- آقای پزشکیان! قطع بودجهی سازمانهای انگلی و مفتخور کار حضرت فیل است!
- سرلشکر پاکپور: سپاه در آمادگی کامل به سر میبرد
- واکنش سخنگوی جبهه اصلاحات به اظهارات ائمه جمعه: کشتی را سوراخ نکنید
- نامه رئیس جبهه اصلاحات به رئیس صداوسیما
- وزارت خارجه: عراقچی و لاوروف تاکید کردند که سه کشور اروپایی به دلیل قصور در ایفای تعهدات برجامی و همراهی با آمریکا در حمله به تاسیسات هستهای ایران، فاقد صلاحیت قانونی و اخلاقی برای اسنپ بک هستند
- وزیر دفاع: ابزارهایی به جز موشک داریم که تاکنون به کار نگرفتهایم / برخی اولویتهای ما تغییر پیدا کرده است
- دود مرموز در قله دماوند / آتشفشان آماده فوران است یا...!؟ + عکس
- تحلیل یدیعوت آحارونت از پیام مانور بزرگ ایران به اسرائیل
- حمله هماهنگ ائمه جمعه به بیانیه جبهه اصلاحات؛ علمالهدی: فهرست خواستههای آمریکا را دیکته کردند / احمد خاتمی: عددی نیستید که بیانیه میدهید / مدرسی: مطالبات دشمن را میگویند؛ باید بر دهان این افراد زد / امام جمعه ایلام: بیانیه جبهه اصلاحات شیطانی است
- واکنش خبرساز بهزاد نبوی به بیانیه جبهه اصلاحات
واکنش تند سیدمصطفی خمینی به تذکر حجاب یک روحانی به همسرش
صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳، خبر فوت معصومه حائری یزدی همسر آیتالله سید مصطفی خمینی، دختر آیتالله شیخ مرتضی حایری یزدی و عروس ارشد امام (ره) منتشر شد.
آن طور که عصر ایران روایت کرده است؛ از نکات شگفتآور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.
او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان میکرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب میکردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.
او در خاطره ای دیگر که جماران منتشر کرده، درباره همسرش گفته بود؛« آقا مصطفی مثل بقیه آخوندها و روحانیون نبود و خیلی مدرن و امروزی بود و مثل برخی از روحانیون در خیلی از مسائل و موضوعات از جمله حجاب، سختگیری نمیکرد و به من نمیگفت این جوری رو بگیر و یا آنگونه که در میان زنان نجف، بهخصوص زنهای روحانیون متداول و متعارف بود، از من نمیخواست مثل آنها پوشیه بزنم؛ ولی دیگران در این زمینه سختگیری میکردند و اگر بدون پوشیه بیرون میآمدیم، به امام خبر و گزارش میدادند.
یادم هست یک روز که پوشیهام را روی صورتم نینداخته بودم، یک روحانی دنبالم آمد و گفت پوشیهات را روی صورتت بینداز، اما من اعتنا نکردم و به راهم ادامه دادم، ولی او دست بردار نبود و تا درب منزل مرا تعقیب کرد و به دنبالم آمد و خانه را شناسایی کرد و بعداً قضیه را به حاج آقا مصطفی گفت، اما حاج آقا مصطفی که اصلاً به این چیزها اعتقاد نداشت، به جای این که دل به دل او بدهد، چند تا بد و بیراه به او گفت. آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و میگفت اگر به خاطر امام نبود، در اینجا نمیماندم و به ایران برمیگشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران میآمد دستگیر میشد.»





جوانان خیلی آگاه تر از این حرفا هستن
کمی از پیله ات بیا بیرون











