- کارشناسی داوری دیدار استقلال - آلومینیوم اراک : گل بلانکو از خط گذشت!؟ (+ عکس و ویدئو)
- آقای دبیر! مردم انتخاب میکنند چه کسی پهلوانشان باشد و چه کسی کریم شیرهای! / چرا از محبوبیت رسول خادم عصبانی هستی!؟
- قطامِ سریال امام علی(ع) در 51 سالگی و در فرانسه / زندگینامه و کارنامه هنری ویشکا آسایش + تصاویر
- عربستان سعودی «با این دختر» برای اولین بار به مسابقه دختر شایسته جهان میرود + عکس
- خاطره آقای همساده از «بده بزنیم» در گفتگو با پشه و ایرج طهماسب! (ویدئو)
- ثواب و فضیلت سوره یس ؛ بهترین سوره برای اموات و اهل قبور + متن و ترجمه سوره یاسین / یس ﴿١﴾ والقرآن الحکیم ﴿٢﴾ انک لمن المرسلین ﴿٣﴾
نوشتاری به بهانه سالروز مرگ " جلال آل احمد"
مردی از تبار آل احمد، خسته از سیاسیهای سیاسیون وقت و صریح القلمی که نه میتوانست به دلیل گرایش حزبی، پا بر روی اندیشههای خود بگذارد نه یارای آنش بود که محیط خفقان و آلوده سیاست را برتابد و پس از منشعب شدن از گروه سیاسی اولیه در مجموعه دوم هم دوام نیاورد و به تنهایی با قلم خود به چنگ استبداد رفت.
نواندیش: سام سکوتی بداغ - شاید در نوشتههای پیشین خود، رابطه متفاوتم با ششمین ماه سال را برجسته کرده باشم و نمیدانم دلیل آنکه امروز انگشت بر روی حروف نیمه پلاستیکی کیبورد مینشانم، همان شهریور متفاوت است یا اسالم که زاده این شهرم و روزی میزبان جلال اهل قلم بوده است و یا نقش شهریور دیگر و از نوع دیگرش که: او به صد نوعم به گفتن میکشد.
اسناد و معمّرين میگویند روز ۱۸ شهریور بود که خبر پر کشیدن روح ایشان شهر اسالم را داغدار کرد و بنا بر روایت پدرم، بوق معروف کارخانه صنایع چوب اسالم که فقط برای ساعت ناهار و تعطیلی به صدا در میآمد و تا سالها برای مردم شهر نقش خروس مصنوعی را بازی میکرد و امروز متأسفانه مانند جلال دیگر صدایی از آن بر نمیآید، برای تشیع جلال آل احمد به صدا در آمد که دلیل آن میتواند دوستی جلال آل احمد با مهندس توکلی، مدیر عامل شرکت باشد.
جلال که در خانواده مذهبی رشد کرده بود، پس از سفر و حذرهایی که داشت، خودش دست به انتخاب زد و بر خلاف بسیاری از دین باوران با تحقیق و درک اسلام، مسلمانی شد که خسی در میقات را به رشته تحریر در آورد.
جلال سال ها معلمی کرده و خاک گچ خورده بود و دوران حضورش در محیط مدرسه را در قالب زبان داستان مدیریت کرد و یکی از داستانهای خواندنی خود را انشا کرد که در آن جلال در مقام یک جامعهشناس به نقد اوضاع نا به سامان آموزش و پرورش پرداخته و در نگاه کلان تر وابستگی حاکمان به آمریکا را به بوته نقد میکشد .
اسالم جایی است که شاید هنوز آخرین زمزمه ها و کلمات جلال در کنار امواج دریای آن موج میزند و شاید جلال که اهل دریا نیز بوده است، دردش چنان زیاد بود که کارش به چاه قد نمیداد و درد دل تنها با دریا توانست کرد و اسالم را که در زمان جلال بسیار دنج بود، برای همرازی و همزیستی انتخاب کرده بود.
مردی از تبار آل احمد، خسته از سیاسیهای سیاسیون وقت و صریح القلمی که نه میتوانست به دلیل گرایش حزبی، پا بر روی اندیشههای خود بگذارد نه یارای آنش بود که محیط خفقان و آلوده سیاست را برتابد و پس از منشعب شدن از گروه سیاسی اولیه در مجموعه دوم هم دوام نیاورد و به تنهایی با قلم خود به چنگ استبداد رفت.
اسالم در گیلان تا مدتها در میان نویسندگان و شعرا با نام جلال پیوند خورده بود و امروزه که جاده اسالم به خلخال بیش از هر نام دیگری به گوش میخورد، مردم برف و بوران و یا زیباییهای جاده اسالم به خلخال را در نظر دارند، اما متأسفانه بسیاری از مردم که مهمان سواحل اسالم هستند و از دوستداران جلال هم هستند، نمیدانند که این محیط میزبان قدمهای یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر ایران بوده است.
آل احمد از پیشگامان تفکر انقلابی در کشور بود و دوستان او شهادت میدهند که به انقلاب مذهبی و به واسطه علمای دینی نسبت به روشنفکران بیشتر امید داشت و این نشان میداد که او شناخت درستی از جامعه روز ایران داشت و سالها پس از این اظهار نظر نیز گفته جلال به وقوع پیوست و انقلاب اسلامی ایران به زعامت علمای قم به پیروزی رسید.
این نویسنده بزرگ با داستان کوتاه زیارت خود را به اهالی قلم معرفی کرد و پس از سالها که نامی برای خود در سپهر ادبی کشور دست و پا کرد، در سالهای آخر زندگی که از نام و نشان فرار بود، خسی در میقات را به رشته تحریر در آورد و خود ایشان حال خود را این چنین بیان کرده است: دیدم که کسی نیستم که به میعاد آمده باشد که خسی به میقات آمده است.
شهریور، اسالم و جلال شاید درد دلهای زیادی با هم کردهاند و دریای کاسپی در ماه شهریور بی قرارتر از هر ماه دیگری از سال است. این شاعر دردمند تمامی دردهایش را در خود ریخت و درد مردم وطن هم باری نبود که به تنهایی بتواند بر دوش کشد و ای کاش دردهای جلال، جامه بودند و این مرد بزرگ میتوانست آنها را ز تن در آورد و یا چون قیصر به رشته سخن در آورد اما متأسفانه نه جلال و نه قیصر دردهایشان جامه و چکامه نبودند و دردی از جنس درد مردم زمانه داشتند که درد جلال غربت در عین آشنایی بود.
اسناد و معمّرين میگویند روز ۱۸ شهریور بود که خبر پر کشیدن روح ایشان شهر اسالم را داغدار کرد و بنا بر روایت پدرم، بوق معروف کارخانه صنایع چوب اسالم که فقط برای ساعت ناهار و تعطیلی به صدا در میآمد و تا سالها برای مردم شهر نقش خروس مصنوعی را بازی میکرد و امروز متأسفانه مانند جلال دیگر صدایی از آن بر نمیآید، برای تشیع جلال آل احمد به صدا در آمد که دلیل آن میتواند دوستی جلال آل احمد با مهندس توکلی، مدیر عامل شرکت باشد.
جلال که در خانواده مذهبی رشد کرده بود، پس از سفر و حذرهایی که داشت، خودش دست به انتخاب زد و بر خلاف بسیاری از دین باوران با تحقیق و درک اسلام، مسلمانی شد که خسی در میقات را به رشته تحریر در آورد.
جلال سال ها معلمی کرده و خاک گچ خورده بود و دوران حضورش در محیط مدرسه را در قالب زبان داستان مدیریت کرد و یکی از داستانهای خواندنی خود را انشا کرد که در آن جلال در مقام یک جامعهشناس به نقد اوضاع نا به سامان آموزش و پرورش پرداخته و در نگاه کلان تر وابستگی حاکمان به آمریکا را به بوته نقد میکشد .
اسالم جایی است که شاید هنوز آخرین زمزمه ها و کلمات جلال در کنار امواج دریای آن موج میزند و شاید جلال که اهل دریا نیز بوده است، دردش چنان زیاد بود که کارش به چاه قد نمیداد و درد دل تنها با دریا توانست کرد و اسالم را که در زمان جلال بسیار دنج بود، برای همرازی و همزیستی انتخاب کرده بود.
مردی از تبار آل احمد، خسته از سیاسیهای سیاسیون وقت و صریح القلمی که نه میتوانست به دلیل گرایش حزبی، پا بر روی اندیشههای خود بگذارد نه یارای آنش بود که محیط خفقان و آلوده سیاست را برتابد و پس از منشعب شدن از گروه سیاسی اولیه در مجموعه دوم هم دوام نیاورد و به تنهایی با قلم خود به چنگ استبداد رفت.
اسالم در گیلان تا مدتها در میان نویسندگان و شعرا با نام جلال پیوند خورده بود و امروزه که جاده اسالم به خلخال بیش از هر نام دیگری به گوش میخورد، مردم برف و بوران و یا زیباییهای جاده اسالم به خلخال را در نظر دارند، اما متأسفانه بسیاری از مردم که مهمان سواحل اسالم هستند و از دوستداران جلال هم هستند، نمیدانند که این محیط میزبان قدمهای یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر ایران بوده است.
آل احمد از پیشگامان تفکر انقلابی در کشور بود و دوستان او شهادت میدهند که به انقلاب مذهبی و به واسطه علمای دینی نسبت به روشنفکران بیشتر امید داشت و این نشان میداد که او شناخت درستی از جامعه روز ایران داشت و سالها پس از این اظهار نظر نیز گفته جلال به وقوع پیوست و انقلاب اسلامی ایران به زعامت علمای قم به پیروزی رسید.
این نویسنده بزرگ با داستان کوتاه زیارت خود را به اهالی قلم معرفی کرد و پس از سالها که نامی برای خود در سپهر ادبی کشور دست و پا کرد، در سالهای آخر زندگی که از نام و نشان فرار بود، خسی در میقات را به رشته تحریر در آورد و خود ایشان حال خود را این چنین بیان کرده است: دیدم که کسی نیستم که به میعاد آمده باشد که خسی به میقات آمده است.
شهریور، اسالم و جلال شاید درد دلهای زیادی با هم کردهاند و دریای کاسپی در ماه شهریور بی قرارتر از هر ماه دیگری از سال است. این شاعر دردمند تمامی دردهایش را در خود ریخت و درد مردم وطن هم باری نبود که به تنهایی بتواند بر دوش کشد و ای کاش دردهای جلال، جامه بودند و این مرد بزرگ میتوانست آنها را ز تن در آورد و یا چون قیصر به رشته سخن در آورد اما متأسفانه نه جلال و نه قیصر دردهایشان جامه و چکامه نبودند و دردی از جنس درد مردم زمانه داشتند که درد جلال غربت در عین آشنایی بود.
لینک کپی شد
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
روحش شاد
نظر شما