- انتخاب سه نفر برای جانشینی رهبری صحت دارد؟
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- آهنگ ای دریغا - محسن چاوشی (موزیک ویدئو)
- غزاله اکرمی بازیگر نقش سوجان در سریال سوجان کیست!؟
- آنچه باید درباره پدر موشکی ایران بدانید؛ شهید حسن تهرانی مقدم چه کرد!؟
- کلیپ مبتذل و نامتعارف گیلان چرا تولید و پخش شد؟
- ساعت پخش و تکرار سریال «سوجان» از شبکه یک
- تصاویر حضور شاه در خلیجفارس +اظهاراتش درباره نیروی دریایی ایران
خاطرات شنیدنی دكتر احمد ساعي
يک روز که توي تراس به اتفاق کامران نجات اللهي و برخي ديگر ايستاده بوديم، يک دفعه ديدم کامران خم شده و از او خون مي چکد! به سرعت او را به بيمارستان آبان رسانديم که در همان جا درگذشت. در حالي که مبهوت مانده بوديم چه کسي و چگونه به او شليک کرد!
عسل عباسيان
غروب چهارشنبه ٢٤دي ماه، خيابان ويلا، تقاطع خيابان ورشو، خانه انديشمندان علوم انساني، ميزبان دکتر احمد ساعي در ششمين جلسه گپ وگفت با صاحبنظران دانش سياست در ايران بود. در سالني کوچک که حداکثر ٤٠نفر را در خود جاي مي داد، عده اي از اهالي دانش علوم سياسي از جمله دکتر جواد اطاعت گردهم آمده بودند تا با دکتر احمد ساعي، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران به گفت وگو بنشينند. بانوي مهربان و خندان «اوگت دلفوتري»، همسر فرانسوي دکتر ساعي با دسته گل نرگسي دردست هم کنار استاد نشسته بود و در ميان گفت وگوها با فارسي آميخته با فرانسوي و ترکي گاه گداري با شوخ طبعي نکته اي مي گفت و لبخند او تا صورت همسرش امتداد مي يافت. احمد ساعي، که داراي مدرک دکتراي علوم سياسي از دانشگاه گراتس اتريش در سال۱۳۵۰ است و سال ها در دانشگاه هاي مختلف از جمله دانشکده حقوق دانشگاه تهران به تدريس مشغول بوده، در کنار استادان و دانشجويان مشتاقي که گوش و جان به او سپرده بودند، برگي از تاريخ پرفرازونشيب ايران عصر پهلوي را ورق زد.
او از سال هاي پرفرازونشيب کودکي اش شروع کرد؛ چنان تعريف مي کرد که گويي مردي از دل تاريخ آمده و در يکي از شب هاي سرد دي ماه آنچه به چشم ديده را روايت مي کند. حاضران در سالن نفس ها را در سينه حبس کرده و تنها به او گوش مي دادند. ساعي با طمانينه از سه سالگي اش ياد کرد و گفت: «سه ساله بودم که کشورم با قدرت هاي بزرگي چون انگليس و روسيه دست وپنجه نرم مي کرد. در کنار اين ابرقدرت ها، فرقه دموکرات جعفر پيشه وري آذربايجان را در تصرف خود داشت. آن موقع ذهن کودکانه من از فرقه دموکرات چيزي نمي دانست اما بعدها در کتاب «فراز و فرود فرقه دموکرات آذربايجان» خواندم که زماني که من بچه سال بودم، پيشه وري به دستور استالين مجبور شد آذربايجان را ترک کند.» دانشيار علوم سياسي دانشکده حقوق دانشگاه تهران با مرور خاطراتش در کتاب هاي درسي تهيه شده از سوي فرقه دموکرات و تکرار جمله بابا آب داد، هم گفت: «زماني که در هفت سالگي به مدرسه رفتم، کتاب ها به زبان ترکي بود و ما به راحتي جمله «بابا آب داد» را زمزمه مي کرديم. البته اين روال طولي نکشيد و کتاب هاي ترکي ما را پيش از ٢١آذر گرفتند و در حياط مدرسه جمع کردند و آتش زدند.» سپس قصه خاطرات او به نقطه عطفي رسيد که ماجراي تحصيلش در خارج از کشور بود: «با مشورت با برادرم تصميم گرفتم که براي ادامه تحصيل عازم آلمان شوم اما علاقه به تحصيل در رشته علوم سياسي، نهايتا مرا به اتريش کشاند. پس از پايان تحصيل به ديدن برادرم به فرانسه رفتم. در آنجا با افرادي مانند دکتر حسن حبيبي، دکتر علي شريعتي، محمد نخشب، ناصر تکميل همايون، ابوالحسن بني صدر و صادق قطب زاده آشنا شدم که در کنار برخي از اين افراد به فعاليت هاي سياسي و اجتماعي پرداختم، البته فعاليتي که بدون مبارزه چريکي بود. در همين زمان به طور تصادفي با بانويي که معلمم بود، آشنا شدم؛ بانو اوگت که اين آشنايي در نهايت منجر به ازدواجمان شد.» نويسنده کتاب «درآمدي بر شناخت مسايل اقتصادي - سياسي جهان سوم» پس از ازدواج به ايران آمده و مدتي هم گرفتار ساواک شده اما نهايتا با گذر از هفت خان ساواک به نخستين شغلي که پيدا کرده، اشاره کرد: «در بانک داريوش (بانک ملت امروز) در حوالي هفتم تير مشغول به کار شدم و همسرم نيز در مدرسه رازي به تدريس زبان فرانسه مشغول شد که به دليل شغل همسرم با برخي افراد سرشناسي که همسر فرانسوي يا سوئيسي داشتند، از جمله با دکتر آزمايش و دکتر رازي آشنا شديم.»
او پس از مدتي در دانشگاه مشغول تدريس شده: «مدت زيادي از تدريس من در دانشکده نگذشته بود که مديرکل حراست به نام داورپناه، نامه اي به اين مضمون فرستاد که بنا به دلايل امنيتي حضور احمد ساعي در اين دانشکده به مصلحت نيست. به همين راحتي از دانشکده بيرون آمدم و از بانک داريوش هم استعفا دادم و به مدرسه عالي بازرگاني رفتم که در آنجا فعاليت هاي سياسي ام را پررنگ تر کردم.» و بعد در لابه لاي صحبت هايش ما را به دي ماه سرد تهران در حوالي سي وچندسال قبل برد: «با گروه فعالي که در مدرسه عالي بازرگاني داشتيم، تصميم گرفتيم در يکي از روزهاي نزديک به انقلاب تحصن کنيم. بنابراين در يکي از روزهاي دي ماه به همراه دکتر کاشاني، قندي، عباس پور و ٥٥نفر ديگر از استادان در طبقه ششم ساختمان وزارت علوم تحصن کرديم. اين تکاپوها از چشم رژيم دور نماند و شنيدم که قرار است به ساختمان متحصن شده ها حمله کنند. يک روز که توي تراس به اتفاق کامران نجات اللهي و برخي ديگر ايستاده بوديم، يک دفعه ديدم کامران خم شده و از او خون مي چکد! به سرعت او را به بيمارستان آبان رسانديم که در همان جا درگذشت. در حالي که مبهوت مانده بوديم چه کسي و چگونه به او شليک کرد!» در پايان مراسم از استاد ساعي در کنار همسرش -که يک شخصيت آکادميک در فرانسه است و از سوي «ژاک شيراک» نشان شواليه هم دريافت کرده - توسط اهالي خانه انديشمندان تجليل شد و در پايان با لبخندي که بر چهره داشت، در پاسخ به سوالي که از او پرسيدند که آينده ايران را چطور مي بيند، بي درنگ گفت: «روشن و پراميد.» و نهايتا در پاسخ به «شرق» که چرايي اين روشني را جويا مي شود، اينطور نقطه پاياني بر صحبت هايش مي گذارد: «با وجود جوان هاي خوش فکر، روشن، فعال، پرانرژي، اميدوار، پر از عشق به زندگي و آينده، با وجود جوان هايي که عشق به ساختن ايران آباد و آزاد دارند، با وجود چنين جواناني مسلما آينده روشن است.»
□ روزنامه شرق
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.