- واکنش عضو دفتر رهبری به نقل قول معاون پزشکیان درمورد نظر رهبری درباره قانون تابعیت
- قطعنامه شورای حکام علیه برنامه هستهای ایران تصویب شد / کدام کشورها موافق، مخالف و ممتنع رای دادند؟ + اسامی
- همنشینی پزشکیان و مولوی عبدالحمید وایرال شد (تصاویر)
- تکذیب اقدام کیهان از سوی عضو دفتر رهبری
- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
مرگ سيدجواد طباطبايي، آخرین مشروطه خواه ایران
حامد زارع
هم میهن: دیروز همه ما تلخکام شدیم. مایی که دانشگاه رفتیم، علوم انسانی خواندیم و به میهن خود باوری عمیق داشتیم. همه مایی که آفاق فرهنگ ایرانی را در سپهر بیکران جهان ایرانی میکاویدیم و از کوچکترین نشانی تا باعظمتترین معانی را رصد میکردیم تا تعینی از ایرانی بودن را در ذهن خود ترسیم کنیم.
مایی که زیر نور ستارههای درخشانی ایستادیم و رد ستارههای دنبالهداری را گرفتیم که با هر کدام از آنها بتوانیم گوشهای از مفهوم ایران را در ضمیر خود روشن نگه داریم. افسوس و دریغا که دیروز نور یکی از درخشانترین این ستارهها برای همیشه خاموش شد.
دیروز پسری اهل بازار تبریز که همه قبیلهاش از تاجران و بازرگانان آذری بودند اما خود او تحت تاثیر عمویش راه دیگری را برگزیده بود و هفتادوهفت سال در آن راه زیسته و جنگیده و بر همه حریفانش یورش برده بود، در مصاف با واپسین حریفش مغلوب شد و به هفتهزارسالگان پیوست. گفتنش سخت و باورش دشوارتر است که جواد طباطبایی با آن قریحه تهاجمی، با آن جسارت علمی و روحیه جنگنده، تسلیم سرطانی شد که بیش از ده سال مهمان تن و پیکرش شده بود.
اگرچه طباطبایی چهار سال پایانی زندگی خود را در ایالات متحده گذراند، اما بیش از هر روشنفکر و اندیشمند دیگری درون مرزهای فرهنگی و هویتی ایران فعال بود و در برابر هیچ امر مستحدثهای که در ایران و یا در برابر ایران به ظهور رسید، منفعل نماند و همواره با نگرشی روشن و با ضابطهای علمی و از همه مهمتر با معیاری میهنمحورانه، مسائل ایران را در چارچوبی نظری گنجانید و توضیحی نظری برای بنبستهای پس و پیش ایرانزمین ارائه داد. طباطبایی حمله اعراب به ایران را انحطاط جزئی و حمله مغولها را انحطاط کلی نامید و فضای برآمده پس از سدهها حکمرانی غلامان ترک بر صفحات ایران را مندرج در تحت تاریخ انحطاط ارزیابی کرد. او علاوه بر تاریخشناسی، اندیشهشناس بزرگی نیز بود و ملازم با ارائه مبانی انحطاط تاریخ ایران، منحنی زوال اندیشه را نیز در ایران ترسیم کرد تا کلیتی از میراث مفهومی را که از ایران به ما به ارث رسیده بود در قالب پیچیدهترین تئوریهای علوم انسانی جدید بازپرورده باشد.
گام بزرگ دیگر او تامل در نهضت مشروطیت بهعنوان مهمترین رخداد چند سده گذشته با کمکگیری از علم حقوق عمومی و تاریخ تطور مفاهیم بود که دستاورد کمنظیری برای مشروطهپژوهی ایران و حتی آسیا بهحساب میآید. طباطبایی از مسیر توجهاتی که به دانش اصول فقه و همچنین آگاهیهایی که از دانش حقوق پیدا کرده بود، گذاری اساسی در مشروطهشناسی ایران پدید آورد و تمرکز تاریخ مشروطیت را از سرشناسان جریان روشنفکری نظیر آخوندزاده به سوی مجتهدان مشروطهخواهی نظیر آخوند خراسانی تغییر جهت داد. این گذار متهورانه به او امکان داد تا مشروطیت را ذیل تحولی در نظام حقوق و تلاشی برای تاسیس حقوق جدید تئوریزه کند. او مترصد بود تاریخ ایران معاصر را در دوره پهلویها و همچنین رخداد انقلاب 1357 را نیز در پرتو همین درخششهای ذهنی و دستاوردهای نظریاش در دستگاهی فکری عرضه کند اما سرعت پیشرفت سلولهای سرطانی این فرصت را از او ستاند.
جستاری که با عنوان «ملت، دولت، حکومت قانون» بهعنوان آخرین اثر طباطبایی منتشر شد، خلاصهای خام از یک طرح بسیار دقیق با امکانات نظری مطلقا ایرانی بود که بیشتر صفحات آن روی تخت بیمارستانها و روی صندلی لابراتورها به رشته تحریر درآمده بود و به نباید آن را در ادامه پروژه تحلیل تاریخی طباطبایی دید. این جستار صرفا برای نشان دادن افقی از این طرح دامنهدار برای آیندگان بود که نویسندهاش تنها بهخاطر شنیدن صدای پای مرگ، حاضر به نوشتن و انتشارش شده بود. پیش از انتشار جستار مذکور، چند صفحهای از مقدمه و همچنین صفحاتی از آن را که به انتقاد از رضا داوری اختصاص داده بود، برایم فرستاد. وقتی درباره آن صحبت کردیم در پایانش گفت: «از این فاصله پانزدههزار کیلومتری و بهترین ساعاتی که در بیمارستانها میگذرد کاری بیش از این از دست من ساخته نیست.» همان موقع بود که میشد تصویر پایان ناتمام یک راه دراز و سیمای رهرویی را که نه نومید و خسته، اما کمجان است در تکتک پیامهایش دید. از همان زمان تا دیروز به دلایلی که ذکرش فرصتی دیگر میخواهد ارتباط چهارده ساله بین ما قطع شد و نقاری دو ساله پیش آمد که شوربختانه پایانش با مرگ بود. اما خوشبختانه با همه این مریضاحوالیها و نامرادیها، سلسلهیادداشتهای انقلاب ملی که به مناسبت اعتراضات پائیز امسال در کانالش منتشر میکرد بهمثابه تداوم جستارهای فلسفی و در قالب تبیین نظری، مسائل پیش روی جامعه ایرانی در حین اتفاقات اخیر را صورتبندی کرد و نشان داد که تا لحظه آخر حیاتش نیز نسبت به وقایع ایران بیتوجه نیست.
اینک ما هستیم و کالبد بیجان فیلسوفی که بهحق او را فیلسوف ایران نام نهادهاند. دلخوش از اینکه چندینهزار صفحه تحلیل فکری و دقت نظری درباره لحظات سرنوشتساز تاریخ درازدامن ایران در دست داریم و غمگین از اینکه دانایی بزرگی به زیر خاک خواهد رفت. با توجه به آخرین نوشتههایی که از او بر جای مانده است، طباطبایی را میتوان بزرگترین مشروطهخواه ایران دانست. مشروطیتی که نباید الزاما در ملازمت با سلطنتطلبی ارزیابی شود. چه اینکه در ایران امروز، سلطنتطلبی امری مربوط به حوزه خصوصی و تعلقات شخصی شده که پیچیده در تمایلات نوستالوژیک وضعیتی نامبرهن دارد. این نامبرهنی درباره طباطبایی به دلیل پیچیدگیهای فکری چندبرابر نیز میشود. به همین دلیل نمیتوان و نباید طباطبایی را در اندیشه سیاسی هوادار سلطنت مطلقه نامید. او یک مشروطهخواه بزرگ بود. شاید حتی بزرگترین مشروطهخواهی که پس از دوران نهضت مشروطه در ایران برخاسته است. اینکه میراث او در قالب جمهوری یا پادشاهی صورتبندی خواهد شد امر دیگری است. وقتی بدانیم که بیشترین و مهمترین متنهای تئوریک درباره مشروطیت در ایالات متحده منتشر شده که حتی یک روز هم در آن پادشاهی مشروطه برقرار نبوده و از ابتدا سنگ بنای جمهوریت در آنجا گذاشته شده است، شاید احتیاط بیشتری در کاربرد وصف سلطنتطلبی برای اندیشه سیاسی جواد طباطبایی و مشروطهخواهی تجویزی او داشته باشیم.
از سوی دیگر یک احتیاط دیگری نیز باید داشته باشیم. جواد طباطبایی را در یک اطلاق عامیانه، نظریهپرداز ایرانشهری میخوانند. اما «ایرانشهری» یک صفت است و مشخص نیست که مشخصا به چه نظریهای اشاره دارد. ما، هم نظریه ایرانشهری ادبیات داریم، هم نظریه ایرانشهری وزارت، هم نظریه ایرانشهری سلطنت و تا آخر. اینکه میگویند سیدجواد نظریهپرداز ایرانشهر است یک وصف پا در هوا است که از سوی افرادی اطلاق میشود که با آثار مکتوب طباطبایی انسی نداشتهاند. او در همه عمر در پی تکوین تعریفی از ایران در استقلال نظری از جهان اسلام بود و با نوشتن آثاری نظیری «خواجه نظامالملک» در پی وصول به سرچشمههای فرزانگی ایران باستان بود. اما این مهم با تحولی که در سیاست کشور و در جامعه ایران در چند سال اخیر بهوجود آمد، از وجهی فرهنگی و آکادمیک در آثار طباطبایی به صورتی سیاسی و استراتژیک در زبان او تبدیل شد. امری که باید در پژوهشهای جداگانهای در قالب یک گذار در اندیشه جواد طباطبایی بررسی و زوایای آن روشن شود.
اما آنچیزی که امروز همچون آفتاب روشن است، غلبه وجه مشروطهخواهی طباطبایی بر دیگر وجوه اوست. امری که بنیادها را نشانه رفته و خواهان تاسیس و یا بهرسمیت شناختن گونهای نظام حقوقی است که در آن ملیت جای شریعت را گرفته و تامل فلسفی درباره حقوق و آزادیها جای پروژههای به بنبسترسیدهای نظیر آَشتی دادن دین و مدرنیته و یا هلال شیعی را گرفته است. طباطبایی با عبور از ایده روشنفکری دینی و همچنین اسلام سیاسی، ایده ایران را بهعنوان سنگ خارایی جهت بنیادگذاری نظامی جدید از حقوق و آزادیها در دل یک دستگاه فلسفی تعبیه کرد. اگر همین یک مورد را بهعنوان میراث بازمانده جواد طباطبایی در نظر بگیریم، باید به روانش درود بفرستیم که عمر را به بطالت نگذراند و یکی از مهمترین طراحیهای نظری با محوریت مفهوم ایران را برای آیندگان به یادگار گذاشت.
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.