- همدستی دوباره اردوغان و علیاف علیه ایران
- ادعای خبرساز یک رسانه درباره دور بعدی مذاکرات
- ماجرای نجات سرلشکر موسوی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح از حمله اسرائیل
- پیغام خانواده قربانی تیراندازی گشت امنیتی در همدان
- رئیسجمهوری: خودمان را مدیون مردم میدانیم/بهدنبال حل مشکلات آنان هستیم
- ماجرای تیراندازی در گشت امنیتی همدان
- سردار جباری: بسیاری از گزینههای ما در نبرد اخیر فعال نشدند؛ لذا اگر تعرض ادامه پیدا کند، چیزی به نام بازار با ثبات انرژی در خلیج فارس وجود نخواهد داشت
- چرا متوجه نیستید که اول باید ایران بماند تا جمهوری اسلامی مفهوم پیدا کند؟
- شعار MIGA؛ تیر دیگر ترامپ که به سنگ خورد
آیت الله گلپایگاني پس از اقامه نماز میت بر امام خميني کجا رفتند؟
پورتال امام خمینی: خاطرات حسین سلیمانی :... روز بعد به اتفاق حاج احمدآقا به سراغ آیت الله گلپایگانی رفتیم و ایشان را برای نماز آوردیم. جنازه را آوردند و ایشان بر آن نماز خواندند. پس از نماز، جنازه را حرکت دادند. جمعیت هجوم آوردند و حاج احمد آقا به آقای گلپایگانی عرض کردند که اگر اجازه بفرمایید من از این طرف بروم و شما را هم یکی از برادران مشایعت می کند. حاج احمد آقا رفتند و من به آقای گلپایگانی عرض کردم که آقا بلند شوید برویم. ایشان قبول کردند و در همان لحظه ای که در حال برخاستن بودند در اثر فشار جمعیت چندین بار عصا از دست شان افتاد و کفش هایشان از پایشان خارج شد.
به هر ترتیبی بود ایشان رابه سمت فضای باز حرکت دادیم. دیدیم که آنجا هیچ مکان حفاظتی وجود ندارد که بتوانیم ایشان را در آنجا نگه داریم که از فشار مردم محفوظ باشند. یک ماشین کمیته را دیدم و ایشان را چند قدمی به سمت ماشین حرکت دادم با اسلحه شیشۀ کوچک ماشین را شکستم و در ماشین را باز کردم و ایشان را بلند کردم و داخل ماشین گذاشتم. آقازادۀ ایشان ـ آقا باقر ـ هم بودند و در همین لحظات رانندۀ پاترول هم رسید. از او خواستم ماشین را حرکت بدهند و ایشان هم ماشین را حرکت دادند و به طرف کوچه های اطراف مصلی و عباس آباد رفتیم. درب همۀ خانه ها بسته بود و همه مردم در مصلا بودند و کسی در خانه هاشان نبود. جای مناسبی پیدا نکردیم که آیت الله گلپایگانی آنجا استراحت کنند.
در حال حرکت به یک پیرمرد و پیرزنی برخوردیم که جلوی در خانه شان نشسته بودند و جمعیت را تماشا می کردند آنها خیلی پیر بودند و به همین دلیل نتوانسته بودند در مراسم وداع شرکت کنند و دم در نشسته بودند. با آنهاصحبت کردیم و از آنها خواهش کردم در را باز کنند تا آیت الله گلپایگانی دقایقی آنجا استراحت کنند؛ آنها هم قبول کردند داخل خانه رفتیم و آنها با شیر و آب و هندوانه از ما پذیرایی کردند. آیت الله گلپایگانی هم قدری تناول کردند. یکی ـ دو ساعتی آنجا بودیم، بعد رفتم ماشین را آوردم و ایشان را سوار ماشین کردم و به قم بردم. ساعت حدود چهار بعد از ظهر از قم برگشتم و به بهشت زهرا رسیدم و دیدم که خیلی شلوغ است. آنجا بر اثر آشنایی ای که با برادران حفاظت داشتم توانستم با ماشین به سمت محوطه ای بروم که نزدیک محل دفن امام بود. وقتی رسیدم دیدم که حضرت امام را دفن کرده اند.