- تنها یک نفر از میان این 5 مقام ارشد زنده ماند (عکس)
- ترور سردار رادان تکذیب شد
- اولین تصاویر واضح از لاشه بالگرد رئیس جمهور (عکس)
- چه کسی اجازه پرواز بالگرد رییس جمهور را صادر کرد؟
- تماس یکی از همراهان رئیسجمهور از داخل بالگرد سانحهدیده / آیت الله آل هاشم تلفنی گفته حالم بد است
- قانون اساسی درباره فقدان رئیس جمهور چه می گوید؟
- پوشش جنجالی شده مجریان صداوسیما تغییر کرد! (تصاویر)
- محل دقیق بالگرد رئیس جمهور شناسایی شد / دریافت سیگنال از بالگرد و تلفن همراه یکی از خدمه
- واکنش سید محمد خاتمی به حادثه برای بالگرد رئیسی
- شبکه خبر: تلویزیون اسرائیل گفته رئیس جمهور جان سالم به در نبرده و ابراز خوشحالی کرده است
پورتال امام خمینی: خاطرات حسین سلیمانی :... روز بعد به اتفاق حاج احمدآقا به سراغ آیت الله گلپایگانی رفتیم و ایشان را برای نماز آوردیم. جنازه را آوردند و ایشان بر آن نماز خواندند. پس از نماز، جنازه را حرکت دادند. جمعیت هجوم آوردند و حاج احمد آقا به آقای گلپایگانی عرض کردند که اگر اجازه بفرمایید من از این طرف بروم و شما را هم یکی از برادران مشایعت می کند. حاج احمد آقا رفتند و من به آقای گلپایگانی عرض کردم که آقا بلند شوید برویم. ایشان قبول کردند و در همان لحظه ای که در حال برخاستن بودند در اثر فشار جمعیت چندین بار عصا از دست شان افتاد و کفش هایشان از پایشان خارج شد.
به هر ترتیبی بود ایشان رابه سمت فضای باز حرکت دادیم. دیدیم که آنجا هیچ مکان حفاظتی وجود ندارد که بتوانیم ایشان را در آنجا نگه داریم که از فشار مردم محفوظ باشند. یک ماشین کمیته را دیدم و ایشان را چند قدمی به سمت ماشین حرکت دادم با اسلحه شیشۀ کوچک ماشین را شکستم و در ماشین را باز کردم و ایشان را بلند کردم و داخل ماشین گذاشتم. آقازادۀ ایشان ـ آقا باقر ـ هم بودند و در همین لحظات رانندۀ پاترول هم رسید. از او خواستم ماشین را حرکت بدهند و ایشان هم ماشین را حرکت دادند و به طرف کوچه های اطراف مصلی و عباس آباد رفتیم. درب همۀ خانه ها بسته بود و همه مردم در مصلا بودند و کسی در خانه هاشان نبود. جای مناسبی پیدا نکردیم که آیت الله گلپایگانی آنجا استراحت کنند.
در حال حرکت به یک پیرمرد و پیرزنی برخوردیم که جلوی در خانه شان نشسته بودند و جمعیت را تماشا می کردند آنها خیلی پیر بودند و به همین دلیل نتوانسته بودند در مراسم وداع شرکت کنند و دم در نشسته بودند. با آنهاصحبت کردیم و از آنها خواهش کردم در را باز کنند تا آیت الله گلپایگانی دقایقی آنجا استراحت کنند؛ آنها هم قبول کردند داخل خانه رفتیم و آنها با شیر و آب و هندوانه از ما پذیرایی کردند. آیت الله گلپایگانی هم قدری تناول کردند. یکی ـ دو ساعتی آنجا بودیم، بعد رفتم ماشین را آوردم و ایشان را سوار ماشین کردم و به قم بردم. ساعت حدود چهار بعد از ظهر از قم برگشتم و به بهشت زهرا رسیدم و دیدم که خیلی شلوغ است. آنجا بر اثر آشنایی ای که با برادران حفاظت داشتم توانستم با ماشین به سمت محوطه ای بروم که نزدیک محل دفن امام بود. وقتی رسیدم دیدم که حضرت امام را دفن کرده اند.