- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
- پیامک گروهی به نمایندگان مجلس: ظریف جاسوس است!
- یک ایرانی همکار ایلان ماسک شد؛ محمودرضا بانکی کیست!؟
بهار پراگ چه بود؟
عصر ایران: بهار پراگ (spring of prague) به دورهای از گسترش آزادیهای فردی و اجتماعی در چکسلواکی گفته میشود که دقیقا هفت ماه و نیم طول کشید. یعنی از 5 ژانویه تا 20 اوت 1968.
در آن سال در انتخابات کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست چکسلواکی، آنتونین نووتنی که سمبل کمونیسم استالینی بود، در اقلیت قرار گرفت و مقام دبیر اولی حزب کمونیست به الکساندر دوبچک واگذار شد.
دوبچک به ترکیبی از سوسیالیسم و دموکراسی اعتقاد داشت و تحولاتی اساسی در فضای سیاسی چکسلواکی پدید آورد. مثلا سانسور مطبوعات کاهش یافت و ورود نشریات خارجی به کشور آزاد شد.
اطلاعرسانی آزاد و باخبر شدن مردم از آنچه نشریات خارجی مینوشتند، در حکم زهر قاتل برای حکومتهای توتالیتر است و طبیعتا مقامات کرملین هم از چنین تحولی در کشور اقماریشان، چکسلواکی، ناراضی بودند.
همچنین برخی از منتقدین سیاستهای شوروی، کرملین را به باد انتقاد گرفتند و کشورهای غربی، بویژه آلمان غربی، از این آزادیخواهان چکسلواکی حمایت کردند.
سرانجام در اوت 1968 قوای نظامی کشورهای پیمان ورشو، به رهبری شوروی، وارد چکسلواکی شدند و به بهار پراگ پایان دادند. پس از آن، گوستاو هوساک به دبیر اولی حزب کمونیست چکسلواکی انتخاب شد و همه چیز به حال اول بازگشت.
بهار پراگ، عنوانی بود که مطبوعات و مفسران سیاسی غربی به تحولات آن ایام چکسلواکی دادند. به قدرت رسیدن دوبچک در چکسلواکی، محصول اعتراضات مردم این کشور به حکومت کمونیستی حاکم بر سرزمینشان بود.
دوبچک معتقد به "سوسیالیسم با سیمای انسانی" بود ولی اتحاد جماهیر شوروی، چنین سوسیالیسمی را نافی سلطهاش بر چکسلواکی میدید.
لئونید برژنف، رهبر آن زمان شوروی، در دکترین خودش "اصل حاکمیت محدود" را برای کشورهای کمونیستی اروپای شرقی به رسمیت شناخته بود و به همین دلیل این حق را برای ارتش شوروی قائل بود که با ورود به خاک چکسلواکی، حکومت برآمده از همان حزب کمونیست مورد تایید کرملین را سرنگون سازد.
شوروی در کنار سایر کشورهای اروپای شرقی، حدود 600 هزار سرباز و 7 هزار تانک را وارد چکسلواکی کردند تا مبادا در این کشور دموکراسی در کنار سوسیالیسم قرار گیرد و مطبوعات آزاد و رقابت سیاسی پدید آید؛ چراکه دموکراسی تضمین نمیکند چه کسی به قدرت میرسد؛ ولی کرملین میخواست همواره یک کمونیست افراطی مطیع شوروی بر چکسلواکی حاکم باشد.
زمانی که ارتش سرخ وارد چکسلواکی شد، کنگرۀ جدید حزب کمونیست قرار بود تشکیل شود. نتایج این کنگره میتوانست برای کرملین بسیار نامطلوب باشد. اما با ورود ارتش سرخ، کنگره در محل اصلیاش تشکیل نشد و اکثریت اعضای حزب کمونیست چکسلواکی در یک کارخانه، جمع شدند و برنامۀ اصلاحات دوبچک را تایید کردند. ولی با از دست رفتن تسلط حزب بر کشور، مصوبات این کنگره فاقد ارزش عملی شد.
دربارۀ بهار پراگ باید به این نکته نیز اشاره کرد که اکثر نظامیان چکسلواکی در دوران حکومت دوبچک همچنان تابع کرملین و مقامات پیمان ورشو (معادل شرقی پیمان ناتو) بودند و عدم همراهی آنها با مردم و سیاستمداران اصلاحطلب این کشور، موجب از دست رفتن آزادی نوظهور و بازگشت کمونیسم استالینی به چکسلواکی شد.
در واقع بهار پراگ از حیث نقش منفی نظامیان یک کشور در تحقق آزادی و عدالت در آن کشور نیز اهمیت دارد. از 12 لشکر ارتش چکسلواکی، 11 لشکر در مرز آلمان غربی مستقر شده بودند تا مبادا آلمان غربی به کشورشان حمله کند در حالی مهاجم از شرق وارد خاک چکسلواکی شد.
نظامیان چکسلواکی مخفیانه از مقامات پیمان ورشو دستور میگرفتند و به جای حمایت از خواستههای اکثریت مردم کشورشان، مشغول اطاعت از کرملین بودند. در واقع ارتش چکسلواکی در بهار پراگ در یک آزمون تاریخی مهم شکست خورد.
پس از ورود ارتش شوروی به چکسلواکی، کشورهای غربی از ترس وقوع جنگ اتمی، به اعتراض لفظی بسنده کردند. همچنین بلافاصله 70 هزار نفر از مردم چکسلواکی به کشورهای غربی مهاجرت کردند و در مجموع 300 هزار نفر، چکسلواکی را ترک کردند که اکثرا افرادی تحصیلکرده و متخصص بودند.
رمان "سبکی تحملناپذیر هستی"، که مشهورترین اثر میلان کوندرا نویسندۀ برجستۀ چک است، به وقایع بهار پراگ اختصاص دارد و داستان زندگی یک پزشک مخالف کمونیسم را روایت میکند. این رمان در ایران با نام "بار هستی" منتشر شده و در جهان نیز فیلیپ کاپمن، کارگردان آمریکایی، فیلمی بر اساس این رمان (و دقیقا با نام همین رمان) در سال 1988 با بازی دنیل دی لوئیس و ژولیت بینوش ساخته است.