- نقد فیلم «سوپرمن» جیمز گان؛ سرگرمکننده اما…
- استایل جذاب صحرا اسدالهی در اکران یک فیلم (عکس)
- نقد فیلم «زن و بچه»؛ نشانهشناسی فروپاشی خانواده
- کشته شدن شمسالدین مطربیان، هنرمند سرشناش موسیقی بلوچ در تیراندازی
- تیپ ساده هانیه توسلی در پشت صحنه سریال کنکل (عکس)
- توضیح حمید علیدوستی درباره وضعیت سلامتی ترانه علیدوستی
- ژستهای خندان ساقی حاجیپور، بازیگر جوان (عکس)
- چهره واقعیِ صحرا اسداللهی بدون گریم و آرایش(+عکس)
- تیپ و پوشش بنفشه ریاضی و مهسا حجازی در استانبول (عکس)
نقد فیلم «سوپرمن» جیمز گان؛ سرگرمکننده اما…
دیجی کالا مگ: فیلم «سوپرمن» جیمز گان شاید آغازگر یک دنیای سینمایی جدید باشد اما نه آنقدر شکوهمند است که ادعا کنیم دیسی به اوج بازگشته و نه آنقدر درخشان است که بگوییم مارول به خطر افتاده؛ ما صرفا با یک فیلم سرگرمکننده روبهرو هستیم که به یک ابرقهرمان کلاسیک احترام میگذارد. نقد فیلم «سوپرمن» (Superman) را در این مطلب میخوانید.
هشدار! در نقد فیلم «سوپرمن» جیمز گان خطر لو رفتن داستان وجود دارد
بعد از اکران «آکوامن و پادشاهی گمشده»، پروندهی دنیای توسعهیافته دیسی (DCEU) با فرازونشیبهای فراوان بسته شد و این استودیو با هدایت جیمز گان و پیتر سفرن، وارد دورهی استراحت کوتاه شد تا با یک دنیای سینمایی جدید (DCU) بازگردد، دنیایی که حالا با «سوپرمن» رسما آغاز شده است. از طرف دیگر، از دوران نسخهی کلاسیک 1978، هیچکدام از فیلمهای «سوپرمن» نتوانسته بودند مخاطبان را به طور کامل راضی کنند. «بازگشت سوپرمن» (2006) و «مرد فولادی» (2013)، هر دو به خاطر رویکردشان و نحوه به تصویر کشیدن این شخصیت مورد انتقاد قرار گرفتند. «سوپرمن» جیمز گان برای اینکه چشمانداز بزرگ دنیای سینمایی جدید دیسی به درستی شکل بگیرد، باید به آن نسخهی کلاسیک دههی 70 میلادی نزدیک میشد و همین کار را هم انجام داده است اما ساختهی او نقاط ضعف مشخصی دارد تا نتوانیم آن را بهترین برداشت سینمایی از این ابرقهرمان مشهور بدانیم.
نقد فیلم «سوپرمن»؛ خوب اما کافی نه
«سوپرمن» یک فیلم ابرقهرمانی «استاندارد» است و شاید بزرگترین مشکل آن همین باشد. جیمز گان که گویی زیر فشار مسئولیت خلق یک جهان سینمایی جدید، ریسکهای همیشگیاش را تا حد زیادی کنار گذاشته، اینجا یک اثر ابرقهرمانی کلاسیک تحویل داده که در بهترین حالت، قابل قبول است. «سوپرمن» نه قصد تغییر فرمولها را دارد و نه میخواهد چیز تازهای ارائه دهد، فقط میخواهد ما را سرگرم کند اما انتظارات مخاطب چیز دیگری است. ما میخواهیم شگفتزده شویم، تحتتاثیر قرار بگیریم، با ذوق فریاد بزنیم که «دیسی بازگشته!» اما وقتی فیلمساز قدمهایش را کاملا با احتیاط برمیدارد، نمیتوان انتظار داشت که عنصر شگفتی (wow factor) خود به خود خلق شود. من اغلب سبک فیلمسازی گان را «رنگارنگِ بزرگسالانه» توصیف میکنم، نوعی از رنگارنگ که با چاشنی هوشمندی، خشونت و شوخیهای نامتعارف پیوند خورده است. اینجا اما از آن رنگارنگِ بزرگسالانه، فقط رنگارنگش باقی مانده است، و تنها برای لحظاتی گوشههایی از شجاعت گان را میبینیم.
فیلم قصد ندارد قصهی پیدایش سوپرمن را روایت کند که اتفاق خوبی است. در عوض، گان قصه را از میانهی یک واقعه آغاز میکند و البته این بدترین خرده پیرنگی است که او تاکنون نوشته. «سوپرمن» صدها کمیک جذاب برای روایت دارد اما گان میخواهد قصهی خودش را روایت کند؛ قصهای که متاسفانه حتی در چهارچوب یک جهان ساختگی هم نمیتوان به عناصر آن اتکا کرد. جنگ بین دو کشور خیالی -که حتی اسمشان را هم نشنیدهایم- چرا باید برای ما اهمیت داشته باشد؟ آیا در این دنیا، همهی جهان در صلح است که دغدغه سوپرمن، جنگ بین این دو کشور شده؟ و گان تا حدی که همهچیز به یک پارودی تبدیل شود، بر این جنگ پافشاری میکند و از آن حرف میزند.
بزرگترین چالش گان اما این بود که سوپرمن را به شخصیتی انسانی تبدیل کند، و او از همان لحظات اول فیلم، سعی میکند در مسیر حل این مشکل قدم بردارد تا حس نکنیم این شخصیت آسیبناپذیر است. اولین ملاقات ما با سوپرمن، جایی است که او شدیدا آسیب دیده و کتک خورده است. گان در ادامه، بارها و بارها روی این مسئله پافشاری میکند تا نشان دهد که این شخصیت رویین تن نیست و باید نگران او باشیم. برای شخصیتی که اغلب به خاطر بیش از حد نیرومند بودن، بخش زیادی از جذابیت خود را از دست میدهد و نمیتوان با او ارتباط برقرار کرد، خوب است که او را در معرض خطر ببینیم. اما این میان، گان فراموش میکند که ارتباط عاطفی مخاطب با یک شخصیت، ابعاد دیگری هم دارد و برای اینکه با این ابرقهرمان حس نزدیکی پیدا کنیم، عوامل دیگری هم تاثیرگذارند.
سوپرمن علیرغم تلاشهای گان، همچنان یک شخصیت تکبعدی باقی میماند؛ چون ذاتا خوشقلب و مهربان است، پس فراز و فرودی هم ندارد. حتی زمانی که متوجه میشود والدینش او را با چه اهدافی به زمین فرستادهاند، تغییری در وی ایجاد نمیشود و خوب باقی میماند. بله، این رسالت ابرقهرمانان است که پاک و بینقص باشند اما در عصر مدرن، ما با ابرقهرمانانی همراه شدهایم که اشتباه کردهاند، گاهی کار غلط را انجام دادهاند، بعضا بد شدهاند، بنابراین همراهی با ابرقهرمانی که گویی هیچ نقطهی سیاهی در او وجود ندارد، کمی سخت میشود و فیلم را کودکانه میکند. مشکلی نیست که یک فیلم کودکانه باشد، در کمیکها، نوعی کودکی شیرین نهفته است که اتفاقا بزرگسالان بیشتر آن را میفهمند اما از فیلمسازی خوشقریحهای همچون جیمز گان انتظار داریم که فراتر از تکیه بر نوستالژی، حرف تازهای برای گفتن داشته باشد و این قهرمان کلاسیک را به جلو هل دهد تا اندکی با مخاطب مدرن همسو باشد. این چیزی بود که حتی زک اسنایدر هم متوجهاش شده بود.
دیوید کورنسوت هم چیز زیادی به این شخصیت اضافه نمیکند. او اگرچه فیزیک هنری کویل را ندارد، سوپرمن بدی نیست، اما بهیادماندنی هم نیست. به همین منوال، دیگر بازیگران هم چندان خودنمایی نمیکنند، ریچل بروزناهان در نقش لوئیس لین، شاید یکی از معمولیترین برداشتها از این شخصیت خبرنگار باشد. مشکل صرفا از بروزناهان نیست، متریال جالبی در اختیار نداشته تا بتواند به این شخصیت عمق ببخشد. جایی که او در حال مصاحبه از سوپرمن است، اگر به موضوع بحث و سوالها و جوابها دقت کنید، سطحیتر از آن هستند که کسی را به تفکر وادار کنند. کورنسوت و بروزناهان شیمی نسبتا خوبی دارند اما رابطهی عاشقانه آنها هم پایه و اساس مشخصی ندارد و عشق میان آنها را به سختی احساس میکنیم.
نیکلاس هولت در نقش لکس لوتر، وضعیت به مراتب بهتری نسبت به جسی آیزنبرگ دارد اما او هم نه شرور ماندگاری است و نه ترسی در ما ایجاد میکند. هولت در یکی دو سکانس پایانی، مهارتهای بازیگریاش را به نمایش میگذارد اما لکسِ او جذابیت زیادی ندارد و به راحتی از یاد میرود. دیگر شخصیتهای فرعی هم حضور فعالی ندارند، هاوکگرل (ایزابلا مرسد) فقط در فیلم هست که باشد و گای گاردنر با آن شمایل عجیب ناتان فیلیون، بیشتر سوالبرانگیز است تا بامزه. اما کسی که انتظار نداشتیم یکی از بهترین بخشهای «سوپرمن» باشد، مستر ترفیک -با بازی ادی گاتگی- است. این شخصیت نه تنها یکی از بهترین سکانسهای اکشن فیلم را دارد بلکه نقشش در قصه پررنگ است و حقیقتا به این فکر میکردم که برای قصهای پیرامون جنگ دو کشور خیالی، او گزینهی بهتری برای ایفای نقش اصلی بود.
«مرد پولادین» زک اسنایدر یک مشکل بنیادین داشت، اینکه سوپرمنِ آن گویی اهمیت زیادی به نجات مردم نمیداد و دغدغههای دیگری داشت. اسنایدر میخواست یک برداشت مدرن از سوپرمن ارائه دهد اما در این مسیر فراموش کرده بود که دلیل اصلی محبوبیت این ابرقهرمان چیست، با این حال اسنایدر به ما نشان داد که کلارک کنت بودن چه حسی دارد و ما با او همذاتپنداری میکردیم. جیمز گان، رسالت اصلی سوپرمن را در مرکز توجه قرار میدهد، کسی که حتی حاضر نیست آسیب دیدن یک حیوان کوچک را ببیند یا یک هیولای بزرگ را به قتل برساند، اما یک شخصیت صلحجوی بیعیب، بدون کشمکشهای اخلاقی، حقیقتا جذابیت زیادی هم نمیتواند داشته باشد. البته که سوپرمن را برای آنچه که هست باید بپذیرفت، او نمادین است و دلایل واضحی وجود دارد که گان اصرار داشت این جهان سینمایی هم با «سوپرمن» آغاز شود.
3
از ۵
نکات مثبت
نگاه محترمانهی فیلمساز به سوپرمن و میراث او
استفادهی بهجا از تم کلاسیک سوپرمن
کریپتو
جلوههای ویژه قابل قبول
نکات منفی
خرده پیرنگ مضحک بوراویا و جارهانپور
شخصیتپردازی ضعیف کلارک کنت و لوئیس لین
غیبت امضاهای آشنای فیلمساز و امتناع او از آزمون و خطا
ضعف ابعاد احساسی و دراماتیک فیلم
و در نهایت به همان جملهی بالا میرسم: «سوپرمن» یک فیلم ابرقهرمانی استاندارد کلاسیک است. سرگرمکننده پیش میرود، لحظات جالبی دارد و کسی را آزار نمیدهد. اما در عین حال، فیلمی نیست که سکانسی از آن در ذهن باقی بماند، فیلمی نیست که از جنبه احساسی درگیرتان کند، فیلمی نیست که نفستان را بند بیاورد یا حداقل آن را برای آزمون و خطا تحسین کنید. این در حالی است که سهگانه «نگهبانان کهکشان» همهی این ویژگیها را داشت. گاهی اوقات حتی فیلمسازانِ دارای امضاء هم به خاطر شرایط و مسئولیتها، به یک فیلمساز معمولی تبدیل میشوند. «سوپرمن» خوب است اما کافی نه.