- ادعای رسانههای عبری مبنی بر ترور یک مقام ارشد سپاه در سوریه
- تائید شهادت سیدهاشم صفی الدین (پدر همسر زینب سلیمانی) جانشین سیدحسن نصرالله
- تصاویری از مسعود پزشکیان در کنار الواح هخامنشی بازگردانده شده به ایران
- کنایه تند به پزشکیان از تریبون مجلس
- آقای وزیر کشور طرح پیامک و توقیف خودرو برای حجاب را متوقف کنید
- واشنگتن: اسرائیل حق دارد به ایران پاسخ دهد
- ادعای نیویورک تایمز: به نظر میرسد تل آویو پس از بحثهای طولانی، هدف قرار دادن سایتهای هستهای ایران را به تعویق انداخته
- داریوش خواننده لس آنجلسی درباره حمله احتمالی اسرائیل به ایران چه گفت!؟
دکتر سیدعبدالعلی قوام که بود؟
هم میهن - فرزاد نعمتی: نهم خردادماه 1402، سیدعبدالعلی قوام، استاد برجسته علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه شهید بهشتی (دانشگاه ملی سابق) در 78سالگی دار فانی را وداع گفت. او که دوره کارشناسی علوم سیاسی را در همین دانشگاه گذرانده بود، برای مقطع کارشناسی ارشد به دانشگاه ایلینوی آمریکا رفت و در سال 1352، در رشته «اداره امور دولتی» این دانشگاه فارغالتحصیل شد. مقصد بعدی او اما بریتانیا بود؛ جایی که قوام جوان برای دومینبار در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه آبردین در رشته «تئوری اجتماعی و سیاست عمومی» به تحصیل پرداخت و درنهایت در سال 1357، از رساله دکتری خود در همین دانشگاه دفاع کرد.
بازگشت او به ایران اما پس از اشتغالی دوساله در «مرکز آموزش و پژوهش سازمانهای محلی و شهرداریهای کشور»، سرآغاز موج جدیدی از فعالیتهای علمی، اینبار در قامت تدریس 40ساله در دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه ملی و مدیریت گروه علوم سیاسی این دانشکده در بازهای قریب به 16سال شد؛ فصلی پربار که در آن، دکتر قوام علاوه بر نگارش و ترجمه قریب به 20کتاب و 60مقاله علمی اثرگذار، تربیت خیلی از اساتید فعلی علوم سیاسی و روابط بینالملل ایران و مشارکت فعالانه در تنظیم طرح درسی این رشته که از سال 1362 تا 1396، سرفصل دروس بود، به یکی از ستونهای استوار دانش علوم سیاسی بهخصوص در حوزههای مرتبط با توسعه و نوسازی سیاسی، سیاستهای تطبیقی و روابط بینالملل، بدل شد و در کنار اساتیدی چون محمود سریعالقلم، دانشگاه شهید بهشتی را بهعنوان یکی از قطب های معتبر علمی در زمینه توسعهپژوهی و روابط بینالملل ارتقا داد.
ازجمله آثار تألیفی قوام که برخی از آنها همچنان از منابع درسی و منابع کنکورهای کارشناسی ارشد و دکتری است، میتوان به کتابهایی چون «اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل » (کتاب برگزیده سال ۱۳۷۱)، «سیاستهای مقایسهای»، «چالش های توسعه سیاسی»، «سیاستشناسی: مبانی علم سیاست»، «توسعه سیاسی و تحول اداری» و «مبانی دیپلماسی: چگونگی مطالعه روابط میان دولتها» اشاره کرد.
انسان دانشگاهی
دکتر قوام بهمثابه یکی از اساتید کلاسیک و از نسل اول استادان علوم سیاسی بعد از انقلاب، خود را در قامت «انسان دانشگاهی» تعریف کرده بود و نزد خود تردیدی نداشت که میان رشته علوم سیاسی و فعالیت سیاسی خط فارقی پررنگ وجود دارد؛ چونانکه نزد قوام برای دانشجوی دانش سیاست، احسن آن است که خود را درگیر کنش روزمره سیاسی نکند، بلکه از منظری علمی به تحلیل و نقد و بررسی سیاست عملی و بسط و گسترش مرزهای دانش سیاسی بپردازد و در کنار این تربیت کادرهایی کارآزموده برای خدمت در نهادهای سیاسی را فراموش نکند. خود زمانی تعریف میکرد که بعد از بازگشت به کشور در دوران حکومت پهلوی به او پیشنهاد کارهایی اداری شده بوده است، اما او این پیشنهادها را رد میکند و به بریتانیا می رود تا به ادامه تحصیل بپردازد.
او که نامش، یادآور یکی از نامدارترین سیاستمداران ایران معاصر، احمد قوام نیز بود، در دورهای که دکتر علی امینی در روزهای بحرانی پیش از انقلاب 57 به مشاوره با محمدرضاشاه پهلوی اشتغال داشت، دیداری کوتاه نیز با این سیاستمدار کارکشته داشت و آنگونه که خود نقل میکرد، بعدتر در برخی از مدارک بهجامانده از علی امینی، عبدالعلی قوام جوان، فردی مناسب برای منصب وزارت امور خارجه در نظر گرفته شده بود؛ هرچند روح او خود از این تمایل و تشخیص، خبر نداشت.
دکتر احمد موثقی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران که پیش از انقلاب شاگرد دکتر قوام بوده است، در زمینه روش تدریس و رفتار علمی او میگوید: «دکتر قوام پیش از انقلاب در دانشکده علوم سیاسی و اجتماعی که بعدتر در دانشگاه علامه طباطبایی ادغام شد، تدریس داشت. بعد از انقلاب بسیاری از اساتید آن دانشکده از ایران مهاجرت کردند اما کسانی چون عبدالعلی قوام و دکتر احمد ساعی در ایران ماندند و دههها به فعالیت پرداختند. دکتر قوام از برجستهترین اساتید ما بود بهنحویکه علاوه بر تسلط به مباحث درسی و منابع خارجی، بسیار روان و متمرکز نیز صحبت میکرد و حتی آثاری نیز که به نگارش درآورد، واجد همین خصیصه بودند؛ روان، روشن و دستهبندیشده. از این منظر استادی که مشابه دکتر قوام بود، میتوان به دکتر حسین بشیریه اشاره کرد که مطالبی را که بهخوبی فهم و هضم کرده بود، با زبانی ساده برای دانشجو بیان میکرد و کتابهای هر دو نفر نیز موید این قضاوت من هستند.
دکتر قوام در کلاس درس، بسیار منضبط و جدی و دقیق بود اما دانشجو از حضور در کلاس او لذت میبرد. چهرهای کاریزماتیک داشت و در زندگی شخصی خود نیز بسیار مراقبت داشت که گرفتار حواشی غیرضروری نشود، همانگونه که در کلاس درس او نیز حواشی و زواید وجود نداشت. در مباحث سیاسی روزمره نیز شخصیت مستقلی داشت و بهطرز ایدئولوژیک نمیاندیشید. در موضعگیری های خود در عین اینکه سخن خود را به طرز مستدل و منطقی بر زبان میآورد اما تعلق خاطر ایدئولوژیک و سیاسی از خود بروز نمیداد. در ردیف ایشان و در این زمینه شاید بتوان به دکتر هوشنگ مقتدر، استاد حقوق بینالملل اشاره کرد که او نیز تسلط فراوانی بر مباحث رشته داشت.»
بنیانگذاران دانش روابط بینالملل و توسعه سیاسی
عبدالعلی قوام پس از انقلاب فرهنگی همچنان به فعالیت دانشگاهی ادامه داد و در وضعیتی که کشور انقلابی، درگیر جنگی تمامعیار با همسایه مهاجم خود بود، در خلوت ولنجک تهران، به پایهگذاری روابط بینالملل ایرانی پرداخت و اولین متنهای منقح و مدون دانش سیاست در حوزههای روابط بینالملل، توسعه سیاسی، سیاست تطبیقی و نوسازی سیاسی را تألیف و ترجمه کرد. او که همواره مسئله «توسعه» را پیشروی خود داشت، اعتقاد داشت: «توسعه یکبار و برای همیشه در یکجامعه رخ می دهد.»
دکتر احمد موثقی در این زمینه به «هممیهن» میگوید: «دکتر قوام روی بحث توسعه و توسعهسیاسی تاکید زیادی داشتند. در دانشگاههای خارج رسم است که اساتید یک گرایش اصلی و یک گرایش فرعی داشته باشند. قوام نیز که در آن سنت پرورده شده بود، سیاست خارجی و روابط بینالملل را به عنوان گرایش اصلی و نوسازی و توسعه سیاسی را بهعنوان گرایش فرعی برگزیده بود و در بحث توسعه سیاسی، از قضا، به توسعه اداری و بروکراتیک التفات ویژهای داشت. در حوزه سیاستهای تطبیقی نیز او پیشگام بود. در سالهای نخست بعد از انقلاب، اساتید علوم سیاسی، کمتر به این حوزه ها ورود میکردند.
او انسانی جامعالاطراف و مرجع در علوم سیاسی بود و روشاش با دیگر اساتید برجسته این حوزه نظیر دکتر احمد ساعی متفاوت بود. در نوشتههای مرحوم ساعی اندیشه و ادبیات چپ و سوسیالیستی و مسئله امپریالیسم، بروزی روشن داشت. دکتر قوام اما متفاوت مینوشت. او وقتی از توسعه سیاسی سخن میگفت، بر آن بود که توسعه سیاسی با لیبرال دموکراسی معنا پیدا میکند و بدون تردید دموکراسی تودهای و دموکراسی غیرلیبرالی نمیتواند دموکراسی باشد. قوام نیز در این زمینه بر آن بود که نظام سیاسی توسعهیافته، نظام لیبرال دموکراتیک است که درباره رابطه اکثریت و اقلیت، حکومت قانون، فعالیت احزاب، تفکیک قوا و حاکمیت مردم گزارههایی عیان دارد. دکتر قوام اما آن الگو را بدون ایراد نمیدانست اما بههرحال به آن اولویت میداد. یک روش مطالعه در بحثهای توسعه، روش قیاسی و از کل به جزء است که لیبرال دموکراسی را مبنا قرار میدهد و سایر نظامها را با آن میسنجد. روش دیگر اما روش استقرایی و تجربی و از جزءبهکل است که به سایر تجربههای موفق توسعه سیاسی غیرغربی نیز بها میدهد.
دکتر قوام علاوه بر آن بحث قیاسی، در بحث سیاستهای تطبیقی به رویکرد استقرایی نیز اعتقاد داشت و این را در آثارش میتوان دید. در کنار اینها، در روش کار او، آنجا که به ماکس وبر و آیزنشتات ارجاع میدهد، رویکرد جامعهشناسی تاریخی نیز قابل مشاهده است که سومین مدخل ورود به بحث توسعه سیاسی است و کسانی چون برینگتون مور از آن متاثر بودهاند. بنابراین قوام نگرشی تکبعدی نداشت و در کار او روش و رویکرد علمی بر هر چیز دیگر تقدم پیدا میکرد.»