- انتخاب سه نفر برای جانشینی رهبری صحت دارد؟
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- آهنگ ای دریغا - محسن چاوشی (موزیک ویدئو)
- غزاله اکرمی بازیگر نقش سوجان در سریال سوجان کیست!؟
- آنچه باید درباره پدر موشکی ایران بدانید؛ شهید حسن تهرانی مقدم چه کرد!؟
- کلیپ مبتذل و نامتعارف گیلان چرا تولید و پخش شد؟
- ساعت پخش و تکرار سریال «سوجان» از شبکه یک
- تصاویر حضور شاه در خلیجفارس +اظهاراتش درباره نیروی دریایی ایران
جزئيات اقامت مظفرالدين شاه در پاريس از زبان مهماندارش
مظفرالدين شاه همانند پدرش مشتاق سفر به اروپا بود.
مظفرالدين شاه همانند پدرش مشتاق سفر به اروپا بود.
او در دوران پادشاهي خود سه بار به بلاد فرنگ رفت. نخستين سفر او در روز ۲۳ فروردين ۱۲۷۹ آغاز شد؛ امين السلطان (اتابک اعظم)، که در نهم بهمن ۱۲۷۸ براي دومين بار با وعده تامين مخارج سفر شاه، به مقام صدارت منصوب شده بود، قراردادي براي دريافت ۲۳ ميليون و پانصد هزار روبل قرضه از روسيه امضا کرد و در ازاي آن عايدات گمرکات ايران را، که ممر اصلي درآمد خزانه بود، به وثيقه گذاشت. با دريافت اين قرضه، مقدمات سفر مظفرالدين شاه به فرانسه فراهم شد.
اولين سفر مظفرالدين شاه به اروپا هفت ماه به طول انجاميد و در اين مدت پنجمين پادشاه قاجار از کشورهاي روسيه، اتريش، سوئيس، آلمان، بلژيک، فرانسه و در راه بازگشت از ترکيه (عثماني) ديدن کرد. از وقايع مهم اين سفر سوءقصد به جان مظفرالدين شاه در پاريس بود، که ضارب در کار خود توفيق نيافت و آسيبي به مظفرالدين شاه نرسيد.
دو سال بعد، وي پس از دريافت وام جديدي به مبلغ 10 ميليون روبل از روسيه و اعطاي امتيازات تازه اي در شمال ايران به روس ها، عازم اروپا شد. دومين سفر مظفرالدين شاه به اروپا که در ۲۲ فروردين ۱۲۸۲ آغاز شد، شش ماه به طول انجاميد و در اين مدت مظفرالدين شاه از اتريش، آلمان، بلژيک، فرانسه، انگلستان و ايتاليا بازديد کرد. مقصد نهايي مظفرالدين شاه در اين سفر انگلستان بود.
مسافرت سوم شاه به اروپا روز ۱۶ خرداد ۱۲۸۴ آغاز شد و ۴ ماه به طول انجاميد. اين سفر نيز متعاقب دريافت يک وام ۲۹۰ هزار ليره اي از بانک شاهي انگليس عملي شد. يادداشت هاي گزاويه پاولي، مهماندار مظفرالدين شاه در پاريس که سال ها بعد از سفر شاه ايران منتشر شد، جزئيات ديگري از سفرهاي وي به فرنگ را روايت مي کند که در اينجا بخش هايي از آن را مي خوانيد:
خواهي نخواهي بايد اقرار کنم که چون هفته قبل از افتتاح نمايشگاه بين المللي سال ۱۹۰۰ به من گفته شد که بايد در تمام مدت اقامت رسمي مظفرالدين شاه افتخار ملازمت خدمت او را داشته باشم من اين خبر را چنان که مستلزم اين گونه موارد است، با شور و شوق تلقي نکردم؛ زيرا من از پدر اين پادشاه در سفري که به فرنگ آمده بود، عملي ديدم که به راستي نمي توانستم نسبت به فرزندش خوش بين باشم و آن رفتار اين بود که ناصرالدين شاه هنگام اقامت خود در پاريس روزي براي گذراندن وقت خواست مراسم اعدام را در فرانسه تماشا کند، اتفاقا چون فرصتي براي اعدام محکومي فرا رسيد، شاه را يک روز صبح به ميدان «رکت» به پاي دار هدايت نمودند. شاه که در الماس و البسه فاخر غرقه بود، با ملتزمين رکاب آنجا حاضر شد. اما به محض آنکه چشمش به محکوم افتاد قلب عطوفتش بر سر شفقت آمد و با لهجه اي آمرانه گفت: «اين نه، آن يکي» و با اشاره دست مدعي العموم را که براي اجراي تشريفات اين اعدام قانوني آمده بود به مامورين نشان داد و اصرار هم ورزيد و چون ديد که مطابق ميل او عمل نمي شود، رنجيد و آن را نشانه بي احترامي نسبت به خود تلقي کرد.
به هر حال مظفرالدين شاه به پاريس آمد. من در همان روز اول درک کردم که اين پادشاه در حقيقت طفلي مسن است، در سفر اول مظفرالدين شاه به پاريس دولت فرانسه براي تجليل او مراسم افتتاح مهمانخانه اي را که بعد ها به مهمانخانه سلاطين مشهور شده به دست اين پادشاه جاري ساخت. اين مهمانخانه را دولت فرانسه مخصوصا در خيابان بوادوبولوني براي منزل دادن پادشاهاني که به مهماني به اين سرزمين مي آيند درست کرده و اگرچه نسبتا کوچک است ولي در عوض بسيار مجلل ترتيب داده شده است و اثاثيه آن را دولت فرانسه از ميان بهترين اثاثيه هاي موزه هاي تاريخي خود اختيار کرده و به آنجا منتقل کرده است. چنان که مظفرالدين شاه بر همان تختخواب ناپلئون اول مي خوابيد و در لگن مخصوص زن امپراتور ماري لوئيز دست و روي خود را مي شست.
از وقايع جالبي که در اين سفر براي مظفرالدين شاه رخ داد سانحه سوءقصد نسبت به وي بود و آن چنين بود که شاه موقعي که کالسکه سوار از مهمانخانه سلاطين براي نمايشگاه حرکت مي کرد و وزير دربار محمودخان حکيم الملک (عم حکيم الملک حاليه)، پهلو و سرتيپ پاران رئيس هيات فرانسويان ملازم رکاب و مهماندار در مقابل او نشسته بودند، شخصي خود را به روي رکاب کالسکه شاه که سر آن باز بود انداخت و طپانچه اش را از جيب خود درآورد و سينه شاه را نشانه کرد. اما پيش از آنکه پاشنه طپانچه را بکشد، دستي آهنين مچ او را گرفت و چنان محکم فشرد که طپانچه از دست او پيش پاي شاه بر زمين افتاد و پاسبانان سوءقصد کننده را دستگير کردند. آن دست قوي دست محمودخان وزير دربار بود که با اين مداخله رشيدانه خود از خالي شدن تير جلوگيري کرد. مظفرالدين شاه بسيار ترسيده بود، تنها به کالسکه چي گفت که راه خود دنبال کند و چون به خيابان شانزه ليزه رسيديم و شاه جماعتي کثير از مردم را که منتظر او بودند ديد، از حالت اغما بيرون آمده و با لحني اضطراب آميز پرسيد «باز همان بازي است.» مظفرالدين شاه از چيزهاي عادي هم مي ترسيد مثلااز شدت ترس حاضر نشد بالاي برج ايفل برود و هر چند به او گفتند که پدرش ناصرالدين شاه تا آخرين طبقه برج هم بالارفته او نپذيرفت.
در ايامي که مظفرالدين شاه در پاريس بود نامه هاي بسياري براي او مي رسيد که از همه جالب تر اين چند نامه است. خانمي به وي نوشته بود:
آقاي مظفرالدين شاه، آقاي شاه
عذر مي خواهم که به عرض اين عريضه جسارت مي کنم، ديشب افتخار آن را داشتم که در خيابان بوادوبولوني شما را زيارت نمايم و به شما سلام کنم و شما با تبسمي لطيف به من جواب بدهيد. چقدر مسرور مي شدم اگر از نزديک اعليحضرت را مي ديدم و به افتخار فشردن دست ايشان نائل مي آمدم، اطمينان داشته باشيد که راز ما همچنان نهفته خواهد ماند، هر جا و هر ساعت که ميل مبارک اقتضا کند حاضر خواهم شد. و جسارتا به عرض مي رسانم که زيبايي من نيز کامل است. آقاي شاه سلام مسرت آميز خود را تقديم مي دارم.
مادام مارگريت ا ل.
اين نامه را هم زن ساده لوحي به وي نوشته است:حضور اعليحضرت پادشاه ايران
من زني بيوه ام به سن هفتاد و دو و اسمم برسوا است. شوهر و دو دخترم مرده اند و از راه رفتن عاجزم و در پرداخت قسط اجاره خانه خود معطل مانده. از جهت نسبت نواده رختشوي اعليحضرت لويي فيليپ پادشاه فرانسه ام. آقاي دوک ادمال هميشه در پرداخت اين اقساط به من مساعدت مي کرد. تمني دارم که اعليحضرت هم رافت به خرج داده عين عمل او را انجام دهند، اگر روز يکشنبه به کليساي سنت اليزابت دوتامپل تشريف بياورند ايشان را با کمال مسرت در آنجا زيارت خواهم کرد.
با نهايت احترام کنيز ناچيز اعليحضرت برسواي بيوه
خوب به خاطرم مانده که روزي را شاه به خواندن فصلي از سرگذشت ناپلئون اول گذرانده بود، مرا به صرف ناهار دعوت کرد، وقتي که شرفياب شدم گفت مسيو پاولي امروز ميل دارم که قصر فونتن بلو را ببينم. گفتم آخر اعليحضرتا،... گفت زود... زود. چاره اي نبود، فورا به طرف تلفن دويدم و به شرکت راه آهن پاريس به ليون و مديترانه تلفن کردم که به هر قيمتي هست بايد يک قطار مخصوص حاضر کرد، رئيس موزه و نايب الحکومه فونتن بلو را هم به هر نحو بود خبر کردم. شاه که هنوز تحت تاثير مطالعه سرگذشت ناپلئون بود. همين که به جلوي نرده آهن فونتن بلو رسيد به خيال تفنن عجيبي افتاد. به اين معني که به سواراني که از ايستگاه تا قصر در رکاب او بودند، امر داد که از اسب پياده شوند و در حياطي که به مناسبت آخرين خداحافظي ناپلئون با قراولانش در آنجا به حياط خداحافظي معروف شده بود پشت سر شاه قرار بگيرند، شاه آنها را در وسط حياط در يک صف قرار داد و در مقابل ايشان به پلکان تکيه کرد و پس از مدتي نگاه به آنان کلمه اي چند به فارسي زير لب گفت. سپس داخل قصر شد و با اين رفتار خود خواست که منظره آخرين خداحافظي ناپلئون را با قراولان خود به نمايش درآورد.
قصه ديدار او از موزه لوور هم از حکايات شنيدني است. آقاي ليک که در آن تاريخ وزير صنايع مستظرفه بود، بيم داشت که شاه را به تالار مخصوص ايران برد، زيرا آثار گرانبهايي از ايران در آن تالار جمع شده بود و وزير صنايع مي ترسيد شاه درصدد بازگشت دادن آنها برآيد. اين بود که شاه را در تالارهاي موزه معطل کرد تا آنکه مظفرالدين شاه گفت پس تالار مخصوص ايران کجاست. ليک به شاه پيشنهاد کرد قبل از رفتن کمي استراحت کنند و در اين فاصله اشياي قيمتي ايران را به جاي ديگر برد. شاه وقتي که به تالار آمد بي آنکه چيزي از اين تغيير ناگهاني درک کند، اظهار خوشوقتي بسيار نمود و با کمال سادگي گفت: «وقتي که من هم در تهران موزه اي درست کنم تالار مخصوصي براي فرانسه ترتيب خواهم داد.»
منبع: مجله «اطلاعات هفتگي»، ۲۸ شهريور ۱۳۳۷.
□روزنامه دنياي اقتصاد
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.