- سریعالقلم: سه سناریو پیش روی ایران است؛ توافق، جنگ و اعتراضات شدید داخلی یا ... | در ۱۲ روز گذشته حدود ۵۰ آتشسوزی در ۱۹ استان ایران رخ داده است!
- عارف: اگر جنگ را شروع کردند، پایانش با ما خواهد بود
- واکنش سخنگوی وزارت خارجه به خبر تعطیلی سفارت خانههای اروپایی در تهران
- کامران غضنفری نماینده تهران: باید بررسی کنیم حضور پزشکیان به نفع کشور است یا نبودش!
- ارزیابی تازه علی لاریجانی از احتمال مجدد جنگ و موضوع مذاکره با آمریکا
- کسانی که ایران را به قوم بنی اسرائیل تشبیه میکنند به دنبال آوارگی ملت هستند!
- رمزگشایی از حملات اخیر به پزشکیان
- سرلشکر رحیم صفوی: احتمال میدهم جنگ مجددی رخ بدهد؛ پس از آن، ممکن است دیگر جنگی رخ ندهد
- توییت ولایتی با هشتگ «آلاسکا» و «مردهزارچهره»: ملت ایران هیچگاه اجازه معامله بر سر امنیت ملیشان را نخواهند داد
نبوی: شهید رجایی گفت بهزاد می دانی من قرار است نخست وزیر شوم؟ هر دو نفرمان غش غش خندیدیم! / یک مشت آدم صفرکیلومتر آمده بودیم توی دولت
بهزاد نبوی در مصاحبه ای زندگی خصوصی و سیاسی اش را از ابتدا تا کنون بیان کرده است.او در بخشی از مصاحبه خود با روزنامه شرق گفته است:
بعد از زندان با شهید رجایی هفتهای یک بار دیدار داشتیم. دفتر سازمان مجاهدین انقلاب در خیابان شهدا روبهروی ساختمان مجلس جدید بود. شهید رجایی هفتهای یک روز به آنجا میآمد و ارتباط خوب و نزدیکی داشتیم. در زندان قصر و اوین هم با هم بودیم. در زندان تیمی جلوی مجاهدین خلق درست کرده بودیم. بعد از زندان هم ارتباطمان را با هم حفظ کردیم.
یک روز شهید رجایی در جلسه مجاهدین انقلاب به من گفت بهزاد میدانی چه شده؟ امروز به من پیشنهاد نخستوزیری دادهاند. دوتایی غشغش خندیدیم. هرچه صفر کیلومتر بود نخستوزیر و وزیر میکردند. شهید رجایی هم از همان گروه بود، یک دبیر آموزشوپرورش بود. در کمیته مرکزی هم کار میکرد.
در انتخاب وزرایش شرکت داشتم. با کسانی که بهعنوان وزیر تعیین میشدند مصاحبه میکردم. کابینه که معرفی شد من هم بهعنوان وزیر مشاور در امور اجرایی تعیین شدم. همان زمان در مصاحبهای گفتم مشاور در امور اجرایی آچارفرانسه است.
بنیصدر بهعنوان رئیسجمهور با چهار نفر از ما مخالفت کرد. با من، مرحوم نوربخش، وزیر اقتصاد و میرحسین موسوی، وزیر خارجه. آن دیگری را یادم نمیآید. آن موقع روابطمان با جامعه روحانیت مبارز و مدرسین خوب بود. یک روز مرحوم انواری و شیخ محمد یزدی آمدند سراغم و گفتند فلانی ما رضایت بنیصدر را گرفتهایم که با حضور تو موافقت کند، منتها گفته یک عفونامه بنویسد که قبولش کنم. حالا تو هم بیا یک چیزی بنویس. بالاخره با اصرار آنها نوشتم، تعهد میکنم که هرگز در مقابل رئیسجمهور قانونی کشور نایستم. این نامه را بردند و خوشحال برگشتند، چون بنیصدر موافقت کرده بود و به این صورت ایشان مرا بهعنوان عضو کابینه پذیرفت و در دولت وزیر مشاور در امور اجرایی شدم. ستاد بسیج که تشکیل شد، دولت من را بهعنوان سرپرست انتخاب کرد و وقتی مسئله بیانیه الجزایر پیش آمد، بهعنوان مسئول انتخاب شدم. در دولت میرحسین موسوی کماکان وزیر مشاور در امور اجرایی، سخنگوی دولت و سرپرست ستاد بسیج ماندم، اما بعدها به وزارت صنایع سنگین رفتم که تازه تشکیل شده بود.