- احتمال حضور ایلان ماسک در مذاکرات هستهای ایران
- استاندار سمنان انتخاب شد: محمد جواد کولیوند کیست!؟
- با این قانون، دختر سردار سلیمانی هم نمی تواند پست بگیرد!
- دادگاه رسیدگی به پرونده چای دبش برگزار شد: اتهامات مقام ارشد دو وزارتخانه دولت رئیسی طرح شد
- 8 نکته درباره سخنان جدید لاریجانی / منتظر " برجام ترامپی " باشیم؟
- نماینده مجلس: بسیجیان بختیاری برای ورود به منزل نتانیاهو و گالانت و بازداشت آنها اعلام آمادگی کردند (ویدئو)
- پس از ۲ سال وقفه در مذاکرات هسته ای؛ ژنو، میزبان هیات های مذاکره کننده ایران و اروپا
- زیدآبادی خطاب به رسایی: عضو تیم مذاکرات بشو تا کسی هم تو را «مای شیخ حمید» صدا بزند!
- اجرای سرود سلام فرمانده توسط جنگ زدگان لبنانی در محفل قرآنی زینبیه دمشق (ویدئو)
- رسایی: فضائلی سخنگوی دفتر رهبری نیست/ قالیباف: صحبتهای او در مورد نقل قول از رهبری مورد تائید است
مروری بر زندگی آیت الله حسینعلی منتظری، از تولد تا رحلت
هم میهن: بیستونهمین روز از آذرماه 1388، شهر قم میزبان یکی از باشکوهترین تشییعپیکرهای تاریخ خود بود؛ مردم از جایجای ایران مردی را روی دستان خود بدرقه کردند که کارنامه زندگیاش را میتوان «یک عمر مبارزه» تعریف کرد و حالا امروز 14 سال از وداع با آیتالله حسینعلیمنتظری میگذرد؛ فردی که کملطفی است اگر نام او را تنها بهعنوان یک مرجع تقلید یاد کنیم. او علاوه بر مرجع تقلید، یک عمر مبارزه سیاسی کرد؛ مبارزی که بدون شک مانند تمام سیاسیون فرازوفرودهای زیادی داشت. کدام مبارز سیاسی را میتوان یافت که در دل تمام فرازوفرودهایش اشتباه نداشته باشد؟ اما آنچه درباره آیتالله منتظری میتوان گفت، این است که او از جوانی تا کهنسالی مبارز بود و هیچگاه در مسیر خود توقف ایجاد نکرد و نتوانستند او را متوقف کنند. پیش از انقلاب بارها زندان رفت و تبعید شد اما خستگی در مسیر مورد اعتقادش وجود نداشت و پس از انقلاب هم طعم انواع برخوردها را چشید، حصر شد ولی آخرین سکانس زندگیاش باشکوه تمام همراه بود و روی دست مردم، به خانه ابدی رهسپار شد.
سالهای مبارزه
حضور در حوزه علمیه: سال 1308، درحالیکه هفت سال داشتند، آموختن سواد خواندن و نوشتن را آغاز کردند و در سال 1313 وارد حوزه علمیه اصفهان شدند. در این مقطع در کلاس بزرگانی مانند «حاج شیخ محمدحسن عالم نجفآبادى و سیدمهدى حجازى» شرکت میکنند تا اینکه در سال 1320، با رسیدن به 19سالگی راهی قم شده تا تحصیل را در این شهر دنبال کنند و در همان ابتدای حضور در قم و با انتقال به مدرسه فیضیه، با مرتضی مطهری که 3 سال از خودش بزرگتر بود، آشنا میشوند. در این دوران بود که آنها به صورت مشترک در کلاسهای مهم اساتید بنامی مانند آیتالله بروجردی، آیتالله روحالله خمینی، آیتالله سیدمحمد محققداماد و آیتالله حجت تبریزى شرکت میکنند.
قیام 15 خرداد و حرکت بزرگ: اولین رگه فعالیت جدی سیاسی از سوی ایشان را میتوان پس از قیام پانزده خرداد 1342 مشاهده کرد. آیتالله منتظری در اعتراض به بازداشت آیتالله خمینی در مسجد جامع نجفآباد به مدت یک هفته تحصن میکند. در همان مقطع شنیدههایی وجود داشت مبنی بر اینکه قرار است آیتالله خمینی اعدام شوند، در نتیجه منتظری راهی تهران شده تا حرکت مهمی را برای پیشگیری از این موضوع انجام دهند. بهدنبال این شایعات، آیتالله حسینعلیمنتظری با تعداد دیگری از علما طرح مرجعیت آیتالله خمینی را پیگیری میکنند و فعالیت برای جمعآوری امضا از علما برای اعلام مرجعیت آیتالله خمینی آغاز میشود؛ روندی که باعث میشود ایشان در روزی که برای گرفتن امضا به حرم عبدالعظیم رفته بودند، بازداشت شوند و مدت کوتاهی را در زندان باشند.
آغاز دوران تبعید: در فروردین 1345، محمد منتظری به علت پخش اعلامیه در حرم حضرت معصومه بازداشت میشود و پس از آن ساواک به سراغ آیتالله منتظری رفته و ایشان را هم بازداشت میکنند تا دومین دوره زندان برای او آغاز شود. پس از دومین دوره زندانی شدن، ایشان بهدنبال آزادی راهی عراق میشود تا با آیتالله خمینی دیدار کند اما در بازگشت از عراق، در مرز دستگیر شده و برای سومین بار در عمرشان زندانی شده و اینبار بیش از 5 ماه در زندان میماند. پس از 5 ماه، حکم جدیدی برای ایشان صادر میشود و برای اولین بار حکم داده میشود که باید به تبعید برود. شهر مسجدسلیمان بهعنوان تبعیدگاه معرفی شده و 3 ماه در این شهر اقامت دارد تا دوره تبعید اول به پایان میرسد اما در پایان این دوره، به منتظری دستور داده میشود که حق حضور در قم را ندارد ولی ایشان بدون توجه به اخطارها، راهی قم میشود؛ موضوعی که با توجه به حجم بالای دیدارهایی که ایشان در قم برگزار میکند، در نهایت منجر به این میشود که ساواک با مراقبهای شدید او را به نجفآباد منتقل کند.
دومین تبعید: انتقال به نجفآباد هم نتوانست مسیر آیتالله منتظری را مسدود کند، فعالیتها و سخنرانیها ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال 1347، بازداشت و برای سومین بار زندانی میشود و اینبار به یکسالونیم زندان محکوم میشود. پس از پایان دوره زندان، ایشان ابتدا به قم میرود اما باز هم حساسیت ساواک باعث میشود تا حکم جدیدی صادر شده و اینبار به نجفآباد تبعید شود. سه سال تبعید در نجفآباد هم تاثیری در کاهش روند مبارزات و سخنرانیها ندارد، بهگونهای در گزارشهای ساواک آمده بود: «نمازجمعه منتظرى یک پایگاه سیاسى براى مبارزه با رژیم است.»
تبعید دامنهدار: پس از سه سال حضور در نجفآباد، حکم جدیدی برای ایشان صادر شده و قرار میشود که دوره جدید تبعید خود را در شهر طبس سپری کند. در سال 1352 به طبس منتقل میشود ولی در همین شهر هم فعالیت خود را ادامه میدهد. یک سال بعد تصمیم جدیدی برای منتظری گرفته میشود و او برای پنجمین بار در عمرش تبعید را تجربه میکند. اینبار شهر خلخال به عنوان تبعیدگاه در سال 1353 مورد انتخاب واقع میشود اما تنها 4ماه در این شهر اقامت پیدا میکند و اینبار شهر سقز تبعیدگاه جدید این مبارز میشود.
بازگشت به زندان و آزادی: تیر 1354 دوره تبعید در سقز با تصمیم ساواک به پایان میرسد اما پایان تبعید، آزادی را به همراه نداشت و ایشان به زندان اوین منتقل میشود، شش ماه در سلول انفرادی نگهداری میشود تا اینکه پس از 6ماه حکم 10سال زندان برای منتظری صادر میشود. از ارتشبد نصیری نقل شده که در زندان اوین به منتظری گفته بود: «علت اینکه تو را از حوزه دور نگه مىداریم و از این طرف به آن طرف مىفرستیم این است که یک خمینى دیگر به وجود نیاید.» و سرانجام منتظری در 8 آبان 1357 از زندان آزاد میشود. پس از آزادی از زندان آخرین فعالیتها برای مبارزه با رژیم پیگیری میشود و ایشان سفری به فرانسه انجام میدهد تا آخرین هماهنگیها با آیتالله خمینی انجام شود. در همان مقطع شورای انقلاب تشکیل میشود اما منتظری ابتدا حضور در شورا را نمیپذیرد تا اینکه پس از پیروزی انقلاب در ایران، با درخواست امام در جلسات شورا حضور پیدا میکند.
پیروزی انقلاب تا قائممقامی
خبرگان قانون اساسی: پس از انقلاب، در تنها انتخابات عمر خود بهعنوان کاندیدا ثبتنام کرده و با راهیابی به مجلس خبرگان قانون اساسی، ریاست این مجلس را برعهده میگیرد و تاثیرگذاری مهمی را در مسیر تدوین قانون اساسی ایفا میکند که بررسی این موضوع، نیازمند گزارشهای جداگانهای است اما برای مثال در این مسیر، میتوان به دفاع آیتالله منتظری از اصل ولایتفقیه اشاره کرد. در پیشنویسی که قبل از تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی تهیه شده بود، اشارهای به ولایت فقیه نمیشود اما ایشان با هماهنگیای که با شهید بهشتی داشت، در خبرگان این موضوع را اعلام و از آن به این صورت دفاع میکند: «اکثریت قاطع ملت ایران، حتی جوانهای درسخوانده و روشنفکر، طرفدار ولایتفقیه و حکومت اسلامی هستند. حکومت اگر بخواهد اسلامی باشد، باید به رهبری متکی باشد که از طرف خدا معرفی شده (ولو به واسطه). اگر تمام یک ملت به یک رئیسجمهور رای بدهد، ولیفقیه و مجتهد روی ریاستجمهوری او صحه نگذارد، برای بنده هیچ ضمانت اجرایی ندارد و از آن حکومتهای جائرانه میشود که بر طبق آن عمل نخواهم کرد.»
معرفی آیتالله خامنهای برای امامت جمعه: یکی دیگر از اتفاقات مهم در این مقطع از زندگی ایشان، رحلت آیتالله طالقانی امامجمعه تهران و موضوع انتخاب امام جمعه برای پایتخت است. ابتدا آیتالله منتظری امامت جمعه را برعهده میگیرد اما پس از آنکه دوره کاری مجلس خبرگان تمام شد، ایشان از امامت جمعه تهران استعفا میکند و خودشان فرد جانشین را معرفی میکند. آیتالله منتظری درباره این موضوع گفته است: «خدمت امام رفتم و عرض کردم که عازم قم هستم و رفتوآمد برایم مشکل است، شما فرد دیگری را که در تهران باشد برای امامت جمعه تهران تعیین کنید. ایشان گفتند: «من کسی را در نظر ندارم؛ شما خودتان مشخص کنید.» من آقای خامنهای را به ایشان پیشنهاد کردم. امام فرمودند: «من در این موضوع دخالت نمیکنم.» مرحوم حاج سیداحمد خمینی اصرار میکرد که آقای گلزاده را معرفی کنم. ولی من گرچه آقای گلزادهغفوری را صالح و عالم میدانستم اما آقای خامنهای را برای این مسئولیت مناسبتر میدانستم؛ و در نهایت در نامهای استعفای خود را تقدیم امام کردم.»
فتح خرمشهر و پیشنهاد پایان جنگ: در سالهای ابتدایی که ایران درگیر جنگ با عراق بود، پس از فتح خرمشهر در 3خرداد 1359، نظرات درباره ادامه و یا پایان جنگ متفاوت بوده است. آیتالله منتظری در کتاب خاطرات خود گفته است، مخالف ادامه جنگ بوده: «من همان وقت پیغام دادم که هرکاری میخواهید بکنید حالا وقتش است و حمله کردن به عراق درست نیست.» این موضوع که ایشان مخالف ادامه جنگ بوده تا چندی پیش پابرجا بود تا اینکه خرداد سال جاری، پایگاه خبری جماران سندی را منتشر کرد که برخلاف این موضوع را نشان میدهد. براساس سندی که جماران منتشر کرد، آیتالله منتظری در تاریخ 11 بهمن 1361 نامهای برای امام مینویسد که پس از فتح خرمشهر به برخی از مسئولان (مانند هاشمیرفسنجانی) پیشنهاداتی داده که یکی از آنها پیشنهادی بوده مبنی بر اینکه: «اینک که ارتش عراق از ایران اخراج شده و شکست خورده و روحیه خود را از دست دادهاند، وقت حمله است. هرچه زودتر نیروهای سپاه و ارتش و بسیج را جمعآوری و یک حمله بزرگ را آغاز کنید و از فکر بصره و عماره و امثال اینها بیرون روید... آنچه موجب شکست حزب بعث است، حرکت بهطرف بغداد است، نفس نزدیک شدن به بغداد روحیه آنها را ضعیف و مواجه با شکست و فرار میکند.»
سالهای قائممقامی
تابستان 1364، اتفاق مهمی در تاریخ سیاسی زندگی آیتالله منتظری رخ میدهد و یکی از مهمترین عناوین از سوی اولین دوره مجلس خبرگان رهبری به او سپرده میشود. در جلسه فوقالعاده مجلس خبرگان تصمیم گرفته میشود که حسینعلی منتظری قائممقام رهبری باشد. این تصمیم رسمی گرفته شد اما تا زمانی که هادی باریکبین، امامجمعه قزوین در خطبههای نمازجمعه در آبانماه همان سال موضوع را افشا نمیکند، مردم از این ماجرا خبر نداشتهاند.
ماجرای عزل: پس از انتخاب، دو اتفاق مهم رخ میدهد که در نهایت منجر به پایان دوره قائممقامی رهبری میشود. اولین ماجرا مربوط به دستگیری و اعدام سیدمهدی هاشمی بوده که آیتالله منتظری به روند دستگیری، بازجویی و تشکیل دادگاه اعتراض داشته و حتی در اعتراض به دستگیری هاشمی، کلاسهای درس خود را هم تعطیل میکند. علت این حساسیت بهصورت خلاصه از زبان ایشان سه مورد است: «اینکه چرا نگذاشتند این پرونده روال طبیعی و قانونی خود را مثل سایر پروندهها طی کند و پیگیری آن را به وزارت اطلاعات سپرده و برای آن یک دادگاه ویژه برخلاف قانون تشکیل دادند؟ در آن شرایط قرائن زیادی وجود داشت که تشکیل مجدد دادگاه ویژه روحانیت بعد از انحلال آن، برای محاکمه سیدمهدی هاشمی و دوستان او و بهانههایی برای کوبیدن من است. 2- علت دیگر حساسیت من، دستگیریهای وسیعی بود که وزارت اطلاعات به بهانه قضیه سیدمهدی راه انداخته بود و افراد زیادی از بچههای سپاه و جبهه و طلاب مدارس زیر نظر مرا بازداشت و یا احضار میکرد. با گسترش بازداشتها در مجموع من احساس کردم که قضیه سیدمهدی هاشمی بهانه است و برای مسئله مهمتری، و در حقیقت یک تصفیه سیاسی در دستور کار است. همین مضمون را در همان روزها نیز به امام نوشتم (نامه به امام در تاریخ 2 آبان 1365) 3- عامل سوم حساسیت من، اطلاعاتی بود که از راههای متعدد از روند بازجویی افراد دستگیرشده توسط وزارت اطلاعات به دستم میرسید. براساس این اطلاعات در بازجویی از افرادی که هیچ رابطه اتهامی با سیدمهدی نداشتند، آنها را به براندازی و مبارزه مسلحانه با آن متهم میکردند. 4- علت دیگر این است که دادگاه ویژهای که دادستان آن جانشین آقای ریشهری وزیر وقت اطلاعات بود – یعنی آقای فلاحیان – نمیتوانست یک دادگاه واقعی و بیطرف باشد؛ زیرا پروندههایی که زیر نظر وزارت اطلاعات تنظیم میشود طبعاً در دادگاهی که دادستانش جانشین اطلاعات و حاکم شرعش از مرتبطان با آن است، مورد تایید قرار میگیرد. علاوه بر اینکه طیفی که متصدی این پرونده بودند هیچکدام بیطرف نبودند و همگی وابسته به جریانی بودند که سالها بعد مواضع آنها شفافتر شد و معلوم شد که چقدر نسبت به من و نیز شاگردان و افراد منسوب به من حساسیت و خصومت دارند.» موضوع دیگری که گفته میشود در مسیر پایان دوره قائممقامی آیتالله منتظری مؤثر بوده، اعتراض ایشان به شایعاتی است که درباره اعدامهای تابستان 1367 مطرح شد، چنانچه نامهنگاریهایی در اعتراض به این روند انجام میدهد که برخی از این نامهها موجود است.
استعفا: به هر ترتیب شرایط بهگونهای پیش میرود که ششم فروردین 1368، نامه عزل آیتالله منتظری از سوی امام خمینی امضا میشود؛ نامهای با ادبیات تند از سوی امام خمینی که در بخشی از آن نوشته شده بود: «با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم دیگر خود دانید: 1- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد. 2- از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد. 3- دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند. 4- نامهها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان- روحی لهالفداء- و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید، خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.
والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر اینگونه کارهایتان را ادامه دهید، مسلماً تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم.»
یک روز پس از این نامه و در تاریخ 7 فروردین، آیتالله منتظری با ارسال نامهای از قائممقامی رهبری استعفا میکند و در این نامه تاکید دارد که «راجع به تعیین اینجانب بهعنوان قائممقام رهبری، خود من از اول جداً مخالف بودم؛ و با توجه به مشکلات زیاد و سنگینی بار مسئولیت، همانوقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است.» فردای همان روز امام خمینی نامه دیگری خطاب به آیتالله منتظری مینویسد، استعفا مورد پذیرش قرار میگیرد و البته در این نامه، ادبیات نرمتر از نامه دو روز قبل میشود، بهگونهای که در بخشی از آن آمده بود: «همه میدانند که شما حاصل عمر من بودهاید؛ و من به شما شدیداً علاقهمندم. برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت میکنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید؛ و از رفتوآمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا میزنند، جداً جلوگیری کنید.»
البته در روند استعفا یک نکته مهم دیگر هم وجود دارد؛ آیتالله منتظری در خاطرات خود گفته است که در روند تغییر نظر امام نسبت به ایشان، محمد محمدیریشهری نقش ویژه داشته است؛ چنانچه منتظری در بخشی از خاطرات خود از زبان همسرش خاطرهای را تعریف میکند که همسر امام خمینی به او چنین بحثهایی را منتقل کرده و گفته است: «[ری شهری] هر وقت که به ملاقات امام میآمد، معلوم نبود که درباره آقای منتظری چه میگفت که وقتی امام از پیش ما میرفت، سرحال و مثل شاخه شمشاد بود ولی وقتی برمیگشت مثل مرغ سرکنده میشد.» (کتاب انتقاد از خود – ص95)
از قائممقامی تا حصر
سخنرانیها تا حصر: پس از رحلت امام خمینی، فعالیت ایشان به حضور در حوزه علمیه خلاصه میشود، البته در همین مسیر برگزاری کلاسها هم بنابر ادعای ایشان، موانعی ایجاد شده بود. خودشان درباره این موضوع درباره سالهای پس از قائممقامی گفتهاند: «بیشتر به همین کارهای طلبگی مشغول هستم، فرصت هم برای کارهای دیگر ندارم، سن هم که بالا میرود انسان طبیعتاً کارش کمتر میشود، حالا همین درس را هم که میگویم اگر بگذارند باز یک توفیقی است، ولی بعضیها دلشان نمیخواهد که همین درس هم برقرار باشد. به بعضی از طلبهها میگویند چرا درس فلانی میروید؟ حتی بعضی را بردهاند در اطلاعات یا دادگاه ویژه و تعهد گرفتهاند که درس فلانی نرو و بیشتر نظرشان این است که طلاب مرعوب شوند و بهتدریج درس تعطیل یا خلوت شود.»
البته در همین مقطع، ایشان اقدام به انجام سخنرانی به مناسبتهای مختلف میکنند؛ سخنرانیهایی که در مقاطعی برای این مرجع تقلید دردسرساز شده و منجر به حملاتی علیه ایشان میشود. یکی از مهمترین این حملهها در سال 1371 صورت میگیرد. 21 بهمن ایشان به مناسبت پیروزی انقلاب سخنرانی میکند و در این سخنرانی به سختگیریها و دستگیریهای صورت گرفته (از جمله دستگیری حاج داوود کریمی) انتقاد میکند. دو روز پس از این سخنرانی، لباسشخصیها به بیت او حمله میکنند و چند وقتی بیت درگیر این حمله و آسیبها میشود. این ماجرا در سال 1373 به شکل دیگری تکرار میشود و اینبار موضوع مرجعیت ایشان را مطرح میکنند تا اینکه مهمترین سخنرانی به مناسب تولد امیرالمومنین در تاریخ 23 آبان 1376 انجام میشود و این مرجع تقلید اظهارات تندی را در این سخنرانی انجام میدهد که فردای پس از این سخنرانی، دور جدید حمله به بیت او آغاز شده و مسیر به سمتی میرود که این مرجع تقلید حصر خانگی میشود. 28 آبان آیتالله منتظری بیانیهای طولانی صادر کرده و در آن نکاتی را مطرح میکند که یکی از مهمترین آنها بدین صورت است: «من تا حال برای رعایت نظام اسلامی که با خون شهدای عزیز ما آبیاری شده است، ساکت بودم، و با تحمل همه تعدیات و ظلمهایی که نسبت به من و بیت من و شاگردان و علاقهمندان به من و زندانی کردن بسیاری از آنان انجام میشد، میخواستم خدای ناکرده از ناحیه من به اسلام و انقلاب ضربهای وارد نشود، ولی چه کنم که دخالتهای ناروا در حوزه علمیه قم و شکستن حریم حوزه علمیه و از بین بردن استقلال آن و قداست مرجعیت و مراجع به وسیله راه انداختن بچههای بیمنطق و خشن در مقاطع مختلف موجب اعلام نظر صریح اینجانب شد. الان هم به همه علمای اعلام و بزرگان حوزهها اعلام خطر میکنم.»
سالهای حصر
به هر ترتیب حصر این مرجع تقلید از پایان آبان 1376 آغاز شده تا مقطع جدیدی از زندگی پیشروی ایشان قرار داده شود؛ مقطعی که ارتباطات منتظری محدود شده اما در عین محدود شدن ارتباطات، نامههای مهمی از ایشان در همین مقطع منتشر میشود که برای مثال در این بخش به برخی از این نامهها و بیانیهها اشاره میشود.
نامه در واکنش به قتلهای زنجیرهای: «تأسف عمیق من برای افراد فریبخوردهای که به تحریک کجاندیشان و یا دنیاطلبان در مسیر باطل و گمراهی قرار گرفته و عامل اجرای ظلمها و تعدیات و فشارها بهخصوص قتلها و فجایع اخیر شدهاند... ایجاد گروههای فشار و توسل به ارعاب و خشونت در برابر ملت یکی از سیاستهای شیطانی است و برخلاف عقل و شرع و قانون است، هرچند نامی پرجاذبه روی آن بگذاریم. کسانی که برای تحمیل نظر خود به تحریک چماقداران و فتنهگران و گروههای فشار شبهنظامی متوسل میشوند کشور را دچار هرجومرج میکنند و بزرگترین ضربه را به آرامش و امنیت ملی وارد مینمایند، و چهبسا اموال و اعراض و حقوق ملت که در این مسیر ضایع میگردد و گناه آن به عهده محرکین این گروههاست؛ و به علاوه آنان آبروی ملت و کشور را در جهان میریزند، زیرا امروز کوچکترین تحرک در سطح جهان منعکس میگردد. توجه کنیم که توسل به این شیوه غلط از یادگارهای رژیم سابق است که امثال شعبان بیمخها را به صحنه میفرستادند. بر دولت اسلامی واجب و لازم است هرچه زودتر ریشه این شیوه غلط را از متن جامعه ایران برکند.»
نامه در پاسخ به سوال طلاب درباره نظارت استصوابی: ««نظارت استصوابی» که آقایان بر آن اصرار دارند در حقیقت به انتخاب دومرحلهای برگشت دارد، بدینگونه که در یک مرحله شورای نگهبان با برداشتی خاص، افراد را انتخاب نموده، و در مرحله بعد، مردم از طبقات مختلف ناچار باشند از بین انتخابشدگان آنان کسانی را انتخاب نمایند؛ و این امر خلاف ظاهر اصل 99 میباشد، و هیچگاه نظر خبرگان قانون اساسی هنگام تصویب این اصل چنین امری نبوده است.» (17خرداد 1378)
بیانیه به مناسبت حمله به کوی دانشگاه: «در روزهای اخیر دست رسوای خشونت، یک بار دیگر جنایت آفرید و این بار فرزندان راستین امت، چشم و چراغ ملت، دانشجویان عزیزمان شبانه مورد هجوم و حمله ناجوانمردانه عدهای تهیمغز و فریبخورده قرار گرفتند، که این جنایت هولناک یقیناً در تاریخ کشور ما چون نقطهسیاهی خواهد ماند، چراکه در هیچ رژیمی شکستن حرمت دانشگاه و دانشجو تا این حد نبوده است... هر مقام و هر شخص و هر ارگانی که محرک و پشتیبان این گروههای چماقبهدست میباشد دانسته یا ندانسته به اسلام و انقلاب و کشور و جامعه و روحانیت و ارزشهای اسلامی ضربههای جبرانناپذیر میزند و برای رسیدن به اهداف دنیوی به اسلام و کشور خیانت میکند...»
پیام به مناسبت ترور سعید حجاریان: «آقایانی که دست به این کارهای وحشیانه میزنند بدانند که برخلاف موازین اسلام عمل میکنند؛ در رژیم گذشته نیز گروههای فشار و امثال شعبانبیمخها این قبیل کارها را برای حفظ رژیم انجام میدادند، و مرحوم اندرزگو را [ نیز] در خیابان ترور کردند، ولی این کارها جز منفوریت رژیم و سرعت سقوط آن را در پی نداشت. مردم حکومت را برای امنیت در جان و مال و آبرو میخواهند؛ اگر حکومت نتواند جلوی این قبیل ترورها و هجومهای وحشیانه گروههای فشار را بگیرد به ضعف و سقوط خود کمک کرده است. لازم است هرچه سریعتر مسئولین کشور نسبت به گروههای فشار و اینگونه اعمال ضدقانون و ضداسلام تصمیم قاطع بگیرند.»
پیام به مناسبت بازداشت برخی نیروهای ملی-مذهبی: «بر طبق موازین دینی و قانون اساسی هرگونه اظهارنظر تا زمانی که موجب تضییع حقوق افراد نگردد، آزاد است. در هیچ زمان و هیچ کشوری اظهارنظر و انتقاد از روش سیاستمداران و قدرتمندان موجب براندازی اصل نظام آن کشور نمیشود، بلکه موجب تنبه و تغییر روش و اصلاح اشتباهات حاکمان و در نتیجه تثبیت نظام خواهد شد... مسئولین جمهوری اسلامی که خود بعضاً از محکومین و زندانیان سیاسی رژیم سابق بودند و دیدند که بگیروببندها و محاکمات سیاسی برای آن رژیم نتیجه معکوس داشت، چگونه اجازه میدهند همان سنخ اعمال تحت لوای قدرت خودشان انجام شود؟!... در کجای تاریخ ثبت شده است که امیرالمؤمنین(ع) با مخالفان خود که به شکلهای غیرمسلحانه با سیاستهای آن حضرت مخالفت مینمودند برخورد کرده و آنان را بازداشت و یا از حقوق اجتماعی خود محروم نموده باشد؟! مخالفان آن حضرت در زمان حکومت آن حضرت بهصورت علنی و با آزادی کامل علیه ایشان فعالیت میکردند و حتی عبدالله بن کواء در حضور آن حضرت علناً به ایشان اهانت میکرد و نسبت کفر به آن حضرت میداد، ولی تا زمانی که آنان دست به سلاح نبردند نهتنها آنان را بازداشت نکرد بلکه حقوق آنان از بیتالمال را نیز قطع ننمود. آیا نسبت دادن چنین شیوههایی به مقام شامخ آن حضرت توهین به ایشان و مشوه نمودن چهره پاک و معصوم آن بزرگوار نیست؟!» (21 فروردین 1380)
سالهای پس از حصر
دوره حصر آیتالله حسینعلی منتظری، سرانجام پس از پنج سال به پایان میرسد و ایشان از 10 بهمن 1381 به شرایط عادی برمیگردد. این بازگشت با دیدارهای دیگری همراه بود و فعالیتهای این مرجع تقلید ادامه پیدا کرد که یکی از مهمترین آنها به حمایت از میرحسین موسوی در جریان انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری در سال 1388 بهویژه در درگیریهای پس از انتخابات برمیگردد، روندی که باعث شد به ایشان عنوان «رهبر معنوی جنبش سبز» داده شود. البته عمر این مرجع تقلید پس از انتخابات سال 1388 به درازا نکشید و در 29 آذر 1388 خبر آمد که رهبر معنوی جنبش سبز درگذشته است، خبری که شهر قم را آماده یکی از بزرگترین تشییعهای تاریخ خود کرد.