- عذرخواهی تلویزیون بهخاطر پخش یک صحنه مستهجن
- محمد جولانی در کنار همسرش لطیفه دروبی در کاخ ریاست جمهوری (عکس)
- دروغ سیزده یا دروغ اول آوریل چگونه مرسوم شد؟!
- آمریکا: ترامپ حاضر به دستیابی به توافق با ایران است اما اگر…
- علی لاریجانی: اگر حمله کنید ایران را به سمت بمب سوق داده اید
- ترامپ دوباره ایران را تهدید کرد
- گرينلند به محور مقاومت پیوست
- رقصِ هیجان انگیز سفیر عربستان در کنسرت امید حاجیلی! (ویدئو)
- نامه پزشکیان جعلی است
ریشه های خصومت: آیا ایدئولوژی سیاسی تنها عامل دشمنی میان ایران و اسرائیل است؟
شهاب شهسواری - هم میهن: شاید برای بسیاری از مخالفان حکومت جمهوری اسلامی و حامیان اسرائیل، پاسخ ساده در مورد عامل خصومت میان ایران و اسرائیل به ایدئولوژی و ماهیت جمهوری اسلامی بازگردد. برخی ادعا میکنند که در منطقه خاورمیانه بزرگ، ایران، اسرائیل و ترکیه سه قدرتی هستند که به صورت طبیعی در محاصره تهدید پانعربیسم، متحد یکدیگر محسوب میشوند. گروهی دیگر هم ایران، اسرائیل و ارمنستان را در محاصره پانعربیسم و پانترکیسم متحد طبیعی یکدیگر میدانند. اما بسیاری از کارشناسان هستند که چنین تحلیلهایی را سادهانگارانه تلقی میکنند و معتقدند که چنین اتحادهایی به لحاظ عملی امکانپذیر نیست و تعارض منافع طرفها بارها ثابت شدهاست.
پس از گذشت ۷۵ سال از تاسیس اسرائیل در سرزمینهای فلسطینی، ایران و اسرائیل ماه گذشته برای نخستین بار وارد رویارویی مستقیم نظامی شدند. حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق و کشتهشدن چندین نظامی ارشد ایرانی، دو هفته بعد با حمله موشکی و پهپادی ایران به دو پایگاه هوایی اسرائیل پاسخ داده شد.
یک هفته بعد حمله کوچکی به یک پایگاه هوایی در ایران انجام شد که رسانهها آن را بهعنوان پاسخ اسرائیل به عملیات نظامی ایران تلقی کردند. هرچند رویارویی نظامی مستقیم ایران و اسرائیل در سطح محدود باقی ماند، اما این زد و خورد حکایت از تحولات جدیدی در منطقه خاورمیانه و غرب آسیا داشت که نشان میداد سازوکار رقابت قدرت تهران و تلآویو در منطقه تغییر کردهاست.
پاسخ به این سوال که آینده این منازعه به کجا میانجامد، نیازمند صبر و رصد تحولات آینده خواهد بود. اما به نظر میرسد که پاسخ این سوال که پیشینه این منازعه و خصومت چیست و از کجا پدید آمدهاست، به همان اندازه پیچیده و مشکل باشد.
حکومتهای ایران و اسرائیل بیش از چهاردهه است که یکدیگر را تهدیدی برای موجودیت یکدیگر تلقی میکنند. حاکمان ایران درست از نخستین روزهای پس از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ صحبت از محو اسرائیل را مطرح کردند و اسرائیل نیز در طول ۴۵ سال گذشته از هیچ تلاشی برای خرابکاری، آسیب و فشار به ایران فروگذار نکردهاست.
یک هفته پس از پیروزی انقلاب در ایران، نخستین مهمان خارجی حکومت جدید، یاسر عرفات، رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین بود که با استقبال گسترده انقلابیها به تهران سفر کرد و کلید سفارت پیشین اسرائیل در تهران را گرفت.
سازمان آزادیبخش فلسطین، تا پیش از انقلاب اسلامی از سوی حکومت شاه مطرود تلقی میشد، چراکه از یک سو در دوران جنگ سرد برخلاف ایران در جبهه شرق قرار داشت و در عین حال مولود اندیشه ناسیونالیسم عربی بود که حکومت شاه آن را یک رقیب خطرناک برای ایران میدانست. با این حال بهرغم نگرانیهای شاه نسبت به گروههای مسلح فلسطینی، روابط ایران و اسرائیل هم در دوران شاه علیرغم قرار گرفتن هر دو در بلوک غرب، همواره گرم و صمیمانه نبود.
شاه، اگرچه اسرائیل را به رسمیت شناختهبود و روابط بالفعل دیپلماتیک با حکومت اسرائیل برقرار کرد، اما در سالهای پایانی حکومتش بارها از عملکرد اسرائیل انتقاد کرد. زمانی که سال ۱۹۴۸ ایران به عضویت کمیته ویژه تعیین تکلیف مسئله فلسطین در سازمان ملل متحد درآمد، تهران در کنار هند و یوگسلاوی سه کشوری بودند که با تقسیم فلسطین به دو کشور یهودی و عربی مخالفت کردند.
شاید برای بسیاری از مخالفان حکومت جمهوری اسلامی و حامیان اسرائیل، پاسخ ساده در مورد عامل خصومت میان ایران و اسرائیل به ایدئولوژی و ماهیت جمهوری اسلامی بازگردد. برخی ادعا میکنند که در منطقه خاورمیانه بزرگ، ایران، اسرائیل و ترکیه سه قدرتی هستند که به صورت طبیعی در محاصره تهدید پانعربیسم، متحد یکدیگر محسوب میشوند.
گروهی دیگر هم ایران، اسرائیل و ارمنستان را در محاصره پانعربیسم و پانترکیسم متحد طبیعی یکدیگر میدانند. اما بسیاری از کارشناسان هستند که چنین تحلیلهایی را سادهانگارانه تلقی میکنند و معتقدند که چنین اتحادهایی به لحاظ عملی امکانپذیر نیست و تعارض منافع طرفها بارها ثابت شدهاست.
«هممیهن» برای بررسی عوامل و پیشینه خصومت میان ایران و اسرائیل، فراتر از نسبت دادن آن به ماهیت و ایدئولوژی جمهوری اسلامی، از تعدادی از کارشناسان نظرخواهی کردهاست.
رحمن قهرمانپور، تحلیلگر مسائل بینالملل که کتاب «هویت و سیاست خارجی در ایران و خاورمیانه» را در همین موضوع به رشته تحریر درآوردهاست، خصومت ایران و اسرائیل را نتیجه مفهوم «سیاست هویت» میداند. مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ در یادداشت خود پیشینه تاریخ معاصر روابط ایران و اسرائیل را بررسی کردهاست و تصریح میکند که بهرغم این تلقی که خصومت ایران و اسرائیل محصول انقلاب در ایران است، اما پیش از انقلاب هم بدبینی و نگرانی نسبت به اسرائیل در میان حاکمان وقت ایران به صورت جدی وجود داشتهاست. علم صالح، استاد دانشگاه ملی استرالیا، مسئله خصومت ایران و اسرائیل را نتیجه رقابت قدرت و ژئوپلیتیک منطقه میداند. در ادامه یادداشت این سه کارشناس را در مورد ریشههای خصومت ایران و اسرائیل مطالعه میکنید.
هویتهای سیاسی متخاصم
رحمن قهرمانپور، تحلیلگر مسائل بینالملل
ریشههای خصومت ایران و اسرائیل را میتوان در مفهوم سیاست هویت جستوجو کرد. هم در اسرائیل و هم در ایران سیاست خارجی بهشدت متأثر از هویت است. جمهوری اسلامی مسئله اسرائیل را در قالب گفتمان اسلامگرایی خودش تعریف میکند. در طرف مقابل هم در اسرائیل، گفتمان صهیونیسم و نیروهای ناسیونالیست که خودشان را صاحب اصلی گفتمان صهیونیسم میدانند، از منظر مفهوم «بقای قوم یهود» به مسئله جمهوری اسلامی ایران نگاه میکنند و ایران را بهعنوان تهدید اصلی موجودیت قوم یهود تلقی میکنند.
تاسیس اسرائیل بر مبنای این ایده بود که اگر یهودیان، سرزمینی برای خودشان نداشتهباشند، تضمینی برای بقای آنها وجود ندارد. الان هم زاویه دید حاکمان اسرائیل نسبت به جمهوری اسلامی ایران مشابه همان دیدگاهی است که به مصر تحت حاکمیت جمال عبدالناصر در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ داشتند. برای نیروهای راستگرا و ناسیونالیست در اسرائیل همچنان مسئله بقا یک مسئله حیاتی و جدی است که میخواهند از طریق سیاست هویت قدرت خودشان را حفظ کنند.
امروز شاخصه اصلی این نیروها حزب لیکود است، اما در دیگر گروههای سیاسی و مذهبی از جمله حریدیها، حزب شاس و حزب قدرت یهود هم از نقطهنظر مذهبی و رسالت قوم یهود، همین دیدگاه هویتی را به جمهوری اسلامی دارند. البته نیروهای سکولاری که در اسرائیل هستند، الزاماً چنین دیدگاهی را دنبال نمیکنند. به همین دلیل سطح خصومت ایران و اسرائیل به این بستگی دارد که کدام نیروی سیاسی و کدام سیاست هویت در اسرائیل مسلط شود.
در ایران خیلی تبلیغ میشود که نیروهای سیاسی در اسرائیل، بدون تفکیک و تمایز همگی صهیونیست هستند. این حرف تا حدی صحیح است، اما دقیق نیست. در اسرائیل احزاب چپ و سکولار وجود دارند که هرچند کلیات صهیونیستم را قبول دارند، اما به اندازه احزاب راستگرا افراطی نیستند.
در جمهوری اسلامی ایران هم اصول سیاست خارجیاش را براساس اصول و مبانی اسلامگرایی تعیین میکند. از دهه ۱۹۶۰ و قبل از انقلاب اسلامی در ایران، مسئله فلسطین دغدغه نخبگان و افکار عمومی بود و به این موضوع اهمیت میداد. مسئله فلسطین از ابتدای تاسیس اسرائیل، برای نیروهای چپگرا و نیروهای اسلامگرا در دنیا اهمیت داشت.
در دورهای نیروهای ناسیونال سوسیالیست در جهان عرب و رهبرانی مانند جمال عبدالناصر و حافظ اسد در مصر و سوریه، میخواستند رهبری مسئله فلسطین را برعهده بگیرند و خودشان را در خط مقدم مقابله با اسرائیل نشان دهند. یک دوره معمر قذافی در همین راستا تلاش کرد و صدام هم در پی همین موضوع بود. در نیمه دوم قرن بیستم گفتمان مشترک عربی عمدتاً بر محور مسئله فلسطین شکل میگرفت. میزان نزدیکی دولتهای عربی به یکدیگر و سطح مردمی بودن دولتها تا همین دو دهه پیش معمولاً با موضعگیری آنها نسبت به مسئله فلسطین رابطه مستقیم داشت.
بعد از اینکه جمهوری اسلامی در دهه ۱۹۸۰ تاسیس شد، رویکرد تازهای نسبت به مسئله فلسطین از طرف تهران مطرح شد که در نهایت به مفهوم محور مقاومت رسید. جمهوری اسلامی نه ناسیونالسوسیالیسم ناصر را به عنوان راهحل مسئله فلسطین میپذیرفت و نه مارکسیسم چپگراها را، بلکه معتقد بود تنها از طریق مقاومت اسلامی میتوان مسئله فلسطین را حل کرد. در چارچوب مفهوم مقاومت اسلامی غیر یا دگرِ هویتی میشد اسرائیل و در مرحله دوم آمریکا که حامی اصلی اسرائیل است.
به گمان من چون اسرائیل یک مفهوم جدید است و ریشه تاریخی ندارد، نمیتوان عامل تاریخی برای این خصومت برشمرد. ممکن است که بین عربها و یهودیان خصومتهای تاریخی وجود داشتهباشد، اما مسئله فلسطین و دولت اسرائیل، بعد از سال ۱۹۴۸ و یومالنکبة پدید آمد.
اینکه یک مسئله در روابط بینالملل ناشی از سیاست هویت است، باعث نمیشود که شرایط هیچگاه دچار تحول نشود. مسئله هویت و سیاستِ هویت یک مسئله پویا و در حال تغییر است. مثلاً سال ۱۳۸۲ قانونی در ایران وجود داشت که صحبت از مذاکره با آمریکا را جرمانگاری میکرد، اما میبینیم که با گذر زمان این موضوع تبدیل به عرف میشود.
شاید اگر کسی ۲۰ سال قبل سیاست جمهوری اسلامی را نسبت به اسرائیل نقد میکرد، هزینه سنگین سیاسی برای او داشت، اما امروزه نقد کردن سیاست ایران در قبال اسرائیل سادهتر شدهاست و افرادی هستند که درون ایران سیاست تهران را در قبال اسرائیل مورد انتقاد قرار میدهند. در نتیجه سیاست هویت یک امر پویا و متأثر از محیط پیرامونی است، بنابراین سیاست هویت هم نوسان دارد و قرار نیست ابدی و دائمی باشد. بستگی به وزنی که نیروهای سیاسی حاکم چه در ایران و چه در اسرائیل به مسئله هویت میدهند در میزان خصومت میان ایران و اسرائیل فراز و فرود ایجاد میشود.
بدبینی تاریخی حاکمان ایران به اسرائیل
مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ
در طول تاریخ اسلام بین مسلمانان و یهودیان اختلافها و دعواهایی وجود داشت. ولی این دعواها دستکم میان ایرانیها باعث بروز پدیده یهودستیزی نشدهاست، هرچند در میان عربها در دورههایی شاهد ظهور این پدیده بودیم. در میان ایرانیها، چه مذهبی، چه سیاسی، چه راستگرا و چه چپگرا، گاهی رگههایی از ضدیت با یهودیان یا استفاده گاه و بیگاه از ادبیات ضدیهودی مشاهده شدهاست، اما این گرایش هیچگاه به جریان غالب تبدیل نشدهاست.
در اوایل انقلاب در ایران شاهد برخی اقدامها مانند دستگیری، پروندهسازی و حتی اعدام یهودیان بودیم، اما این روند استمرار پیدا نکرد و به یک رویکرد غالب در جمهوری اسلامی بدل نشد. همین الان هم ایران تنها کشور مسلمان در منطقه است که همچنان اقلیت قابل توجه یهودی در آن زندگی میکنند، درحالیکه عراق که روزگاری کانون یهودیان منطقه بود و دیگر کشورهای منطقه مانند اردن، مصر، لبنان و سوریه، دیگر هیچ جمعیت قابل توجه یهودی را میزبانی نمیکنند.
از زمان فروپاشی امپراطوری عثمانی، یکی از رویکردهای اصلی در میان صهیونیستها و طرفداران تشکیل کشور یهودی این بود که موضوع یهودیت و اسرائیل را یکسانسازی کنند و اینگونه وانمود کنند که هر کسی با تشکیل کشور اسرائیل مخالفت کند، یهودستیز است. تلاش صهیونیستها برای یککاسه کردن مبارزه با اسرائیل و یهودستیزی، هرگز در مورد جامعه ایران جواب ندادهاست.
در طول هفت ماه گذشته که از جنگ غزه میگذرد و احساسات ضداسرائیلی چه در جامعه ایران و چه در دیگر نقاط جهان گسترش پیدا کردهاست، شاهد هستیم که بههیچوجه از احترام و امنیت جامعه یهودیان ایران کاسته نشدهاست. مثالهای تاریخی زیادی وجود دارد که نشان میدهد میان ایرانیان بهعنوان یک ملت و یهودیان به عنوان پیروان یک دین خصومت و دشمنی تاریخی وجود ندارد. نباید فراموش کنیم که در همین ایام اخیر هم شخصیتهای برجسته یهودی ایرانی و ایراندوست وجود دارند که موضعگیریهای واضحی علیه اقدامهای اسرائیل و مسائلی مانند تحریمها علیه ایران گرفتهاند.
در طول تاریخ معاصر و از زمان تاسیس اسرائیل تعامل و مخالفت ایران با اسرائیل، فرازوفرودهایی را پشت سر گذاشتهاست. بعد از جنگ جهانی دوم، ایرانیها، نهفقط مذهبیها و چپگراها، بلکه دولتمردان دوران پهلوی هم، اینگونه تصور میکردند که تشکیل دولت یهود به معنای ایجاد یک کانون فتنه جدید در منطقه است که باعث میشود منطقه خاورمیانه یا غرب آسیا روی ثبات و آرامش را نبیند.
این فقط حرف گروههای مذهبی و چپگرا نبود، منصورالسلطنه عدل، نماینده وقت ایران در سازمان ملل متحد، در نطقی که در زمان بررسی ایجاد اسرائیل در سازمان تازه تاسیس ملل متحد انجام داد، همین نکات را مطرح کرد و در مورد تقسیم فلسطین هشدار داد. ایران عضو کمیته ویژه سازمان ملل متحد برای بررسی مسئله فلسطین بود و به همراه هندوستان و یوگسلاوی به تقسیم فلسطین به دو کشور یهودی و عرب رای منفی داد و نظر اقلیت تشکیل یک دولت دموکراتیک را مطرح کرد. در همان دوران صهیونیستها تلاش کردند که در ایران بین حکومت و یهودیان شکاف ایجاد کنند و دو طرف را علیه یکدیگر تحریک کردند. در فیلم سرب از آثار مسعود کیمیایی به جو حاکم در ایران برای یهودیان در دوران پس از جنگ جهانی دوم پرداختهشدهاست.
در همان ایام دولت محمد ساعدمراغهای بهطور پنهانی به صورت بالفعل اسرائیل را به رسمیت شناخت. مسائل زیادی در مورد این اقدامِ دولتِ ساعد مطرح شدهاست؛ از جمله اینکه در مذاکرات پشت پرده وعدههایی به دولتمردان دادهشدهاست و حتی برای این اقدام رشوه پرداخت شدهاست، اما در هر صورت دولت وقت ایران با دور زدن قانون، اسرائیل را به رسمیت شناخت.
محمدرضاشاه که در ادوار مختلف پس از برقراری رابطه با اسرائیل با بهانه ائتلاف ضدایرانی اعراب، همکاری با اسرائیل را توجیه میکرد، در دورههای مختلف از اسرائیل انتقاد کرد. شاه در سالهای پایانی حکومتش چند بار انتقادهای تندی را علیه اسرائیل مطرح کرد و میگفت که اسرائیلیها وفادار نیستند، خطرناک هستند و به منافع ایران لطمه میزنند.
باید توجه داشت که حتی در اوج روابط ایران با اسرائیل هم حکومت ایران نسبت به رفتار اسرائیل بدبین بود. در دوران پهلوی وجدان عمومی ایرانیها، فارغ از دعواهای سیاسی و گرایشهای مذهبی، با اسرائیل میانه خوبی نداشتند. مئیر عزری، سفیر اسرائیل در ایران در خاطراتش مینویسد که بسیاری از نخبگان حکومتی در ساواک، ارتش، دولت و دربار به روابط ایران و اسرائیل مشکوک بودند.
بعد از انقلاب خصومت حکومت جدید با اسرائیل از همان ابتدا علنی شد. اما در آن سوی میدان هم اسرائیلیها در چندین مورد به صورت علنی و پنهانی علیه ایران خصومت جدی به خرج دادند. برای مثال در جنگ ایران و عراق، اسرائیلیها تلاش زیادی میکردند که جنگ به صورت فرسایشی ادامه پیدا کند تا هم ایران و هم عراق بهعنوان دو رقیب منطقهای تضعیف شوند.
تا حد زیادی این خواسته اسرائیل تامین شد و ادامه جنگ ایران و عراق بهویژه بعد از سال ۱۳۶۴ تا حد زیادی تحت تاثیر توطئههایی بود که جاسوسهای اسرائیلی پیش میبردند و به ایران و عراق سیگنالهای غلط میدادند. در موارد معدودی که پس از انقلاب، ایران و آمریکا برای مصالح دوجانبه سعی کردند به هم نزدیک شوند و یا توانستند وارد تعامل و گفتوگو شوند، از جمله در ماجرای مکفارلین، قطعنامه ۵۹۸، توافق برجام و چندین مورد دیگر، همیشه این اسرائیلیها بودند که سعی کردند در همدستی و همراهی با تندروهای داخل ایران جلوی بهبود روابط ایران و غرب و تنشزدایی میان ایران و آمریکا را بگیرند.
رقابت قدرت در خاورمیانه
علم صالح، استاد دانشگاه ملی استرالیا
رقابت ایران و اسرائیل را در منطقه میتوان براساس نظری بر بنیان مؤلفههای ژئوپولیتیک منطقه و بهخصوص مقوله مجموعه امنیتی منطقهای (Regional Security Complex) درک کرد. براساس مفهوم مجموعه امنیتی منطقهای، همانطور که دو ابرقدرت در سطح جهانی یکدیگر را برنمیتابند، دو قدرت هم در یک منطقه نمیتوانند قدرت یکدیگر را بپذیرند.
مجموعه امنیتی منطقهای به این معناست که کشورهایی در یک حوزه جغرافیایی در کنار هم باشند که دغدغهها و مشکلات امنیتی آنها در یکدیگر گره خورده باشد. ما بازیگرانی در همین منطقه پیرامون خود داریم که بسیار به لحاظ تاریخی و ایدئولوژیک تفاوتهای جدیتری دارند، اما ایران با آنها مشکلی ندارد، چراکه دغدغه امنیتی با آنها ندارد یا اینکه جزئی از مجموعه دغدغههای امنیتی این کشورها نیست.
از لحاظ جغرافیایی مثلاً هند نسبت به اسرائیل به ایران به لحاظ فاصله نزدیکتر است، کشور قدرتمندی محسوب میشود و از لحاظ ایدئولوژیک هم تفاوت بسیار زیادی با ایران دارد. اما ایران هرگز هند را بهعنوان یک دغدغه امنیتی به حساب نمیآورد. کشورها معمولاً دنبال تهدیدهایی هستند که بتوانند تهدید وجودی یا Existential Threat ایجاد کند. در حال حاضر ما میبینیم عربستان سعودی که با ایران به لحاظ ایدئولوژیک تمایز زیادی داشت، در نهایت توانست تا حدودی به سمت عادیسازی روابط حرکت کند اما این امکان با اسرائیل وجود ندارد.
بدون در نظر گرفتن ایدئولوژی حاکمیتی دو طرف، مشکل هر دو طرف در منطقه قدرت است. شاید این سوال پیش بیاید که چرا وارد رویارویی با اسرائیل نشد؟ نخست اینکه شاه هم نگران قدرت اسرائیل در منطقه بود. شاه همزمان با اتمی شدن اسرائیل تلاش کرد ایران را هم اتمی کند. شاه اوایل دهه ۱۹۷۰ بهدنبال تبدیل شدن به یک قدرت اتمی بود. شاه نگران پایگاه منطقهای ایران بود و تلاش میکرد در لبنان پایگاهی در میان شیعیان داشتهباشد.
همانگونه که جمهوری اسلامی فراتر از مرزهای خود بهدنبال متحدانی است که اقدام به عملیات نظامی میکنند، شاه هم در مناطقی مانند لبنان، یمن، پاکستان، افغانستان، کردستان عراق و لبنان سعی میکرد نفوذ خود را بسط بدهد. تفاوت دو دوره این است که قدرت نظامی شاه پایدار (Sustainable) نبود، چراکه به قدرت نظامی آمریکا وابسته بود و ایران در آن دوران مشتری سلاح بود، نه تولیدکننده.
در آن دوران مسائل منطقه براساس منطق جنگ سرد پیش میرفت؛ وجود دو قطب و ابرقدرت باعث میشد که ایران و اسرائیل چندان تهدید مستقیمی برای یکدیگر محسوب نشوند. اما در حال حاضر در دوران یک جهان چندقطبی به سر میبریم که قدرت آمریکا در حال گذار قرار دارد که هم جایگاه خود آمریکا و هم متحدانش در منطقه به چالش کشیدهشدهاست.
پس از انقلاب در ایران و به قدرت رسیدن اسلامگرایان در ایران چه چیزی میتوانست بهتر از این باشد که «به نام ایدئولوژی» و با استفاده ابزاری از ایدئولوژی برای پیشبرد اهداف کشور در منطقه بهرهبرداری شود. غایت اصلی قدرت است، اما زبانی که استفاده میشود بر بنیاد دینگرایی، مذهبگرایی و ملیگرایی است.
این مسئله مختص به ایران و اسرائیل نیست، همه بازیگران بینالمللی برای توجیه رفتارها و سیاستهایشان در بسیاری از موارد به شکلهای مختلف از ایدئولوژی استفاده میکنند. برای مثال زمانی که آمریکا به کشورهای منطقه حمله میکرد ادعا میکرد که از جانب جهان آزاد و برای دموکراسی به این کشورها حمله میکند. هیچ کشوری هدف از اقدامهای خودش را صادقانه قدرت توصیف نمیکند.
مجموعه امنیتی منطقهای سه مؤلفه اصلی دارد:
1- معضله یا بغرنج امنیتی (Security Dilemma): بغرنج امنیتی به این معناست که هر کشوری در دنیای آنارشیک و در دنیایی که روابط بینالملل آن بر مبنای هرج و مرج بنا شدهاست، تلاش میکند با قدرتمند شدن، امنیت خود را تضمین کند و این قدرتمندتر شدن همیشه از سوی طرفهای مقابل بهعنوان تهدید امنیتی تلقی میشود؛ مهم نیست که کشوری که بهدنبال قدرتمندتر شدن است تا چه اندازه از لحاظ ایدئولوژیک، تاریخی، فکری، فرهنگی و حتی جغرافیایی به دیگر کشورها دور یا نزدیک باشد، صرف قدرتمندتر شدن باعث میشود از سوی دیگر کشورها تهدید تلقی شود.
2- توازن قدرت (Balance of Power): در چارچوب توازن قدرت است که دو طرف این امکان را ایجاد میکنند که جنگی بین آنها در نگیرد. ایران و اسرائیل بهعنوان دو قدرت منطقهای به دنبال جایگاه منطقهای خود و تضمین امنیتی خودشان در منطقهای پرآشوب و پرمنازعه هستند. این دو طرف همواره مورد تهاجم خارجی قرار گرفتهاند و این ادراک از تهدید خارجی، همواره بخش مهمی از گفتمان امنیتیشان است و این ضرورتاً نه ربطی به ایدئولوژی دارد و نه به دین، مذهب و ملیگرایی. اینجا توازن قدرت اهمیت بسیاری پیدا میکند و مادامی که این توازن یا تعادل قدرت ایجاد نشود، همواره برای هر دو دغدغه امنیتی وجود دارد.
3- ائتلافهای منطقهای (Regional Alliance): ایران و اسرائیل، هر دو متحدان منطقهای و فرامنطقهای دارند که میتواند برای طرف مقابل تهدید محسوب شود. متحدان ایران در لبنان، سوریه، عراق و یمن هستند و متحدان اسرائیل هم در آمریکا و برخی کشورهای عربی هستند که روابط دوستانهای با ایران ندارند. این ائتلافها ضرورتاً ایدئولوژیک نیستند. ائتلاف ایرانیان با فلسطینیها به قبل از انقلاب برمیگردد. ایرانیان و فلسطینیها مصالح و منافع مشترکی داشتند. مسئله ائتلافها هم بسیار مهم هستند که میتوانند رقابتها را تشدید کنند و به ناپایداری منطقه دامن بزنند.
ایران و اسرائیل به دنبال توازن قدرت هستند که یا اطمینان پیدا کنند به آنها ضربهای وارد نمیشود یا اینکه تلاش کنند قدرتمندتر از رقیب خودشان شوند. به سیاست نخست واقعگرایی تدافعی (Defensive Realism) گفتهمیشود و به سیاست دوم واقعگرایی تهاجمی (Offensive Realism) گفتهمیشود. در حالت دوم دو طرف وارد بغرنج امنیتی میشوند که در مورد نخست توضیح دادم، در این شرایط رقابت پایانناپذیر است و با هر گام قویتر شدن یک طرف، طرف دیگر هم احساس تهدید بیشتری میکند و سعی میکند که قدرتمندتر شود. نقدی که معمولاً بر واقعگرایی تهاجمی-هجومی وجود دارد این است که این سیاست میتواند به ناامنی و بیثباتی بیشتری منجر شود.
تلاش برای قدرتمندتر شدن و تلاش برای تبدیل شدن به هژمون (جهانی یا منطقهای) میتواند باعث ناامنی شود. در حال حاضر چیزی که بعد از پاسخ ایران به حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق دیدیم، این است که میتوان این احساس و ادراک را داشتهباشیم که تهران اعلام کردهاست من به توازن قدرت رسیدم. تهران پایان صبر استراتژیک خودش را اعلام کرد و گفت که با در نظر گرفتن تمام مؤلفهها و دکترین دفاعی خودش که براساس اول، قدرت نظامی، دوم، تکیه بر متحدان منطقهای و سوم، براساس توانایی هستهای است.
بهخصوص در زمانی که طرف مقابل یک قدرت اتمی است، طرف دیگر باید این توازن قدرت اتمی را مدنظر داشتهباشد. ما به وضوح این روزها پیامهایی را در مورد دکترین هستهای تهران میشنویم که کاملاً واقعگرایانه و به دور از احساسات و مسائل ایدئولوژیک به دنبال قدرت است و این قدرت بر مبنای ایجاد بازدارندگی شکل پیدا کردهاست. در تاریخ جنگهای زیادی اتفاق «نیفتادهاند»، زمانی از جنگ اجتناب میشود که توازن قوا وجود داشتهباشد، توازن قدرت برای جلوگیری از جنگ است، توازن قدرت برای نبود جنگ است.
توازن قدرت ضرورتاً برای صلح نیست؛ صلح با فقدان جنگ یکی نیست. این اتفاق در منطقه ما فقط زمانی امکانپذیر بود که ما به یک ثبات امنیتی مبتنی بر توازن قدرت بین دو بازیگر مدعی در منطقه برسیم. من فکر میکنم که بعد از حمله ایران به اسرائیل، این اتفاق افتادهاست.