- نمایندگان مجلس! بگویید کی درد مردم را می فهمید؟
- خبرگزاری فارس: اعلام جرم علیه اسماعیل کهرم پس از سخن درباره موشک و مازوت
- افشاگری نماینده انقلابی قم: هزینه پراید ضدگلوله جلیلی از بنز ضدگلوله هم بیشتر شد
- اعلام آخرین وضعیت سلامت آیت الله سیستانی
- شهادت امام جواد (ع)؛ قتل سیاسی یا حسادت زنانه؟ / پاسخ آیتالله ایازی به سلیمانی اردستانی
- اعلام جزئیات حادثه تصادف خانواده سقاب اصفهانی؛ ادعای توطئه درست است!؟
- واکنش پورمحمدی به اختلافات جلیلی و زنگنه در پرونده کرسنت
- اگر در دولت رئیسی خانمهای بیحجاب در کیش بدوند خوب است، در دولت پزشکیان جرم است؟
- چرا حکم دادگاه چای دبش در باره دو وزیر دولت رئیسی با اینکه قطعی شده اجرا نمی شود؟
- استعفای محمد حمیدینژاد، امام جمعهای که از کلمه حرامزاده استفاده کرد
وقتی یک روحانی از دختر بی حجاب برای همکاری دعوت کرد
نواندیش - حمید قزوینی*: بی مقدمه داستان دختر بی حجابی را روایت میکنم که از سوی یک روحانی عالیرتبه نه تنها طرد نشد که دعوت به همکاری شد.
او غاده جابر، همسر لبنانی مصطفی چمران است که اولین دیدارش با امام موسی صدر خواندنیست.
او در این باره میگفت:« آقای صدر نوشتههای من را خوانده بودند و پیام فرستادند که میخواهند با من دیداری داشته باشند. من برای رفتن تردید داشتم. اما با اصرار دوستان، به مجلس اعلای شیعیان رفتم. لباس من، شلوار و تی شرت بود و بیحجاب بودم. با غرور گفتم من همینم، نمیخواهم دروغ بگویم. اگر میخواهد در دفترش قبولم کند، باید با همین پوشش قبول کند. به دفتر آقای صدر که رسیدم، گفتم با آقای صدر کار دارم. رئیس دفتر گفت شما میخواهید آقای صدر را ببینید؟! نمیشود. گفتم من اصرار ندارم، ایشان اصرار دارد. دوستی که همراهم بود گفت بگویید غاده جابر آمده است.
تا این را شنید، گفت یک لحظه صبر کنید. بعد به اتاق امام صدر رفت. من هم بیرون منتظر ماندم. با خودم فکر میکردم ممکن است قبولم نکند. یک دفعه دیدم امام خودشان آمدند. خیلی برای من عجیب بود که دیدم خودشان بیرون آمدند و مدام تکرار میکردند: «اهلاً وسهلاً... اهلاً وسهلاً...». مرا به داخل دفتر دعوت کردند. خدا میداند داشتم از خجالت میمُردم. میخواستم زمین من را ببلعد که چرا با این قیافه آمدهام. اما ایشان برخوردشان کاملاً موقر و صمیمانه بود...
به هرحال فکر میکنم نزدیک یک ساعت نزد آقای صدر بودم و برایم جالب بود که ایشان پشت میز ننشستند. از قلم من خیلی تعریف کردند. گفتند من مقالات شما را خواندهام. چه قدر زیباست، من افتخار میکنم که شیعه چنین کسانی دارد. اینکه چقدر خوب درباره ولایت و امام حسین (ع) نوشتهاید. ما به شما احتیاج داریم. ما با شما قرارداد میبندیم...
از این حرف ناراحت شدم. گفتم: من برای پول کار نمیکنم، من کسی نیستم که یکی پول بدهد تا برایش بنویسم. ایشان خیلی بزرگوارانه، معذرت خواست...
بعد گفت ما موسسهای داریم برای نگهداری بچههای یتیم. فکر میکنم کار در آنجا با روحیه شما سازگار باشد.
خیلی اصرار کرد و تا قول رفتن به موسسه را از من نگرفت، نگذاشت برگردم.»
*تاریخ پژوه
انسان ها بایستی در زمان در اختیار داشتن قدرت سنجیده شوندشما رفتار و گفتار روحانیت قبل و بعد از انقلاب را مقایسه کنید
جالب بود ، آفرین بر آن سید بزرگ 
