- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
- پیامک گروهی به نمایندگان مجلس: ظریف جاسوس است!
- یک ایرانی همکار ایلان ماسک شد؛ محمودرضا بانکی کیست!؟
- توصیه رهبر انقلاب به خواندن «دعای چهاردهم صحیفه سجادیه» و «دعای توسل» برای پیروزی جبهه مقاومت + متن
- استفاده چین و روسیه از کارت ایران برای امتیازگیری از ترامپ
- علی جنتی: آیت الله جنتی اهل شوخی و جوک نیست
- محسن صادقی کیست!؟ / استاندار جدید زنجان انتخاب شد
- ظریف با این توئیت مانع جنگ شد + عکس
- چهره سانسور ایران را بشناسید / رسول جلیلی کیست!؟
دكتر ذاكريان: صاحبان قدرت برای کسب اعتبار دنبال تدریس 2 واحد در دانشگاه هستند!
آرمان ملی: خالصسازیها در دانشگاهها که بسیاری از آن به عنوان انقلاب فرهنگی دوم یاد کردند باعث شده تا واکنشهای بسیاری نسبت به اخراج برخی اساتید نخبه و ارزنده دانشگاههای مختلف کشور صورت گیرد. چنانکه کسر قابل توجهی از جامعه علمی کشور نیز این روند را موجب لطمه وارد شدن به ساحت علم و دانشگاهها عنوان کردند. اینکه جریان حداقلی خالصساز این بار از فضای سیاسی جدا شده و منویات خود را در ساحت علم با اعمال نفوذ در دانشگاهها پیش میبرد اساسا قابل پذیرش نیست و این جریانات که ادراکی از جایگاه اساتید بزرگ و برجسته ندارند و همه چیز را با متر و معیار خود اندازه میگیرند در جایگاهی نیستند که بخواهند دانشگاههای کشور را از حضور اساتید برجسته محروم کنند.
با این حال نکته اینجاست که وزارت علوم که خود باید حامی دانشگاهیان باشد با خالصسازان همراهی کرده و اخراج اساتید را تایید میکند که در نوع خود جای تامل دارد. به هر جهت آنچه مسلم است تخریب وجهه دانشگاههای کشور با اخراج اساتید برجسته و نخبه نه تنها جامعه علمی کشور را تحت تاثیر قرار خواهد داد و دانشگاهها را از علما و نخبگان تهی خواهند نمود بلکه در بعد بینالمللی نیز صورت خوشی از این مساله دیده نخواهد شد. در همین راستا برای بررسی عملکرد جریان خالصساز در اخراج اساتید از دانشگاهها، پیشینه و چرایی این امر و تاثیر داخلی و بینالمللی آن «آرمان ملی» با مهدی ذاکریان، استاد دانشگاه و تحلیلگر ارشد مسائل بینالملل به گفتوگو پرداخته است که در ادامه میخوانید.
* چندی است که پروژه خالص سازی به ساحت دانشگاهها کشیده شده و شاهد اخراج برخی اساتید نخبه و برجسته هستیم، اساسا در پشت این اقدامات چه اهدافی است و به دنبال چه چیزهایی هستند؟
معمولا آنهایی که از دانش پایین برخوردارند یا از استدلالهای سست بهرهمند هستند در مقابل منطق مسلم و ادله محکم، متوسل به حذف میشوند. اگر به تاریخ علم نگاه کنید نوشیدن جام شوکران از سوی سقراط برای این بود که حق را میگفت. گفت من به گونهای صحبت میکنم که اگر وجدان به مثال یک انسان در مقابل من ظاهر شود من شرمنده نشوم. آنهایی که در مقابل سقراط بودند نمیتوانستند پاسخهای سقراط را بدهند و در نهایت او را وادار به نوشیدن جام شوکران کردند. آنهایی که تاب شنیدن حقیقت را ندارند یا توان پاسخ به حقیقت را ندارند چنین منطقی دارند. در دانشگاه برخوردی صورت میگیرد که من پشت پردهاش را یک چیز میبینم یعنی ناآگاهی! یک عده با استدلالهای ضعیف، وقتی نمیتوانند جواب بدهند، برخورد حذفی میکنند.
* قبل از این میدیدیم که مقابلهها در حوزههای دیگر صورت میگرفت ولی به ساحت دانشگاه وارد نشده بود آیا این رویکردی حداقلی نیست که مرحله به مرحله پیش رفته و در این مرحله به دانشگاه رسیده است؟!
دقیقا. من معتقدم در حوزههای مدیریتی و اجرایی و تصمیمگیری، دولتهایی که میآمدند و میرفتند سعی میکردند همکارانی را انتخاب کنند که با سلایق خودشان همراه باشند. به همین دلیل در شهرداری و در وزارت امور خارجه و وزارت کشور و... شاهد این بودیم که افرادی وارد میشوند و افرادی خارج میشوند. مثلا وقتی آقای ولایتی از وزارت خارجه رفتند و آقای خرازی آمدند تعدادی از دوستان و همکاران ایشان هم رفتند و کسان دیگری آمدند. به عبارتی در حوزه سیاست افراد از جناحی خاص انتخاب شدند. این هم به باور من غلط است. جناحهای سیاسی حتی در مسائل مدیریتی و تصمیمگیری باید کارشناسانی وطن پرست، شایسته و عالم را وارد میکردند. نه اینکه این کارشناسان به یک جناح یا یک دولت وابسته باشند. ولی به صورت عرفی تمام دولتها این کار را انجام دادند. در دوره آقای هاشمی و آقای خاتمی این مساله پنهان بود یا خیلی محدود بود ولی در دوره اقای احمدینژاد اگر خاطرتان باشد عزل و نصبها بسیار شدید بود و حتی در سطوح پایین مدیریتی و کارشناسی هم نیروهایی همسو وارد میشدند و اتفاقاتی این چنینی میافتاد. بعدها در دوره آقای روحانی هم همین را دیدیم و همه این کارها غلط بود. اما در دوره اخیر و در دولت فعلی میبینیم این کار به دانشگاهها هم رسیده است. البته در دوره آقای احمدینژاد هم مساله بورسیهها مطرح شد و دانشجویانی را آوردند و کسانی آمدند ولی وضعیت دانشگاه ثباتی نسبی داشت. تا اندازهای، بررسی میشد که چه کسانی مقام علمی و رزومه بالاتری دارند و این افراد به عنوان اساتید دانشگاه انتخاب میشدند و اساتید قبلی هم در دانشگاه رفت و آمد میکردند. البته با اغاز انقلاب اسلامی تعدادی از اساتید ایران را ترک کردند. اساتید دانشمندی داشتیم که در آغاز انقلاب، ایران را ترک کردند یا اخراج و بازنشسته شدند. ولی این وضعیت شدت نداشت. در رشتههایی چون حقوق و علوم سیاسی و روابط بینالملل اساتیدی مثل دکتر اکبر، دکتر قاضیزاده، دکتر مقتدر، دکتر سیدی، دکتر مؤتمنی، دکتر شیخ الاسلامی و دکتر ممتاز به رغم بیمهریها همچنان در دانشگاه حضور داشتند و به کار خود ادامه دادند.
برخورد با اساتید دانشگاهها از چه زمانی آغاز شد؟
موج اول برخورد، با تربیت مدرسیها شروع شد. تربیت مدرسیها را وارد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران کردند و خواستند از این طریق یک جایگزینی را شروع کنند. بنیان دانشگاه تربیت مدرس را بر تغییر اساتید گذاشتند و این بنیان کج را آقای مهندس موسوی (به رغم همه کارهای مثبت ایشان در دوران سخت دفاع مقدس) گذاشت. بنا بود که اساتید طاغوتی را از دانشگاه بردارند و به جای آنان از تربیت مدرس جایگزین کنند. درحالیکه دانشگاه عرصه علم و دانش است. ممکن است استادی دلبستگی داشته باشد یا سلیقه سیاسی داشته باشد مثلا گرایشی به یکی از احزاب سیاسی داشته باشد، اما چیزی که درس میدهد مبتنی بر یافتههای علمی اوست. یک استاد فیزیک یا روابط بینالملل یا حقوق در کلاس تبلیغ سلایق شخصی نمیکند بلکه رشته تخصصی خود را درس میدهد. در ابتدای انقلاب برای اینکه اساتید انقلابی، مومن و متعهد بیایند، دانشگاه تربیت مدرس را تاسیس کردند اینها معلمین حزب ا...ی بودند که آورده بودند و بعد عموما از همانجا دکتری گرفتند تا کادر هیات علمی دانشگاههای کشور را پر کنند.. بنابراین، از آغاز انقلاب این نگاه و رویکرد وجود داشت.
* روند قطع همکاری با اساتید به انحای مختلف در گذشته نیز وجود داشت؛ اما نه به اینگونه. اساسا تفاوت را در چه میبینید؟
وقتی میبینیم یکباره برخی از استادان بازنشسته یا اخراج میشوند. اینها همه مایه تاسف است. یک استاد میتواند به عنوان یک شهروند در مسائل اجتماعی اظهار نظر کند. استادی که در دانشگاه شریف تدریس میکند در کلاس، رشته تخصصی خود را درس میدهد و با پول همین مردم و با بیتالمال درس خوانده است، ما میتوانیم از دانش او و از حضور او استفاده کنیم تا او درسش را بدهد. حرفی که من میزنم با دیدگاه شهید مطهری مغایر است شهید مطهری معتقد بود شما در دانشکده الهیات درس اصول مارکسیسم را برای بچههای رشته الهیات بگذارید و یک استاد مارکسیست باشد که معتقد دو آتشه باشد و از مارکسیسم دفاع کند. یعنی ایشان معتقد بود برای اینکه باورهای علمی در دانشگاه به خوبی جا بیفتد و به خوبی تبیین شود منافاتی ندارد که استادی بیاوریم که یافتههای مارکس را درس بدهد. ولی من با ملاحظه گفتم چه اشکالی دارد که سلیقه شخصیاش را داشته باشد و درس تخصصیاش را بدهد در حالی که شهید مطهری میگوید نه تنها درس خود را بدهد بلکه باورش را هم در کلاس بگوید. مرحوم بهشتی نیز چنین دیدگاهی داشت که مردم بتوانند در جامعه آزادانه نقد کنند. حتی وقتی صحبتهای رهبری را گوش میکنید میبینید که از کرسی آزاد اندیشی و... حرف میزند. با توجه به اینکه این اتفاقات در این دولت رخ داده است گویی وزارت علوم خود را به خواب زده است.
تعجب میکنم چرا گوشهایش صدای اساتید دانشگاه را نمیشنود؟! اگر وزارت علوم و رئیسجمهور در این زمینه توجه ندارند، دانشگاهها باید از اعضای خانواده خود حمایت کنند ولی ما این را نمیبینیم و متولیان در دانشگاهها سکوت کردهاند و یا برعکس حتی تایید هم کردهاند! رئیس دانشگاه میگوید فضاسازی رسانهای ولی فضاسازی رسانهای نیست این افراد یک سری از اساتید دانشگاه هستند که کشور را از علم و تجربه آنها محروم میشود! هنگامی که معیشت استادان دانشگاه در معرض تهدید باشد، طبعا جامعه علمی کشور توان تنفس و فعالیت علمی نخواهد داشت. در دوره آقای خاتمی حقوق استادان دانشگاه بالاترین حقوق بود تا ارج نهادن به دانش و پژوهش در کشور نهادینه شود. به تدریج چنین امری به محاق رفت. وضعیت معاش در دانشگاه آزاد که به مراتب بدتر است. در مقطعی حقوق اساتید آن دانشگاه مشابه حقوق اسنپیها، سرایدارها و لابی منهای برجهای تهران و گاه شاید کمتر از آن بود! این خود نوعی تصفیه سازی روحی و روانی هیات علمی دانشگاه آزاد است تا تبدیل به ماشین و روبات کلاسداری شوند. نه اینکه اندیشمندانه و با پژوهش محوری به شکوفایی دانشجویان و دانش در دانشگاه بپردازند! میزان دریافتی هیات علمی دانشگاه آزاد با ساعات موظفی و همراه با محسوب نمودن پایان نامههای آنان را با قواعد وزارت علوم مقایسه کنید! آنگاه همین مقایسه معیشتی را با مدیران دانشگاه آزاد و دانشگاههای سراسری انجام دهید و خود بخوانید حدیث مفصل از این مجمل.
*چرا در دولتهای مختلف وزارت علوم به جای حفظ کردن جنبه علمی و آکادمیک خود بیشتر از جنبه سیاسی به این مسائل پرداخته است؟ چه اتفاقی افتاد که ساحت علم را به ساحت سیاسی گره زدند؟
ما در کشور سه قوه داریم. گفته میشود باید استقلال دستگاه قضا کاملا حفظ شود و تحت تاثیر هیچ جریان و فرد و نگاهی نباشد. نیروهای قوه مجریه نیز از سیاستگذاریهای کلان تبعیت میکنند و جای ملامت ندارد. ولی در مجموعه قوه مجریه یک دستگاه مثل نگین است و آن وزارت علوم است. این وزارت تفاوتی با سایر قوا و حتی با مافوق خود دارد. وزارت علوم باید استقلال علمی داشته باشد. استقلال علمی یعنی وزارت علوم پدیدهها و مسائل موجود در کشور را به گونهای سیاستگذاری کند که بر پایه روش تحقیق علمی قابلیت آزمون برای همه را داشته باشد. اگر به نتیجه رسید که این کار درست است وظیفه اش حمایت از علم و یافتههای علمی است. میبینید که صاحبان علم و دانشمندان کشور مورد بیمهری قرار میگیرند و وزارت علوم هم سکوت میکند. یکدست سازی سیاسی در عرصه علمی به نفع کشور نیست. درحالیکه ماهیت علم استقلال است ممکن است در فناوری، دانشگاه به یافتهای برسد که با سیاستهای کشور مغایر باشد و دانشمندان علوم و فنون کشور به این نتیجه برسند که بهترین راهکار برای صنایع کشور چیزی متفاوت است، باید آن را ارج نهاد. نه تنها ایران بلکه همه کشورها برای دستیابی به پویایی از طریق وزارت علوم و دستگاههای مشابه عمل میکنند.
برخی آمدهاند و با یکسان سازی اساتید، دستگاه علمی را فلج میکنند یا چشمانش را از او میگیرند چشمان وزارت علوم اساتید دانشگاه حق گو و مستقلند. من همکاران بینظیری در واحد علوم و تحقیقات داشتم که چون نگینی در سرتاسر ایران میدرخشیدند. نخبههای دانشگاههای ایران و بهترینها در آنجا جمع شده بودند و در دانشکده حقوق و علوم سیاسی درس میدادند. امروز اسم دانشکده ما را به دانشکده الهیات، حقوق و علوم سیاسی تغییر دادهاند. این عنوان خود محل تامل است. آیا تناسبی میان چیزهایی که اینها به وجود میآورند، وجود دارد؟ زمانی دانشگاهی مثل امام صادق(ع) عنوان میگذارد و میگوید رشته معارف اسلامی و علوم سیاسی. برای اینکه تحقیقاتی را انجام میدهد و کسی را میآورد که آیات احکام سیاسی را درس میدهد و در کنار آن تاریخ اندیشههای سیاسی در غرب را تدریس میکند ولی این آمده و دانشکده الهیات را که علوم قرآن و حدیث میگوید، تاریخ ادیان میگوید و رشتههای تخصصی خودش را درس میدهد در یک جا با کسی که اصول حقوقی حاکم بر روابط بینالملل درس میدهد مجتمع کرده است! دانشکده را به این شکل درآوردهاند! کارهای عجیبی که در هیچ کجای دنیا نمیبینم. بدتر اینکه درس حقوق بشر و روابط بینالملل را که موضوع امنیت کشور و مساله علمی جهانی است از لیست درسها بردارند؟ چرا؟ در حالی که این درس از بدو تاسیس رشته روابط بینالملل تا سه ترم پیش ارائه میشد.
* اینگونه رفتارها بر اساتید، دانشجویان و جامعه علمی کشور چه تاثیراتی خواهد داشت؟
اینکه برخی از اساتید برجسته را خانهنشین کنیم و از دانش آنها استفاده نشود خود دانشگاه و دانشجو و در نتیجه کشور ضرر میکند. ما این موارد را دیدهایم! از دانش بسیاری از همکاران ما استفاده نشد. کار و برنامه ریزی وزارت علوم به جایی رسیده است که دانشگاهیانی که میتوانند مولد و کمک کننده به یافتههای علمی باشند کشور را ترک میکنند. تعداد اساتید و دانشجویان و المپیادیهایی که کشور را ترک میکنند را ببینید. من یک بار در مصاحبهای که داشتم گفتم. دانشجو سر کلاس میآید و میبیند استاد از او کمتر میداند! زیرا شما عالمان را از دست دادهاید لذا دانشجویان نخبه کشور را ترک میکنند چون نمیتوانند استادانی کمسواد را تحمل کنند. وزارت علوم که متولی استقلال علمی است به جای دفاع از استقلال علمی اساتید خود آن طرف نشسته و بیانیه صادر میکند و میگوید کار ما درست است و... ولی تبعات این اشتباه در آینده متوجه ملت خواهد شد.
* گفته میشود افرادی که جایگاه علمی آنچنانی ندارند با پیشینه مجریگری و مداحی، در دانشگاههای برند جایگزین شدهاند. این وضعیت چه تاثیری بر جامعه علمی کشور دارد؟
خطری که وجود دارد این است که برخی از افراد هم میخواهند قدرت و محبوبیت را به دست بیاورند و هم جایگاهی را میخواهند که هیچ وقت آسیب نبیند. یکی از جایگاههایی که هیچ وقت آسیب نمیبیند تدریس در دانشگاه است. هر دولتی و هر رژیم و هر حکومت و هر نظام سیاسی که بیاید و هر شغلی مهم یا بیاهمیت شود، تدریس در دانشگاه هیچ وقت بیاهمیت نمیشود و همیشه مهم است. برخی از افراد هستند که به دنبال ساختن جایگاهی برای خود هستند که همچنان مهم باشند و از بین نروند. این آدمها، یا صاحبان قدرت هستند (افرادی در ردههای بالای دولتی) و یا کسانی هستند که چهرهای شناخته شده دارند(مجری و مداح). این دو دسته به دانشگاه متوسل میشوند. سعی میکنند خود را به عنوان استاد در دانشگاه وارد کنند. میگویند حتی اگر شده یک دو واحدی به ما بدهید. برای اینکه میدانند جایگاه استادی جایگاهی بالاست و شما میتوانید بگویید من در دانشگاه هم درس میدهم و اعتباری علمی دارم. راست میگویند! دانشگاه مهم است و استاد شدن هم مهم است ولی در سایر کشورها چنین اجازهای وجود ندارد که فردی چون وزیر و وکیل بوده یا چون چهرهای مشهور است، بیاید و در دانشگاه کرسی داشته باشد. وضعیت معکوس است، اساتیدی که عالم هستند، مستقلند، به دلیل دیدگاههای موفق آنها از حضورشان در قدرت و دستگاههای اجرایی استفاده میشود. گاه آنها را به عنوان وزیر و رئیسجمهور و مشاور و... استفاده میکنند. ولی در ایران بر عکس است. فردی صلاحیت علمی و جایگاه علمی ندارد اما این و آن را میبیند و بهخاطر قدرت یا شهرت خود از ابزارهای موجود سوءاستفاده میکند و خود را وارد دانشگاه میکند. این بدترین روش است. البته جامعه هشیار است، دانشجویان ما آگاه هستند و این مسائل را درک میکنند.
این افراد معمولا جایگاهی بین دانشجویان پیدا نکردهاند. برخی از افراد از ابتدا در دانشگاه بودند و بعد به دستگاههای اجرایی رفتند مثلا آقای دکتر ظریف از ابتدا در دانشگاه درس میداد و بعد وارد وزارت امور خارجه شد و هم زمان در دانشکده وزارت خارجه هم حضور داشت. ولی کسانی که بعدها آمداند و به دستگاهها وابسته هستند در دانشگاه مورد استقبال قرار نمیگیرند. اینها در رسانهها میگویند که ما استاد هستیم ولی در محیط آکادمیک مقبولیت ندارند. دانشگاهی فردی است که پرنسیب و اصول دانشگاهی را بداند. اولین اصل استقلال علمی است. شاید برخی از انها به خودشان استاد بگویند، سر کلاس هم بروند ولی هیچ گاه نمیتوانند ذات خود را دانشگاهی معرفی کنند. ورود آنان تنها سبب بیاعتباری دانشگاههای ایران در جهان میشود. با این روند ورود مداح، مجری، وزیر و... دور نیست که دیگر مدارک دانشگاههای ایران مورد پذیرش سایر دانشگاههای دنیا قرار نگیرد. چند ماه پیش یکی از همکارانم در دانشکده حقوق دانشگاه پاریس دو از من میپرسید استادان حقوق بینالملل ایران کیستند؟ این در حالی است که ده سال پیش همین همکاران با ما درباره فعالیت علمی موفق استادان ایرانی گفتوگو میکردند و تقدیرشان میکردند. وقتی شما عالمان را به کار نگیرید نتیجه آن عقب ماندن از اعتبار علمی بینالمللی میشود.