت شیراز / دادستان: احساسات مردم متدین شیراز جریحهدار شده
- حضور خبرساز خاتمی و کروبی در یک مراسم ختم محمد علی جماعتی (+عکس)
- ترامپ با صورت کج در مراسم ۱۱ سپتامبر؛ آیا او سکته مغزی کرده است؟+ عکس
- نبویان: بانیان توافق برجام نظام را مجبور به عقبنشینی کردهاند
- رائفیپور مستقیم یا با واسطه تحت تاثیر نفوذ است
خاطره تلخ مهاجرانی از شلاق زدن دختری به خاطر بدحجابی
سیدعطاالله مهاجرانی فعال سیاسی مقیم لندن در یادداشت خود در اعتماد نوشت:
عطاءالله مهاجرانی: گشت ارشاد را تعطیل کنید؛ شاید فردا دیر باشد!موضوع حجاب و نسبت آن با گشت ارشاد، با هر بینه و برهانی که تاسیس شده باشد؛ جزء اصول دین نیست! تجربه نشان داده است که «از قضا سرکنگبین صفرا فزود!»
این گشت موجب نفرت و انزجار از دین و آیین و حجاب شده است. میتوانیم تصور کنیم دختری که با اهانت و گاه هل دادن و گاه ضرب و شتم، قرار است امر به معروف شود و گاه مامور محترم دست و بازوی دختر را میگیرد و او را میکشاند تا او را به زور به درون ون بیندازد. (این تماس با نامحرم مشروع است؟!) برای همیشه تصویری سیاه از دین و ایمان و حجاب در ذهن آن دختر که «مادر» فردای این سرزمین است، نقش میشود.
تصور کنید آن دختر مسیحی باشد. یا اساسا در خانوادهای که تقید و پایبندی و شناختی از احکام اسلامی ندارد، پرورده شده باشد؛ ما با آموزش و پرورش و مسجد و مدرسه و صدا و سیما، چه آموزشی به او دادهایم؟ تا او را مجذوب دین و آیین کرده باشیم؟ از او چه توقعی داریم؟
در محله خانه پدری و مادریام در اراک، در محله ابوذر، همسایهای داشتیم که کانون شادی و محبت در محله بود. مرحوم غلامرضا کفاش، خدا رحمتش کند، ستاره همه عروسیهای محله و نیز عزاداریها بود. در خدمت سر از پا نمیشناخت و صدای خندهاش خاموش نمیشد. همان اوایل انقلاب دخترش را به بهانه بدحجابی گرفته و شلاق زده بودند. آن دختر دیگر از خانهشان بیرون نمیآمد. مغموم و افسرده شده بود.
مادرش برای مادرم تعریف کرده بود که وقتی مهمان هم به خانهشان میآید، دختر میرود در گوشه حمام مینشیند و بیرون نمیآید. شادی از خانه غلامرضا کفاش و محله رخت بربسته بود. خانهشان را عوض کردند. زندگی یک خانواده فدای فهم غلط و جهالتی شد که دختری را به بهانه بدحجابی شلاق زده بودند. مگر این تصویر تا ابد از ذهن و زندگی آن دختر و خانواده و دوستانش پاک میشود؟
مرحوم مادرم همیشه این قصه تلخ را با چشم پر از اشک روایت میکرد.
به قول شهید حاج قاسم سلیمانی گمان کنیم که «این دختران، دختران ما و شما هستند.» قانون و روشها را اصلاح کنید.گشت ارشاد را تعطیل کنید. شاید فردا دیر باشد!
