- تائید شهادت سردار داوود شیخیان، فرمانده پدافند هوایی هوافضای سپاه
- گزافهگویی دوباره ترامپ علیه ایران: به ایرانیان گفته بودم که چهکاری انجام دهند / فرصتی ۶۰ روزه برای توافق دادم ولی امروز روز ۶۱ام است / شاید اکنون آنها فرصتی دوباره داشته باشند
- استوری فرزند سردار حاجی زاده / شهادت فرمانده هوافضای سپاه تائید شد
- با حکم رهبر انقلاب، سید عبدالرحیم موسوی رئیس ستادکل نیروهای مسلح شد
- طهرانچی و همسر ایشان به همراه ۴ تن از اعضای تیم حفاظت به شهادت رسیدند
- عکسی از منزل دکتر عبدالحمید مینوچهر که امروز به شهادت رسید
- شهادت عبدالحمید مینوچهر، احمدرضا ذوالفقاری، سید امیرحسین فقهی و مطلبیزاده دانشمندان هسته ای در حمله اسرائیل
- آغاز مرحله اول انتقام ایران از رژیم اسرائیل
- واکنش خبرگزاری تسنیم به شایعه شهادت سردار حاجی زاده و سردار علی فدوی
- تصویر دکتر احمدرضا ذوالفقاری از اهداف ترور اسرائیل در حمله امروز (عکس)
محمد خون چمن: دوره پسا توافق، دوران مطالبهگری است

نواندیش: محمد خون چمن گفت: این دوره، برههای سرنوشتساز است که در آن، وزن واقعی تصمیمات، میزان تابآوری نظام سیاسی، و عمق نگاه راهبردی کشورها به محک تجربه نهاده میشود.
به گزارش نواندیش، دبیرکل حزب جوانان ایران اسلامی که در نشست سیاست ورزی در ایران پسا توافق، که از سوی شاخه این حزب در استان فارس برگزار شده بود به ایراد سخن پرداخت.
متن کامل سخنان دکتر محمد خونچمن بشرح زیر است:
در جهان پرآشوب سیاست بینالملل، واژه «توافق» نه پایان داستان است و نه نقطه رهایی. بلکه اغلب، آغازی است بر فصلی دشوارتر، پرتردیدتر و پیچیدهتر از آنچه پیشتر تجربه شده است.
امروز که سخن از توافق میان ایران و ایالات متحده به میان میآید – خواه در پرونده هستهای، خواه در معادلات منطقهای – نمیتوان با نگاهی سادهانگارانه به استقبال آن رفت.
دو پرسش کلیدی در این باره هنوز بیپاسخ ماندهاند:
آیا این توافق، فرجام بحران است یا آغازی دیگر؟
آیا سیاست توافقی ایران راهبردی و پایدار است یا صرفاً تاکتیکی برای عبور از یک مقطع بحرانی؟
واقعیت آن است که هیچ توافقی، ولو با حمایت بینالمللی و امضای طرفین، ضمانت موفقیت دائمی ندارد.
آنچه در پس هر توافقی اهمیت دارد، چیزی فراتر از متن مکتوب است:
نیتها، ساختارهای تصمیمگیری، ظرفیتهای اجرایی، و مهمتر از همه، مهارت مدیریت در دورهی پساتوافق.
این دوره، برههای سرنوشتساز است که در آن، وزن واقعی تصمیمات، میزان تابآوری نظام سیاسی، و عمق نگاه راهبردی کشورها به محک تجربه نهاده میشود.
در اینجا، آنچه به نام «پساتوافق» شناخته میشود، در واقع، همان عرصهای است که چالشهای واقعی آغاز میشوند:
پایبندی به تعهدات، هماهنگی بیننهادی، اصلاحات ساختاری، و مدیریت انتظارات اجتماعی و منطقهای.
توافقی که از دل بنبستها زاده شده، اگر به درستی درک نشود، خود به بنبستی نوین بدل خواهد شد.
تجربههای پیشین – از توافق هستهای برجام تا دیگر تعاملات محدود با غرب – نشان دادهاند که «توافق» در فضای سیاسی ایران و آمریکا، اغلب نه با امید، که با بدگمانی متقابل همراه است.
در ایران، جریانهایی وجود دارند که به واسطه تحریمها یا تنشهای خارجی، منافع اقتصادی، سیاسی یا هویتی به دست آوردهاند. این گروهها، توافق را تهدیدی علیه ساختارهای تثبیتشده خود میدانند.
از سوی دیگر، بیاعتمادی ساختاری در ایالات متحده، تغییرات دورهای دولتها، و فشار لابیهای ضدایرانی، احتمال پایبندی بلندمدت آن کشور به تعهدات را مبهم کردهاند.
در چنین فضایی، توافق تنها زمانی معنا مییابد که با تحولی گفتمانی همراه شود. مفاهیم بنیادینی چون «مقاومت»، «استقلال»، «تعامل» و «منافع ملی» باید بازخوانی و بازتعریف شوند تا با مقتضیات جهان پسا توافق سازگار باشند.
مقاومت، اگر تا دیروز صرفاً به معنای مقابلهی مستقیم با غرب تعریف میشد، امروز باید به مفهوم پایداری بر اصول، در کنار بهرهگیری هوشمندانه از ابزارهای دیپلماتیک، رسانهای، حقوقی و منطقهای ارتقا یابد.
«مقاومت هوشمند»، ترکیبی است از ایستادگی و انعطاف؛ از اصولگرایی و عملگرایی؛ از اصرار بر حق، و درک شرایط متغیر جهانی.
استقلال نیز دیگر به معنای فاصله گرفتن از جهان نیست، بلکه به معنای حضور مستقل در جهان است؛ حضوری که با قدرت در میزهای مذاکره ظاهر میشود، اما وابستگی خود را به شرق یا غرب نمیسپارد.
استقلال در عصر حاضر، نه با انزوا، که با حکمرانی متعادل و چندجانبهگرا حفظ میشود.
تعامل از یک گزینه اضطراری به یک ضرورت راهبردی بدل شده است. نگاه امنیتی به تعامل، اگر جای خود را به نگاهی فرصتمحور و فعال ندهد، در فضای پساتوافق، ظرفیتها را هدر میدهد و خطر بازگشت به انزوا را افزایش میدهد.
منافع ملی، از حصارهای صرفاً ایدئولوژیک بیرون آمده و در بسترهای عینیتری مانند رفاه مردم، تقویت ارزش پول ملی، دسترسی به فناوریهای نو، بهبود سطح زندگی، و ارتقای وجهه جهانی کشور تعریف میشود.
بدون این بازتعریف، سیاست خارجی ایران در فضای جدید، دچار ناسازگاری گفتمانی و عملکردی خواهد شد.
اما این دگرگونیها، صرفاً در سطح مفاهیم باقی نمیمانند. الزامات نهادی نیز خودنمایی میکنند: دولت، مجلس، شورای عالی امنیت ملی، نیروهای مسلح، رسانهها و نهادهای دینی و فرهنگی، همگی باید در چارچوبی همافزا، هماهنگ و همگرا عمل کنند. جزیرهای بودن تصمیمات، تقابلهای نهادی، یا چندصداییهای مکرر، موجب تضعیف توافق، از بین رفتن اعتماد عمومی، و تکرار چرخهی فرسایش دیپلماتیک خواهد شد.
از سوی دیگر، مدیریت افکار عمومی اهمیت بنیادین دارد. پسا توافق، دوران مطالبهگری است. انتظارات اجتماعی – از بهبود معیشت تا افزایش آزادیهای مدنی و تقویت ارتباطات علمی و اقتصادی با جهان – رشد میکند. اگر این مطالبات بهدرستی پاسخ داده نشوند، فضای داخلی با بحران مشروعیت روبهرو میشود. بنابراین، دولت باید با شفافیت، صداقت، و برنامهای مشخص وارد این دوره شود و از دوگانهسازی خطرناک میان «موافقان تعامل» و «مدافعان اصول» اجتناب کند.
در عرصه بینالملل نیز الزامات متعددی باید رعایت شود:
اجرای دقیق مفاد توافق، پرهیز از اقدامات یکجانبه و تحریکآمیز، بازسازی روابط منطقهای بهویژه با کشورهای عربی، و حفظ توازن هوشمندانه در روابط با شرق و غرب. در این مسیر، دیپلماسی فعال و تخصصمحور باید جایگزین سیاستهای واکنشی و خطابهای شود.
در نهایت، تمام این الزامات، تنها در چارچوب یک «مدیریت چندسطحی، همگرا و آیندهنگر» قابل تحققاند.
مدیریت چندسطحی یعنی توزیع هوشمندانهی وظایف میان نهادهای ملی، محلی و بینالمللی؛ مشارکت نهادهای غیردولتی، و بهرهگیری از ظرفیتهای فراموششدهی دانشگاهها، رسانهها و بخش خصوصی.
مدیریت همگرا به معنای هماهنگی در هدفگذاری، پرهیز از سیاستهای متضاد، و تعریف یک چشمانداز مشترک است.
و مدیریت آیندهنگر، یعنی عبور از بحرانهای مقطعی، ترسیم نقشه راه بلندمدت، و برنامهریزی برای مواجهه با سناریوهای پیچیدهی آینده است .
توافق، اگر قرار است پلی برای آینده باشد، باید بر پایه چنین مدیریتی استوار گردد. وگرنه، همانطور که در تاریخ دیپلماسی ایران تجربه شده، این پل، فرو خواهد ریخت و خاکستر آن، تنها بیاعتمادی و سرخوردگی برای نسلهای آینده برجای خواهد گذاشت.
در پایان، پرسشی بنیادین همچنان باقی است:
آیا ایران میخواهد از توافق، مسیری بسازد برای توسعهی پایدار، اصلاحات ساختاری و بازتعریف جایگاه منطقهای و جهانی خود؟ یا آن را صرفاً ابزاری میداند برای خریدن زمان و عبور موقت از فشارها؟
پاسخ به این پرسش، نه فقط جهتگیری سیاست خارجی ایران، بلکه مسیر آیندهی یک ملت را روشن خواهد کرد. آیندهای که یا با دوراندیشی، انسجام و عقلانیت ساخته میشود، یا در گرداب تکرار اشتباهات گذشته فرو خواهد رفت.