- تاریخ برگزاری کنکور سال ۱۴۰۴ مشخص شد
- وزارت آموزش و پرورش این فرهنگیان بازنشسته را مجددا به کار دعوت کرد
- گیلانشاه خالدار منقرض شد / وداع با پرنده ناب حیات وحش ایران + عکس
- تجمع جمعی از معلمان بازنشسته مقابل مجلس / جزئیات مطالبات فرهنگیان
- پیش بینی آب و هوای تهران در ۳ روز آینده
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- پیش بینی هواشناسی از وضعیت آب و هوا فردا سه شنبه ۲۹ آبان
- ۶ مرحله بهره مندی معلمان از رتبه بندی + جزئیات و لینک
- روز جهانی مرد ۱۴۰۳ چه روزی است؟ هدف از روز جهانی آقایان
- حقوق این پرسنل آموزش و پرورش در سال آینده افزایش می یابد
طلاق از شوهر مهربان تاوان سختي داشت
زن دانشجو که در آرزوي زندگي رويايي فريب دوستش را خورده بود از شوهر مهربانش طلاق گرفت تا با مردي کلاهبردار سر سفره عقد بنشيند.خرداد ماه سال جاري بود که زن جواني با چهره اي پريشان راهي دادگاه خانواده ونک شد تا از شوهر کلاهبردارش طلاق بگيرد.
زن دانشجو که در آرزوي زندگي رويايي فريب دوستش را خورده بود از شوهر مهربانش طلاق گرفت تا با مردي کلاهبردار سر سفره عقد بنشيند.خرداد ماه سال جاري بود که زن جواني با چهره اي پريشان راهي دادگاه خانواده ونک شد تا از شوهر کلاهبردارش طلاق بگيرد.
اين زن وقتي روبه روي قاضي «عموزادي» از شعبه 268 ايستاد، گفت: شش سال پيش وقتي «بهرام» به خواستگاري ام آمد از همان ابتدا با مهرباني اش خود را در دل من و خانواده ام جا کرد. او مردي خوش قلب و مهربان بود. وقتي مراسم ازدواجمان برگزار شد و به خانه مشترکمان رفتيم بيشتر متوجه شدم بهرام همان مرد روياهايم است که آرزويش را داشتم. شايد زندگي مان خيلي تجملاتي نبود اما با هم خوش و شاد بوديم. در مدت پنج سالي که با هم زندگي مي کرديم حتي يکبار با هم بحث نکرديم و هميشه به يکديگر احترام مي گذاشتيم. زندگي مان زبانزد خاص و عام بود و همه آرزو داشتند جاي ما باشند. در يکي از روزها به شوهرم گفتم مي خواهم ادامه تحصيل بدهم و به دانشگاه بروم او هم نه تنها پذيرفت بلکه تشويق کرد که حتماً به اين کار ادامه بدهم.
«بهناز» 27 ساله با يادآروي خاطرات گذشته اشک مي ريخت. با افسوس از دست دادن روزهاي شيرين گذشته اش ادامه داد: همه بدبختي هايم از روزي شروع شد که پايم را در دانشگاه گذاشتم و با زن جواني که خودش را دوست مهرباني نشان مي داد آشنا شدم.
«شيدا» در ابتداي دوستي مان با چرب زباني هايش اعتمادم را جلب کرد، او به قدري دلسوزانه رفتار مي کرد که من راجع به زندگي خصوصي ام همه چيز را به او گفتم. او وقتي فهميد در خانه اي 65 متري در منطقه اي نه چندان بالاي شهر زندگي مي کنم و همسرم تنها يک کارمند است و درآمد بالايي نداريم در گوشم زمزمه کرد که چرا با اين بدبختي ها کنار مي آيم. در ابتدا به او مي گفتم که از زندگي ام راضي هستم ولي وقتي مي گفت ساده و قانع هستم، ديگر نمي توانستم دفاعي کنم. او مي گفت لياقت من خودروي 206 همسرم نيست و مي توانم با مرد ثروتمندي زندگي کنم تا در رفاه بيشتري باشم. شيدا هر روز گوشم را از حرف ها و وعده هايي پر مي کرد که خودم نيز باورم شده بود که در زندگي با بهرام حيف شدم و لايق زندگي بهتري هستم. شيدا زندگي مشابه مرا داشت اما از وقتي طلاق گرفته بود زندگي بهتري برايش فراهم شد و آزادي بيشتري داشت. با وعده ها و حرف هاي شيدا وسوسه شدم و بداخلاقي هايم هر روز در خانه بيشتر مي شد. سر هر مساله اي بهانه مي کردم و بهرام به آرامي از کنار آن مي گذشت ولي من ديگر علاقه اي به او نداشتم. به همين خاطر تصميم گرفتم خودم را از اين زندگي نجات دهم. در يکي از روزها وقتي همسرم از سرکار به خانه آمد برخلاف هميشه به استقبالش نرفتم و گفتم ديگر دوستش ندارم و فقط طلاق مي خواهم. بهرام از حرف هايم شوکه شده بود و باور نداشت اين حرف ها از زبان من زده مي شود اما من فقط طلاق مي خواستم.
زن جوان با صدايي گرفته به قاضي عموزادي گفت: اين درخواستم همه را متعجب کرده بود. انگار گوش هايم کر شده بودند و هيچ نمي شنيدم حتي مخالفت هاي جدي خانواده من و شوهرم بي فايده بود. با رفتارهايم همه را کلافه کردم. هر روز بداخلاقي هايم بيشتر مي شد و وقتي بهرام اصرارم را ديد ديگر پافشاري نکرد. راضي شد طلاقم بدهد و در ازاي بخشيدن مهريه 400 سکه اي برگه طلاق را امضا کردم، بي خبر از اين که بدانم چه عاقبتي پيش رويم قرار دارد.
بهناز ادامه داد: از اين موضوع تنها شيدا خوشحال بود. برخلاف اين که همه مرا طرد کرده بودند و حتي در خانه پدري ام جايي نداشتم ولي شيدا به تلافي بي مهري همه آن ها مرا در آغوش کشيد و پناهم داد. در يکي از روزها شيدا به من گفت يکي از آشنايانش مرا همراه او ديده و خواهان ازدواج با من است. از اين خبر خنده روي لبانم آمد، به خودم گفتم ديدي بالاخره آنچه مي خواستي، شد.
به پيشنهاد شيدا با «فريد» آشنا شدم تا همديگر را بيشتر بشناسيم. او مرد خوش تيپ و پولداري بود که شايد هر دختري آرزوي ازدواج با وي را داشته باشد. فريد هر روز با يک خودروي مدل بالاسراغم مي آمد و به رستوران هاي مجلل دعوتم مي کرد. از برخوردها و احترامش خيلي خوشم آمده بود. او مي گفت به من علاقه مند شده و حاضر است براي به دست آوردنم هر کاري انجام دهد. وقتي به خانواده ام گفتم خواستگار دارم هيچ کس استقبال نکرد. من طرد شده بودم اما از شرايطم راضي بودم. فريد يک بنگاه املاکي در بالاي شهر داشت، اوضاع مالي اش عالي بود. او هر روز از زندگي اي که قرار بود برايم فراهم کند مي گفت.
به سليقه من خانه مشترکمان را انتخاب کرديم، در آن روزها در پوست خود نمي گنجيدم. به قدري خوشحال بودم که به هيچ چيز ديگري فکر نمي کردم و پشيمان نبودم. شانس با من بود و بدون ذره اي دلنگراني به عقد فريد درآمدم تا کارهاي عروسي مان را انجام دهيم و به خانه مان برويم اما...
بعد از عقد ديگر از خودروهاي مدل بالاخبري نبود و فريد که تعجب مرا مي ديد، مي گفت خودرويش را فروخته تا بهتر از آن را بخرد. رفتار فريد هر روز سردتر و بي تفاوت تر مي شد، ديگر از آن شور و شوق زندگي مشترک خبري نبود. او سر هر مساله اي بداخلاقي و ناسزاگويي مي کرد و ديگر از آن ابراز علاقه و عشق و مهرباني خبري نبود. حتي در اعتراضم براي رفتن به خانه مان بي تفاوت بود و گوشش هيچ يک از حرف هايم را نمي شنيد. رفتارهاي فريد شوکه ام کرده بود جالب اين که شيدا هم ديگر جواب تلفن هايم را نمي داد و به دانشگاه نمي آمد. هر چه بيشتر مي گذشت بيشتر مي فهميدم در چه منجلابي گرفتار شده ام. فهميدن اين که فريد اعتياد دارد دنيا را بر سرم ويران کرد، آن ها برايم نقشه کشيده بودند. زن فريب خورده که اشک مي ريخت، ادامه داد: من طمع کردم، زندگي اولم را به خاطر توهمات و روياهاي تو خالي ويران کردم، و حالاهيچ راه برگشتي ندارم. هشت ماه منتظرم تا فريد پيدا شود و فقط طلاقم بدهد تا از شرش خلاص شوم. از اين بلاتکليفي خسته شدم. من قدر همسر اولم را ندانستم، کور و کر شده بودم و حالاموقعي چشمانم باز شده که هيچ راهي ندارم.
با شنيدن ادعاهاي زن جوان، قاضي حسن عموزادي، مرد کلاهبردار را به دادگاه احضار و به دليل عدم سازش حکم طلاق را صادر کرد.
بنابر اين گزارش، در ازاي طلاق توافقي بهناز تمامي حقوق قانوني از جمله مهريه 1365 سکه تمام بهار آزادي، اجرت المثل و... را به همسرش بخشيد و به اين سناريوي غم انگيز پايان داد.
هشدار قاضي
قاضي حسن عموزادي در رابطه با اين پرونده گفت: زن جوان به دليل بي احتياطي و اعتماد بي جا به يک دوست زندگي اش را ويران کرد. ماديات چشمان او را کم سو کرده بود تا نتواند مهر و محبت همسرش را ببيند. حتي وي بي توجه به مخالفت هاي خانواده اش اصرار مي کرد که فقط طلاق بگيرد، بدون داشتن هيچ دليل و مدرکي همسرش را راضي کرد و طلاق توافقي گرفت و اين بار در دام مرد شيادي افتاد که ديگر رحم و عاطفه اي نداشت.اين قاضي با توصيه به جوانان گفت: افراد ماديات را تنها دليل خوشبختي در زندگي مورد توجه قرار ندهند و در زمان ازدواج به اصولي مانند انسانيت، صداقت و درستي، پاکي و ايمان طرف مقابلشان توجه کنند و اسير وعده هاي دروغين نشوند چرا که در اين صورت نتيجه آشکار است و فرد طمعکار هرگز به جايي نخواهد رسيد.
□ روزنامه ايران
لینک کپی شد
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
داشته هایت را به نداشته هایت نفروش
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.