- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
- پیامک گروهی به نمایندگان مجلس: ظریف جاسوس است!
- یک ایرانی همکار ایلان ماسک شد؛ محمودرضا بانکی کیست!؟
توضيح آذین موحد، استاد تعلیق شده دانشگاه تهران درباره شرايطش
روزنامه اعتماد: در آستانه ماه مهر و آغاز سال آموزشي و بازگشايي دانشگاهها، اخراج و تعليق اساتيد بار ديگر خبرساز شد. اينبار حوزه موسيقي هم بينصيب نماند و از آذين موحد به عنوان يكي از استادان اخراجي نام برده شد.
كسي كه يك سر از موفقيتهاي رشته تخصصياش در ايران، بيشك به او برميگردد. موحد ميان موسيقيشناسان نام آشنايي است. هنرمندي كه اگرچه او را بيشتر با ساز تخصصياش يعني فلوت و كنسرتهايش در بسياري از شهرهاي جهان ميشناسيم اما اثرگذارياش را نميتوان به همينها محدود كرد. او نه تنها در كسوت نوازندگي كارنامه درخشاني دارد بلكه در مقام استادي دانشگاه هم جريانساز بوده. به علاوه موحد را بايد پشتيباني بيبديل در انجمن فلوت تهران و كرفلوت تهران دانست. اين دانشآموخته دكتراي موسيقي با تخصص نوازندگي و هنرهاي اجرايي از دانشگاه ايلينوي امريكا، تحقيقات فوقدكترايش را در روانشناسي موسيقي و علوم نوازندگي در دانشگاه هاروارد دنبال كرد. در كارنامه او تدريس در دانشگاه ايلينوي و دانشگاه ايالتي كاليفرنيا ديده ميشود. استاد مدعو دانشگاه پرتلند و دانشگاه آيونين يونان هم بوده. براي كار و انتقال دانش و تجربه به جوانان سرزمينش به ايران بازگشت و با وجود همه موانع كار كرد و پس از سالها تحمل ساختارهاي نادرست، تعليق شد. پيشتر بنا داشتيم صفحهاي براي هنر و دانش آذين موحد منتشر كنيم كه شوربختانه تعليقش بهانه گفتوگوي حاضر شد.
اولينبار نيست كه در دانشگاه براي شما مشكل ايجاد شده؛ 26 سال پيش يعني در سال 76 هم حقوق شما چند ماه قطع شده بود. چرا اين اتفاق در آن دوره رخ داد و آيا بعد حقوق معوقه شما پرداخت شد يا خير؟
آن زمان هنوز عضو پيماني هيات علمي بودم و قراردادم را تمديد نميكردند اما بله، بعد از اينكه ماجرا فيصله پيدا كرد، حقوق معوقه پرداخت شد. در خصوص چرايي اين اتفاق بايد برگرديم به جو دانشگاه در آن دوران؛ نظام آموزش عالي ايران به خصوص در سالهاي پس از جنگ هنوز موفق به بازنگري و بهروز كردن خود نشده بود. رشتههاي مختلف در دانشگاهها شيوههاي آموزشي بهروز نداشتند. به ويژه در حوزه برنامه درسي شاهد هيچ تحول و توسعه تخصصي و تعالي علمي نبودند. اگرچه در دهه 80 تا حدي برخي مسائل مثلا در حد تاسيس رشتههاي جديد و بازنگري برنامههاي درسي اتفاق افتاد اما در دهه 70 رشتهها هنوز قديمي و طبق ضوابط دوره اول انقلاب فرهنگي مديريت ميشدند. من اوايل دهه 70 با كولهباري از تلاش و زحمت و مطالعات بهروز بينالمللي و با عشق به ايران بازگشتم تا خدمت كنم. در آن دوره، ورود من به عنوان هيات علمي رشته موسيقي در دانشگاه، براي خيليها لزوما اتفاق مطلوبي نبود. هم مدرك دكتراي نوازندگي شناختهشده نبود و هم شناخت درستي از معيارهاي آن وجود نداشت. از طرف ديگر حضور فردي كه از نسل جديدتر بود و احساس مريد و مرادي به كسي نداشت، در كنار اساتيد پيشكسوت چالش بزرگي بود.
چرا چالش؟
وقتي به شغل شريف معلمي و استادي نايل ميآييد، بايد برخوردهاي انساني و تعامل دوستانه و احترامآميز با دانشجو داشته باشيد. عزت نفس و حرمت و كرامت انسانها بزرگترين عامل در توسعه توانمندي آنها است. اين نحوه برخورد با دانشجو و تبديل كلاس به محيطي امن و البته بسيار جدي براي يادگيري، در آن دوران نگرانيهايي را براي گروه موسيقي ايجاد كرده بود. وقتي وارد دانشگاه تهران شدم، جايگاه اساتيد طبق سنت قديم در قله بود و دانشجويان تنها تلمذ ميكردند. خب اين فرهنگ با باور من فاصله بسياري داشت. فرهنگ آموزشي من ايجاد فرصت براي تعامل برابر با دانشجو بود تا بتوان در زمان لزوم با بدهبستانهاي نرمش و سختگيري، جريان يادگيري عميقي را فراهم كرد. طوريكه توسعه تفكر و تعالي حرفهاي دانشجو فراهم شود. از آنجا كه اين نگاه در نظام آموزشي ما آنچنان مرسوم نيست، طبيعتا مشكلاتي پيش ميآمد.
پس چالشهايي كه داشتيد، اغلب ساختاري بودند اما اين ساختارهاي معيوب سبب تسليم شما نشد و شيوه خود را تغيير نداديد.
همانطور كه گفتم سوابق تحصيليام به علاوه ممارست جدي در حرفهاي نگاه داشتن سطح كلاس و انتقال دانش بهروز به دانشجويان، به علاوه فعاليتهاي مكرر فرهنگي و هنري و پافشاري بر اجراي كنسرتهاي متعدد با استانداردهاي جدي آكادميك همگي باعث شده بود كه از من به راحتي نميگذشتند. من به نقش هنر و موسيقي در رشد اخلاق، انديشه، ديسيپلين، شخصيت و وجود آدمها باور دارم و با شروع فعاليتم در ايران تلاش كردم آغازگر چنين فرآيندي در كلاس باشم. در آن دوران در هنرستانها، در دانشگاهها و حتي در اركسترها به دليل محدوديتهاي مختلف، چنين باوري نبود و محيط فرهنگي درستي براي رشد حرفهاي وجود نداشت. بهرغم نقشآفرينيهاي زيادي كه هر يك از اساتيد كرده بودند، شيوه و منش آموزشي آنها متعلق به تفكر ويرتويوزيك بعد از جنگ جهاني دوم در اروپا بود و اين روش در تعامل با معيارهاي اجتماعي ايران كه اصولا هنر و به خصوص نوازندگي را تفنن و نمايش ميشناسد، نتوانسته بود مفهوم واقعي رويكرد آكادميك در موسيقي را نه تنها در بين دانشجويان بلكه به جامعه تفهيم كند.
در واقع رويكرد متفاوت و علمي شما به آموزش چنين مشكلاتي به وجود آورد.
بله، من فكر ميكنم اتفاق سال ۱۳۷۶ به دليل جريان خودجوشي بود كه پس از آغاز به كار من در گروه موسيقي دانشگاه تهران شكل گرفته بود. اصولا از آن زمان به بعد دانشجويان با نگاه آموزشي متفاوتي از آنچه در بين اهالي اين رشته مرسوم بود، مواجه شدند و تعامل آموزشي با آنها با اهداف يادگيري مشخص كه كلاسهاي هنر معمولا متاسفانه و به اشتباه فاقد آنها تصور ميشوند، به علاوه طرح انديشهها و خلاقيتهاي گوناگون، استفاده از قابليتهاي متكثري كه در بين دانشجويان ديده ميشد، روندهايي كه مباني نظري، فلسفي و علمي از بستر موسيقي استخراج شود و نوازندگي براساس معيارهاي زيباييشناسي انجام شود، بسيار تازگي داشت و خرده خرده در عملكرد دانشجويان تحول معناداري ايجاد كرد. سبك نوازندگي كه تاكيد بسيار بر سونوريته و بيان و نه انگشت و مكانيزم داشت، همچنين اهميت تعامل نوازندگان با رابطه روان-تني و هماهنگي بدن، اينها همگي مسائلي بودند كه در فضاي كوچك هنري ايران كه دانشگاهها در آن فاقد هرگونه تعامل بينالمللي بودند و ضمنا محدوديتهاي خاصي بر برنامههاي درسي دانشگاهي اعمال شده بود، باعث تعالي عملكرد دانشجويان و درخشش آنها شد. اين جريان ناگزير عمدا يا غير عمدي رو به جلو حركت ميكرد و نميتوانستم آنچه را كه در آموزش به آن باور دارم، به گونه ديگري ارايه دهم و خب، دانشگاه و گروه موسيقي را دچار معضلاتي كرده بود و اختلاف نظرهاي زيادي نسبت به نحوه برخورد من با دانشجويان و روش معلمي و محتواي درسهايم وجود داشت كه قالبهاي حاكم در رفتارهاي مرسوم بين استاد و دانشجو را بر هم ميزد و محيط را از چارچوبهايي از پيش تعيينشده خارج ميساخت.
چه شد كه با وجود اين همه چالش، مشكلات تا حدودي رفع شد و شما به تدريس ادامه داديد؟
عملكرد علمي، منش آكادميك، تلاش هنري و ممارست در بهروز بودن و تعهد به متحول كردن كلاسها و توانمند كردن تك تك دانشجويان باعث شد پس از ده، پانزده سال اعتماد شكل بگيرد و همكارانم متوجه شوند عملكرد مزاحم من، مطالبات سختگيرانه و پافشاريهايم بر استانداردهاي بينالمللي جز اعتلاي هنر و تعميم فرهنگ آكادميك قصد ديگري ندارد و كمكم به اين مساله باور پيدا كردند. من در خانوادهاي بزرگ شده بودم كه شديدا به نقش دانشگاه در اعتلاي فرهنگي ايران باور داشت. بنابراين همانگونه كه از كودكي ياد گرفته بودم، بايد ميجنگيدم تا تغيير لازم ايجاد شود و خوشحالم كه بهرغم دشواريهايش با پافشاري بر حقانيت مطالبات خود، تا حدي كه در توانم بود درخواست كردم، پيگيري كردم، توضيح دادم، توجيه كردم، دعوا كردم و... تا توانستم براي دستيابي به آنچه باعث پيشرفت هنر آكادميك در دانشگاه تهران ميشد، افراد را مجاب كنم؛ گرچه مبارزهاي سخت و بيپايان بوده است.
جداي از ماجراهاي سال 76، در سال 80 هم فرصت مطالعاتي شما براي دوره فوقدكترا رد شد؛ بعد از توجيه كميسيونها در سالهاي اول ورودتان به دانشگاه، قاعدتا روشمندي و راهگشا بودن دغدغههاي شما در تدريس بايد بر ناظران اثبات ميشد. چرا دوباره اين اتفاق روي داد؟
متاسفانه نگاه دانشگاه تهران اينگونه نبود. اين، واقعيتي است. بسياري اتفاقات و تسهيلات در نظام دانشگاهي ايران اصولا متعلق به همه نيست و به افراد خاص تعلق ميگيرد. اگر در طيف خاصي قرار بگيريد فرصتها فراهم ميشوند؛ در غير اين صورت خير! در سال 80 كه بورس هاروارد را گرفتم با اعطاي فرصت مطالعاتي به من موافقت نكردند. يكسال متحملِ انفصال از خدمت شدم. بنابراين مطالعات فوقدكتري يا صرفا به گشتوگذار، براي هنرهاي زيبا تفاوت چنداني نداشت. وقتي برگشتم، دوباره قرارداد پيماني با من بسته شد تا اينكه بالاخره در سال 86 بعد از 13 سال موفق شدم به استخدام رسمي دربيايم.
پس از گذراندن دوره فوقدكترا به ايران برگشتيد و در دانشگاه كار كرديد و اين، يعني دانشگاه تهران خواهناخواه پذيرفت كه نميتواند منكر نقش شما بشود. فعاليتتان ادامه يافت تا پاييز گذشته كه حقوقتان را قطع كردند و بعد هم تعليق شديد. براي اين قطع حقوق و تعليق چه توضيحي داده بودند؟
بله، من شانس داشتم با بعضي از تحولات كه در سال 93 در دانشگاه رخ داد 4 سال به راي همكاران عزيزم مسووليت مديريت گروه موسيقي و در يك دوره رياست دانشكده هنرهاي نمايشي و موسيقي را عهدهدار شوم. با آغاز دوره دوم رياستم، دانشكده هنرهاي نمايشي و موسيقي را منحل كردند كه هنوز هم دلايل و ضرورت آن بر بسياري روشن نيست اما پاييز سال گذشته، با توجه به شرايطي كه در دانشگاهها به وجود آمد و مطالباتي كه دانشجويان مطرح كرده بودند و كلاسها همه تعطيل شد، طبيعي بود نگرانيهاي بسياري براي امنيت روحي و جاني دانشجويان پيش بيايد. من از همان آغاز اعلام كردم تا برقراري شرايط مناسب براي امنيت دانشجويان قادر به تدريس كلاسهايم نخواهم بود. زيرا در رشتهاي مثل موسيقي يا رشتههاي هنر كار كردن نيازمند صلابت روح و روان، آرامش خيال، تمركز بر كار است. نه تنها در شرايطي كه به وجود آمده بود نميشد تدريس درستي كرد بلكه همگي ما تحت هزاران فشار روحي و رواني بوديم و حتي رفتوآمد دانشجويان نيز به دانشگاه با مشكلات مواجه بود. در گير و دار چنين شرايطي بود كه حقوق من بدون هيچ اخطار يا هشدار يا خبري قطع شد و تا به امروز درباره آن از كسي توضيحي دريافت نكردهام.
حقوق قطع شده بود ولي تدريس ادامه داشت؟
بله، پس از بازگشت شرايط طبيعي، بعضي از كلاسها كه امكان تدريس و به نتيجه رساندن آنها در مدت زمان باقيمانده وجود داشت، آموزش داده شد و امتحان نهايي گرفته شد و براي ترم بعد هم گروه موسيقي اعلام كرد چون حكمي در مورد شرايطم به گروه ارسال نشده و دستور ممنوعالتدريس شدن صرفا شفاهي بوده است، به علاوه در كلاسها با كمبود نيروي متخصص روبرو هستيم، تدريس كلاسهاي تخصصي و راهنمايي پاياننامهها و مشاورهها را ادامه دهيد كه من هم قبول كردم. تا اينكه در ارديبهشتماه از طرف كميته جذب كه از سالها قبل نماينده گروه موسيقي در اين كميته بودم، از من خواسته شد در روز 23 ارديبهشت در جلسهاي شركت كنم. آن روز كه به جلسه رفتم، اتفاق عجيبي در دانشكده هنرهاي زيبا افتاد. در پي انتشار يك ويديوي تحريكآميز كه عليه دانشگاه تهران در فضاي مجازي پخش شده بود، حراست دانشگاه حمله شديدي به گروه موسيقي كرد. من در زمان اين حادثه در دفتر رييس دانشكده در جلسه كميسيون جذب بودم و در جلسه بود كه از همكارانم شنيدم چنين اتفاقي افتاده. اين اتفاق منجر به انضباطي كردن تعدادي از دانشجويان موسيقي شد كه با حمايتي كه با بعضي از اساتيد از آنها به عمل آورديم و در جلسات مختلف وقايع را آنطوركه اتفاق افتاده بود، روايت و شهادت داديم، خوشبختانه دانشجويان احكام سنگين نگرفتند و اكثرا تبرئه شدند اما چندي بعد از اين ماجرا، روزي در كميسيون تخلفات انتظامي اساتيد مرا فراخواندند و به من اعلام كردند كه از طرف رياست حراست دانشگاه شكايتي عليه بنده مبني بر اينكه اتفاقات روز ۲۳ ارديبهشتماه را به من نسبت دادهاند، مطرح شده كه بسيار مضحك بود. در اين جلسه پس از تفهيم اتهامات نادرست، به من اعلام داشتندكه طبق آييننامه چون پرونده تخلف انتظامي عليه بنده در جريان است تا پايان رسيدگي و صدور راي در تعليق خواهم بود كه اين هم از نظر من مضحكتر بود؛ چون از آذرماه كه قطع حقوق شده بودم، خود را در تعليق حساب كرده بودم.
براي تعليق، حكم يا نامهاي به دست شما رسيد؟
خير، نه حكمي دريافت كردهام و نه مستندات يا نامه يا گزارشي مبني بر پرونده تخلف و اين نقطه ضعف مراجع اداري دانشگاه تهران و بهخصوص كميته تخلفات انتظامي است. در رسيدگي به پرونده من، بسياري از مواد آييننامه اجرايي قانون مقررات انتظامي هيات علمي كه طبق مقررات آيين دادرسي مدني تنظيم شده، رعايت نشده است.
پس آيا اول مهرماه در كلاسهاي درس حاضر خواهيد شد؟
نميدانم. گروه موسيقي به من گفته است كماكان مايل هستند كلاسهايم را تدريس كنم ولي كميته تخلفات انتظامي اعلام تعليق كرده است. از نظر من مجاري قانوني بايد طي شود تا وضعيت روشن شود. بايد پرسيد چرا كميته تخلفات انتظامي بر خلاف آييننامه مقررات، اطلاعرساني مكتوب از طريق كارگزيني نكرده است و از رسيدگي و صدور راي طبق مفاد آييننامه غافل مانده است.
و پرسش افكار عمومي اين است كه آيا تصميمگيرندگان نگران خساراتي نيستند كه به بيرون كردن اساتيد خبره به دانشگاهها و نظام آموزشي كشور ميزند؟
ممنونم كه به يك واقعيت بسيار مهم اجتماعي اشاره كرديد. مساله همين است؛ استقلال و حاكميت دانشگاه. اين امر يكي از مهمترين اصول حكمراني است و همه كشورهاي دنيا بايد خودشان را به آن متعهد كنند. دانشگاه مكان تعامل انديشههاي گوناگون است. جايي كه افراد از طيفهاي گوناگون فكري باهم مواجه ميشوند، گفتوگو ميكنند و تبادل نظر و رواداري را ميآموزند. اينگونه است كه جوامع توسط آيندهسازان خود متحول ميشود. استقلال دانشگاهها ضرورتي غيرقابل انكار است براي توسعه ملي و مهمتر از آن براي ارتقاي اخلاق در جامعهاي كه با بحرانهاي عجيبوغريب انساني روبرو است. دانشگاهيان بايد در هر رده و سن و مسووليتي به تحقق اين مهم پايبند شوند. گرچه اين آرزو با حضور يا عدم حضور يك يا دو استاد ميسر نميشود بلكه بدنه علمي و متخصصان كشور بايد به آن متعهد شوند. بنابراين در پاسخ به سوال شما، از نظر من اهميت اين مساله به مراتب بيشتر از آسيبهايي است كه عدم حضور من ايجاد خواهد كرد. از آنجا كه هميشه در مواضعم صراحت و اما حسننيت داشتهام و واقعيتها را در هر شرايطي بيان كردهام امروز هم اعلام اين مواضع را به نفع ساحت دانشگاه و در اهميت بسيار والاتري از آموزش صِرف موسيقي در توسعه ايران و آينده دانشجويانم ميپندارم.
وقتي وارد دانشگاه تهران شدم، جايگاه اساتيد طبق سنت قديم در قله بود و دانشجويان تنها تلمذ ميكردند. خب اين فرهنگ با باور من فاصله بسياري داشت
من به نقش هنر و موسيقي در رشد اخلاق، انديشه، ديسيپلين، شخصيت و وجود آدمها باور دارم و با شروع فعاليتم در ايران تلاش كردم آغازگر چنين فرآيندي در كلاس باشم
پاييز سال گذشته، با توجه به شرايطي كه در دانشگاهها به وجود آمد، اعلام كردم تا برقراري شرايط مناسب براي امنيت دانشجويان قادر به تدريس كلاسهايم نخواهم بود... در گيرودار چنين شرايطي بود كه حقوق من بدون هيچ اخطار يا هشدار يا خبري قطع شد و تا به امروز درباره آن ازكسي توضيحي دريافت نكردهام
اهميت استقلال و حاكميت دانشگاه به مراتب بيشتر از آسيبهايي است كه عدم حضور من ايجاد خواهد كرد. از آنجا كه هميشه در مواضعم صراحت و اما حسننيت داشتهام، امروز هم اعلام اين مواضع را به نفع ساحت دانشگاه ميپندارم
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.