- پیام پوتین به ایران درمورد توافق با ترامپ و غنی سازی / ایرانی ها گفته اند غنی سازی صفر را نمی پذیرند
- خبر مهم عارف درباره مذاکرات ایران و آمریکا
- ماجرای خبرساز انفجار در فرودگاه مهرآباد
- خبرگزاری فارس: افرادی از طرف اسرائیل در شهرک شهید چمران حاضر و شهادت دکتر منصور عسکری را تایید کردند!
- در حمله به زندان اوین، هدف حذف جاسوسان اسرائیل بود!؟
- خودشیفته بیمیراث؛ چرا ترامپ دلنگران قضاوت آیندگان است؟
- پشت پرده عدم حمایت چین از ایران در جنگ با اسرائیل
- واکنش زیدآبادی به پیشنهاد ترور رئیس جمهور/ حاضرند جامعه را به بیثباتی بکشانند و به کار خود افتخار هم بکنند
خودشیفته بیمیراث؛ چرا ترامپ دلنگران قضاوت آیندگان است؟
هم میهن - محسن محمودی: وسواس دونالد ترامپ به جایگاه خود در تاریخ، همانند بسیاری از جنبههای دیگر شخصیت او، شگفتآور است. هیچ رئیسجمهور دیگری، دوران تصدی خود را تا این حد آشکارا به خودمحوری اختصاص نداده و در آرزویش برای بهیادماندن به عنوان یکی از بزرگترین رؤسایجمهور آمریکا، تا این حد شفاف و بیپرده عمل نکرده است.
استفان والت استاد روابط بینالملل دانشگاه هاروارد: رؤسایجمهور ایالات متحده، افرادی خودشیفته هستند؛ خب! طبیعی است، اگر چنین نبودند، شانسشان برای ورود به دفتر بیضیشکل اندک بود و مشتاقند که پس از ترک قدرت، نامشان به نیکی یاد شود. برخی از آنها، نظیر جورج واشنگتن، آبراهام لینکلن و فرانکلین دی. روزولت، نهتنها به دلیل ویژگیهای استثناییشان، بلکه به دلیل غلبه بر شرایط چالشبرانگیز و رهبری فوقالعادهای که از خود نشان دادند، جایگاهی والا در تاریخ دارند اما رؤسایجمهوری که در دوران عادیتر حکومت میکنند یا اقداماتشان با شکستهای آشکار همراه بوده، تنها میتوانند امیدوار باشند که در انتهای فهرستهای رتبهبندی رؤسایجمهور از بهترین تا بدترین قرار نگیرند.
وسواس دونالد ترامپ به جایگاه خود در تاریخ، همانند بسیاری از جنبههای دیگر شخصیت او، شگفتآور است. هیچ رئیسجمهور دیگری، دوران تصدی خود را تا این حد آشکارا به خودمحوری اختصاص نداده و در آرزویش برای بهیادماندن به عنوان یکی از بزرگترین رؤسایجمهور آمریکا، تا این حد شفاف و بیپرده عمل نکرده است. طرفه آنکه او معتقد است که این افتخار را از پیش کسب کرده است.
نشانههای جاهطلبی ترامپ
نشانههای تمایل ترامپ به افتخار شخصی در هر سو مشهود است. در دوره اول ریاستجمهوری، او به خبرنگاران گفت که تأخیر در انتصاب پستهای کلیدی بیاهمیت است، زیرا او «تنها کسی» بود که اهمیت داشت او بارها برای دریافت جایزه صلح نوبل ابراز تمایل کرده، جایزهای که تا حدی به آن حسادت میکند، چراکه باراک اوباما، آن را دریافت کرده بود. در طول مبارزات انتخاباتی ریاستجمهوری ۲۰۲۴، او صراحتاً اعلام کرد که خود را بزرگترین رئیسجمهور تاریخ میداند؛ حتی برتر از لینکلن یا واشنگتن. او به هوش خود میبالد و انتظار دارد اعضای کابینه و دیگر مقامات عالیرتبه در انظار عمومی به ستایش آیینی او بپردازند.
حتی جمهوریخواهان متعصب هماکنون در تجلیل از ترامپ کم نمیگذارند؛ تا جایی که لایحهای در کنگره پیشنهاد میدهد چهره او به کوه راشمور اضافه شود. این علاقه به ستایش غلوآمیز را سیاستمداران سایرکشورها نیز به خوبی درک کردهاند؛ برای نمونه، سفیر رژیم اسرائیل در ایالات متحده، به دفعات او را منجی خطاب کرده است یا سفیر عربستان او را یگانه مرد صلح خطاب کرده است.
کارنامه ترامپ: از واقعیت تا توهم دستاورد
مشکل ترامپ این است که کارنامه او در دوران ریاستجمهوری در بهترین حالت متوسط و در بدترین حالت یک فاجعه است. در دوره اول، او همهگیری کووید-۱۹ را بسیار بد مدیریت کرد، بدهی ایالات متحده را بیش از ۸ تریلیون دلار افزایش داد، کسری تجاری آمریکا را وخیمتر ساخت، در پایان دادن به جنگ افغانستان ناکام ماند، نتوانست کره شمالی را متقاعد به کاهش زرادخانه هستهایاش کند، ناتو را تضعیف نمود، از برجام و پیمان پاریس خارج شد و روابط با متحدان دیرینه ایالات متحده را بیهدف به هم ریخت.
پس از آن عملکرد، رأیدهندگان به درستی او را از کاخ سفید بیرون راندند. او عمدتاً به این دلیل در دور دوم پیروز شد که جو بایدن بسیار دیرهنگام از رقابتها کنار رفت. اکنون ترامپ در تلاش برای تحولی رادیکال در سیاست داخلی و خارجی ایالات متحده است که به ترسهای مشروعی از رکود اقتصادی دامن زده، برتری علمی و آکادمیک پیشرو جهان را به خطر انداخته و باعث شده است که میزان محبوبیت او سریعتر از هر رئیسجمهور ایالات متحده در ۸۰ سال گذشته سقوط کند. احتمالاً در حال حاضر دشوار بتوان کسی را پیدا کرد که تصویر ترامپ را برای کوه راشمور مناسب تشخیص دهد.
با این حال، ترامپ را هنوز دستکم نگیرید، زیرا تمام دوران کاری او، چه پیش از ورود به سیاست و چه پس از آن، بر پایهی توانایی چشمگیرش در ایجاد توهم دستاورد استوار بوده است، حتی زمانی که حقایق، برخلاف آن سخن میگویند. او حرفه تجاری خود را با ثروتی قابل توجه آغاز کرد، اما دچار ورشکستگیهای مکرر و سایر شکستهای تجاری شد و در عین حال مرتکب چندین کلاهبرداری شد. با وجود این کارنامه متوسط، ترکیبی از خودتبلیغی بیوقفه، دروغگویی بیشرمانه، خودشیفتگی افراطی، رویافروشی ماهرانه و فرصت استثنایی حضور بهعنوان ستاره تلویزیون، میلیونها نفر را متقاعد کرد که او یک نابغه کسبوکار و یک استاد معاملهگر است.
در مقام رئیسجمهور، دستاورد اصلی ترامپ شکستن بسیاری از هنجارهایی است که نظم دموکراتیک ایالات متحده را شکل داده و به چالش کشیدن بسیاری از باورهای مرسوم است. برای حامیانش، این نشانگر نبوغ اوست؛ اما برای منتقدانش، این نشاندهنده خطرناک بودن اوست. متأسفانه، او بیش از حد ناتوان یا بیمیل بوده است که جزئیات لازم برای اجرای اصلاحات مؤثر را فرا گیرد و در مذاکره آنقدر ناتوان بوده که نتواند حریفان خارجی باتجربه و سرسخت را فریب دهد. او به کرّات به اولتیماتومهای خود بیتفاوت بوده و آنها را فراموش کرده است، و عشق و نفرت او از افراد و سران کشورها به طور روزانه دچار تغییر میشود.
جاهطلبی رؤسایجمهور: بین منافع شخصی و عمومی
اما آیا تلاش یک رئیسجمهور برای داشتن جایگاهی خاص در کتابهای تاریخ، کاری اشتباه است؟ آیا نباید بخواهیم رؤسایجمهورمان جاهطلب باشند و تنها به حفظ وضعیت موجود یا تغییرات جزئی در آن بسنده نکنند؟ پاسخ مثبت است، به شرطی که: ۱. ایدههای خوبی برای سود رساندن به کشور داشته باشند و نه صرفاً برای ثروتمند کردن خود یا حامیانشان؛ 2. بدانند چگونه این طرحها را به طور مؤثر اجرا کنند. جاهطلبی زمانی خوب است که به نفع بهروزی و خیر عمومی باشد و با انرژی و اثربخشی دنبال شود، اما نه زمانی که تماماً درباره ستایش فردی باشد که اتفاقاً در کاخ سفید اقامت دارد.
زمانی که رهبران عمدتاً با تمایل به افتخار شخصی، و نه با تعهد واقعی به منافع عمومی، هدایت میشوند، احتمال بیشتری دارد که به دنبال «دستاوردهای» ساختگی و بیمعنی باشند که منافع کمی دارند (مثلاً تغییر نام خلیج مکزیک) و مشکلات چالشبرانگیزتری را نادیده بگیرند که راهحل آنها به میلیونها نفر کمک میکند (مانند بهبود زیرساختها یا کاهش نابرابری اقتصادی). آنها تمایل بیشتری به پذیرش خطرات بزرگ، ایجاد نهادهای خیالی و مندرآوردی برای توجیه اقدامات افراطی، و دنبال کردن پروژههای بلندپروازانه اما بداندیشانه دارند که شهروندان عادی در نهایت هزینه آنها را خواهند پرداخت. بیگمان، یک رهبر جاهطلب، زمان بیشتری را صرف ایجاد فرقههای شخصیتی و سرکوب انتقاد خواهد کرد تا اداره واقعی کشور. چقدر آشنا به نظر میرسد!؟
نمونه گرینلند: جاهطلبی بدون منطق
تمایل مکرر ترامپ به تصاحب گرینلند، به خوبی این گرایشها را آشکار میسازد. برای الحاق این جزیره، نه توجیه امنیتی قانعکنندهای وجود دارد – زیرا ایالات متحده از پیش با دانمارک، حاکم قانونی گرینلند، پیمانی دارد که اجازه افزایش حضور نظامی آمریکا را در صورت لزوم میدهد – و نه دلیل اقتصادی محکمی. بهرهبرداری از منابع معدنی گرینلند ممکن است از نظر تجاری مقرونبهصرفه نباشد و شرکتهای آمریکایی هم در صورت تمایل میتوانند این فرصتها را دنبال کنند. علاوه بر این، مشکل آزاردهندهتر این است که جمعیت گرینلند هیچ تمایلی به پیوستن به ایالات متحده ندارند.
تصاحب گرینلند به هر آنچه از تصویر آمریکا بهعنوان یک قدرت بزرگ نسبتاً خیرخواه باقی مانده است، آسیب میرساند، روابط با دانمارک (که قبلاً یکی از نزدیکترین کشورهای جهان به ایالات متحده بود) را تضعیف میکند و هنجار دیرینه علیه توسعه سرزمینی را تضعیف میسازد. خلاصه اینکه: ایدهای بسیار کودکانه و احمقانه است. اما در ذهن ترامپ، تصرف گرینلند (یا تبدیل کانادا به ایالت پنجاهویکم) آمریکا را بزرگتر میکند. بدون تردید، چنین «دستاورد» چشمگیری جایگاه او را در تاریخ تثبیت میکند، مهم نیست عواقب یا آسیبهای جانبی آن چه باشد.
درسهای تاریخ: خطرات غرور شخصی
در واقع، تاریخ هشدار میدهد که رهبران خودشیفته عاشقِ افتخار شخصی، معمولاً آسیبهای بزرگی به کشورهای خود وارد میکنند. بیگمان، ناپلئون بناپارت فردی فوقالعاده و چهره تاریخی یگانهای در جهان بود، اما با دنبالکردن اعتیادآور افتخار شخصی، او جان میلیونها اروپایی (از جمله شاید یک میلیون شهروند فرانسوی) را گرفت و در نهایت در تبعید در جزیره سنت هلن درگذشت.
آدولف هیتلر یک شخصیت خودشیفته و خودبزرگبین بود که آرزو داشت «رایش ۱۰۰۰ ساله» ایجاد کند، اما دستاورد اصلی او دهها میلیون کشته و تقسیم آلمان بود که بیش از چهار دهه به طول انجامید. دیگر رهبران جاهطلب که خود را صاحب یک مأموریت تاریخی میپنداشتند – مانند فیدل کاسترو، هوگو چاوز، صدام حسین، مائو تسه تونگ، جمال عبدالناصر و هوشی مین– ممکن است برخی کارهای قابل توجه انجام داده باشند، اما هر یک در نهایت به کشورهای خود بیشتر آسیب رساندند تا سود.
پدران بنیانگذار ایالات متحده به آسیبهایی که جاهطلبی شخصی افراطی میتوانست ایجاد کند، آگاه بودند. پدران بنیانگذار به همین دلیل ایده سلطنت را رد کردند و با تدوین قانون اساسی، بر لزوم حاکمیت قانون در ایالات متحده اصرار ورزیدند. آنها نظامی سیاسی بنیان نهادند که در آن «جاهطلبی باید برای مقابله با جاهطلبی به کار گرفته شود.» اظهارات جیمز مدیسون در «مقالات فدرالیست شماره ۵۱» مبنی بر اینکه «در دولت جمهوریخواه، اقتدار قانونگذاری لزوماً غالب است،» نشاندهنده آگاهی دقیق او از خطراتی بود که در صورت قدرت گرفتن بیش از حد رؤسایجمهور یا تمایل آنها به زیر پا گذاشتن منافع ملی برای کسب شهرت و تحسین، بروز مییافت.
سرنوشت تاریخی دونالد ترامپ
در جهان ما که حقیقت رو به کاستی است، فروتنی از مد افتاده و خودتبلیغی آشکار به هنجار تبدیل شده، ترامپ ممکن است بتواند طرفداران افراطی خود را متقاعد کند که او رئیسجمهوری واقعاً بزرگ است. اما در نهایت، اعتبار تاریخی او به نتایج عملکردش بستگی خواهد داشت. با توجه به کارنامهاش تا به امروز، احتمالاً او بهعنوان رئیسجمهوری بسیار تأثیرگذار قضاوت خواهد شد، زیرا هنجارشکنیها و اقدامات رادیکال او تا زمان ترک سمتش تأثیر عظیمی برجای خواهد گذاشت.
اما اگر آمریکاییها نخواهند در کشوری ضعیفتر، بیمارتر، فقیرتر، نادانتر، بدهکارتر، کمتر مورد تحسین، و بیشتر دچار تفرقه باشند – کشوری که شاید دیگر یک دموکراسی واقعی نباشد – آنگاه عنوان «عظمت واقعی» برای همیشه از دسترس او (ترامپ) دور خواهد ماند.