- انتخاب سه نفر برای جانشینی رهبری صحت دارد؟
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- آهنگ ای دریغا - محسن چاوشی (موزیک ویدئو)
- غزاله اکرمی بازیگر نقش سوجان در سریال سوجان کیست!؟
- آنچه باید درباره پدر موشکی ایران بدانید؛ شهید حسن تهرانی مقدم چه کرد!؟
- کلیپ مبتذل و نامتعارف گیلان چرا تولید و پخش شد؟
- ساعت پخش و تکرار سریال «سوجان» از شبکه یک
- تصاویر حضور شاه در خلیجفارس +اظهاراتش درباره نیروی دریایی ایران
دگردیسی خاورمیانه غیرقابل اجتناب است
گفتگو با دکتر ابراهیم متقی
آزاد حاجیآقایی: مبارزه با موج روزافزون تروریسم بینالملل سالهاست به یکی از دغدغههای اصلی دولتمردان و سیاستگذاران بدل شده است؛ دغدغهای که با نظر به ماهیت متکثر آن، همواره محل جدال صاحبنظران بوده است. در این میان، حادثه اخیر تروریستی در فرانسه شاید بیش از هر واقعه دیگری بر این گره تاریخی سایه افکنده باشد. کشتار شارلیابدو در پاریس و تحولات پس از آن، چنان دلالتهای عمیق اجتماعی و حقوقی به همراه داشت که حتی مانوئل والس، نخستوزیر فرانسه را نیز به شکایت از آپارتاید حاکم بر برخی جوامع اروپایی واداشت. اکنون دیگر میتوان امید داشت که از منظر سیاستگذاران امنیتی، جنگ با ترور، دیگر تنها سر از لوله تفنگ در نمیآورد؛ چشماندازی که نوید نگاهی ساختارگرایانه به مبحث تروریسم و توجه به پیشزمینههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن را میدهد. اما قدمگذاشتن در این راه، بیش از هرچیز مستلزم ارایه فصلبندی نوینی از تروریسم بر مبنای استیلای فرهنگی دولتهای میزبان در ترویج رفتارهای تروریستی است. در نتیجه جای تعجب نیست که کنکاش در مساله مهاجرین و به حاشیهراندهشدن آنان در سایه محرومیت از برخی حقوق شهروندی در طی سالیان، میتواند نقطه آغازی بر شناسایی ریشههای جامعهشناختی تروریسم باشد؛ این همان تلاشی است که در گفتوگویی با دکتر «ابراهیم متقی»، استاد روابط بینالملل در پیش خواهیم گرفت.
آقای متقی به نظر شما آن روزی که «معمر قذافی» دیکتاتور لیبی، در مقابل دوربینهای تلویزیونی کشته شد کسی میتوانست چنین وضعیتی را برای خاورمیانه پیشبینی کند؟
بستگی به این دارد که تحولات خاورمیانه و شمالآفریقا را بر اساس چه رهیافتی مورد تحلیل قرار بدهید. اولینبار «کاپلان»، آنارشی آشوبزده را مطرح کرد و بعد از او «جیمز روزنا»، سیاست در جهان آشوبزده را مطرح کرد. بیان چنین رویکردهایی، تماما نشاندهنده این واقعیت است که محیط منطقهای و حتی جوامع در حوزه کشورهای توسعهیافته صنعتی غرب، در وضعیت تحول دایمی قرار دارند. شاید زمانیکه بحران یا انقلاب دانشجویی ماه می فرانسه شکل میگرفت، هیچکس فکر نمیکرد که چنین نیرویی بهراحتی از فرانسه به آمریکا منتقل شود و جنبش ضد جنگ ویتنام را در خیابانهای آمریکا سازماندهی کند. ویتکنگها اصلا نیازی نداشتند که تبلیغات یا ضدتبلیغاتی را علیه آمریکا انجام دهند و خودِ جهان صنعتی غرب، اعتراض به این سیاستها را در دستور کار قرار داد.
در کشورهایی مانند سوریه اگر «بشار اسد» سه سال پیش شکست میخورد و اگر لبنان و یمن به تفاهم و توافق میرسیدند، احتمال یونیزهشدن جامعه، سیاست و قدرت وجود نداشت. همزیستی میان نیروهای درونی جامعه در زمان اقتدار سیاسی، با ازبینرفتن اقتدار مرکزی به نفرت تبدیل میشود. واقعیت آن است که هیچکس در آغاز فکر نمیکرد در لیبی یا در عراق، براندازی حکومتی، چنین پیامدهایی داشته باشد. اما اگر کسی تحولات منطقهای را براساس رهیافتهای مرتبط به نظریه آشوب تحلیل کند، به نتایج کاملا متفاوتی میرسد؛ مانند خاورمیانه کنونی. این نشانههای آشوب در همه کشورهای خاورمیانه، در سه سطح مشاهد میشود؛ سطح درونساختاری که از همه سطوح قویتر است؛ سطح منطقهای که در حال گسترش است و در سطح بینالمللی که از انعکاس بحران منطقهای نشات میگیرد.
پس میتوان فرقهگرایی موجود در جنگ داخلی سوریه را به کل خاورمیانه تسری داد؟
کاملا. جهان غرب، تحولات خاورمیانه را بهگونهای مدیریت کرده و دریافته است که نوعی فضای انتقادی نسبت به آمریکا و کشورهای صنعتی، در خاورمیانه وجود دارد. شاید هشدار اولیه در کتاب و مقاله «برخورد تمدنهای هانتینگتون» به ما داده شد. من تاثیر مقاله (١٩٩٣) و کتاب برخورد تمدنها (١٩٩٦) را در نجات سیاست امنیتی آمریکا و جهان غرب را مانند کتاب «کاپیتال» مارکس و دستنوشتههای اقتصادی مارکس میدانم که توانست اقتصاد سرمایهداری را نجات بدهد. ویژگی جهان غرب این است که برای امنیت خود از هر نیرو و رویکردی که ماهیت تحلیل بنیادین داشته باشد، استفاده میکند. به همین دلیل است که بسیاری از مراکز مطالعاتی که در آمریکا و جهان غرب فعالند، هنوز با رهیافتهای نئومارکسیستی، کارشان را ادامه میدهند؛ مثلا نئومحافظهکارهای دوره «جورج بوش» پسر، که از ریشههای تروتسکیستی سالهای ١٩٣٠ و انگارههای مبتنی بر صدور انقلاب برخوردار بودند. بعد از این کتاب، جهان غرب به این جمعبندی رسید که این بلوکهای فرهنگی و هویتی در حال شکلگیری هستند و نوک پیکان آنها هم از ماهیت هویت ضدغربی برخوردار است، چون این غرب بود که در دورانی تاریخی، آنها را شکست داد و این گروهها را از گردونه سیاست و قدرت خارج کرد. نقطه آغازین آن، مدرنیته و نقطه پایانی آن، جنگ جهانی اول بود؛ در نقطه آغازینش، مدرنیته توانست یک نوع تسلط گفتمانی و کاربردی پیدا کند و در پایان جنگ جهانی اول نیز توانست به یک نوع تسلط ساختاری دست پیدا کند و ما نماد آن را در کنفرانس ورسای میبینیم که جهان اسلام و امپراتوری عثمانی بیش از پیش کوچک شدند و در بطن آن، زمینه منازعه جدیدی بهوجود آمد. پس کوچککردن، پایان کار نیست، بلکه کوچککردن آغاز منازعات جدید است؛ به همین دلیل دولتی که در دوران وستفالیا شکل گرفت، مبنای کار خود را بر اساس یک نوع قدرت ملی، ارتش دایمی و حلوفصل منازعات در قالب یک عقلانیت راهبردی قرار داد. امروز کشورهای خاورمیانه از درون علیه همدیگر هستند و تفاوتها در نظام بینالملل مربوط به هویتهای کلان نیستند و این تفاوت هویتها به حوزههای خرد منتقل شده است.
در برهه کنونی، بازگشت به هویت و اصالت، شعار اصلی گروهها در خاورمیانه به شمار میرود. این هویتخواهی چگونه با مدرنیسم پیوند خورده و علیه خود مدرنیته به کار گرفته شده است؟
هویتگرایی موجود، هیچگونه پیوندی با مدرنیسم ندارد. چون کاملا اتوپیاگرایانه است و اولین اصل مدرنیسم، گذار از اتوپیاست. چرا؟ چون انتخاب عقلایی را جایگزین اتوپیا میکند. از طرف دیگر نظام سرمایهداری هم به دلیل ذات خود در حال گسترش است و نمیتواند گسترش سرمایهداری را نادیده بگیرد. چون هرگونه توقف در تولید و نوآوری در کالا، صدور تکنولوژی، صدور سرمایه و هرگونه توقفی، به معنای رکود بزرگ در اقتصاد سرمایهداری است. به همین دلیل سرمایهداری به ایجاد یک تعادل پویا فکر میکند که این تعادل پویا به منزله توان انتقال تکنولوژی به هر نقطهای است؛ یعنی آنچه که امروزه در جهان عرب شکل میگیرد با تاخیر باید وارد فضای پیرامونی خود شود. بنابراین گروههای امروزی از ابزارهای ارتباطی و مدرن بهره میگیرند و این ابزارهای مدرن را بهعنوان زیربنای کنش سیاسی خود علیه مجموعههای دیگر استفاده میکنند. مثلا «داعش» در عراق از ساختاری دادهمحور (دیتابیس) برخوردار است. شاید در سیام ژانویه کسی فکر نمیکرد که داعش دوباره به کرکوک حمله کند. در تصرف موصل نیز هیچکس فکر نمیکرد که داعش از چنین قابلیتی برخوردار است اما از این قابلیت برخوردار بود چرا که این توانایی بخشی از قابلیت پنهانشده در هویت ساختار اجتماعی عراق است. ساختار اجتماعی عراق به گونهای است که هیچگاه ضرورت و اقتدارگرایی حکومتی در کنار هم قرار نگرفته است. تفاوت فرهنگی میان کردها در عراق، عربهای سنی و شیعه بسیار بالاست و این نیرو، نیروی الهامبخش جنبشهای سیاسی است و هرکدام از این نیروها ناچارند تا خودشان را در قالب فضای مدرن سازماندهی کنند.
این روند چه تاثیری بر فرآیند سربازگیری گروههای تروریستی در خاورمیانه داشت؟
من با نگاه «روزنا» در کتاب «سیاست در جهان آشوبزده» کاملا موافقم که علت اصلی فاصلهگرفتن حوزه سیاست و قدرت از مرکز، ابزار ارتباطی است. این ابزار، هویت را بازتولید میکنند در مرحله دوم، تکنولوژی ارتباطی همچنین اجازه میدهد تا درک دقیقی از محیط دیگری «Other» به دست بیاید. به این دلیل است که هرمجموعهای درصدد این است که در مجموعهای دیگر نفوذ کرده و اطلاعاتش را کشف کند تا این اطلاعات به بخشی از داراییهای او تبدیل شود. مهمترین دارایی عصر کنونی این است که به شناختی دست پیدا کند که «دیگران» در کجا قرار دارند، چه الگوهای رفتاریای را در پیش میگیرند، چه اقداماتی را انجام میدهند و این اقدامات به چه دلیل روی میدهند. بحثهای مربوط به ابزارهای ارتباطی، زمینه تحول استراتژی گروهها را هم به وجود میآورد؛ گروههایی که در فضای شبکهای قرار میگیرند، از قابلیت بقا در شرایط پرآشوب، برخوردار هستند. امروز سازمانهایی میتوانند ادامه مسیر دهند که از قابلیت شبکهای برخوردار هستند. یکی از دلایلی که اسراییل توانست «جهاد مغنیه» را در قنیطره ترور کند، این بود که او از فضای شبکهای به فضای ساختاری منتقل شد. هر جا که شبکه به ساختار منتقل شود، آسیبپذیری صورت میگیرد؟ چون اطلاعات به بیرون درز میکند. بنابراین داعش و جبهه «النصره» محور اصلی موجودیت خودشان را برمبنای شبکه دیتابیس قرار دادهاند که میتواند به سازماندهی غیرساختاری منتقل شود؛ یعنی پراکنده شوند و شبکهها را به وجود بیاورند؛ یا آنطور که «گیدنز» مطرح کرده، خوشهها شکل گیرند. بنابراین سازمانهایی مانند «مجاهدین خلق» که هنوز تفکرشان سانترالیستی است، از هرجایی که کارشان را شروع کنند، منهدم میشوند. چون در نزد چنین گروههایی عقلانیت اقتدارگرا با سانترالیزم پیوند خورده و حاصل پیوند این دو، شکنندگی است. امروز هر چقدر فضا، شبکهایتر و ارتباط و اتصال با مرکز، کمتر باشد، امنیت بیشتر است.
با تمرکز بر حوزه جغرافیای سیاسی داعش، کردها در چندماهه اخیر در خط مقدم جبهه با این گروه تروریستی مبارزه کردهاند. به نظر شما عملکرد آنان چگونه ارزیابی میشود؟
کردها در عراق دچار یک اشتباه استراتژیک شدند. احساس امنیت کردند و این احساس امنیت بزرگترین چالش آنها محسوب میشود. عصر امروز، عصر گسترش چالشهای امنیتی است. به همین دلیل بود که کردها قبل از آنکه مساله امنیت شهری و جغرافیایی را سازماندهی کنند، درصدد جذب سرمایه خارجی برآمدند و این بزرگترین مخاطره است. یکی از دلایل استحکام کارکردی نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران این نکته بود که از روز آغازین، خود را در وضعیت تهدید میدید و با محوریت نگاه امنیتی به کنترل محیط میپرداخت. اگر چنین نگرشی را نداشت با آشوب همراه میشد و من چنین وضعیتی را به معنای یک درک عقلایی از فضا و محیط آشوب میبینم. هابز میگوید من در وحشت متولد شدم؛ از همینرو ما نمیدانیم انقلابها بعدا دچار چه دگردیسیای خواهند شد. به همین دلیل است تا زمانیکه انگارههای مرتبط به انقلاب در تفکر سیاسی وجود داشته باشد، رویکرد گسترش هم وجود خواهد داشت.
این مساله با ایجاد کانتونهای کردنشین در سوریه و پیروزی کردها در کوبانی چطور ارزیابی میشود؟
واقعیت این است که کردها زودهنگام درگیر جدالی شدهاند که در جهان عرب ریشههای عمیقی داشت و این موقعیت، آینده کردها را بهتر تثبیت خواهد کرد. اما کردها وارد درگیری شدند و به همین دلیل در ابتدا آسیب دیدند اما در آینده خودشان را بازسازی خواهند کرد. در شرایط موجود در مقایسه با ایران و اعراب، کردها به لحاظ امنیتی در موضع «توسعه تاخیری» قرار دارند؛ بنابراین آنچه که در سوریه اتفاق افتاد برای کردها فرصت خوبی بود و کردها این عقلانیت را داشتند که خودشان را با دولت سوریه درگیر نکنند و دولت سوریه این عقلانیت را داشت که به مناطق کردنشین وارد نشود. شرایط کنونی موقعیت کردها را در آینده ارتقا میدهد، اما نباید انتظار داشت که کردها بتوانند در کوتاهمدت یکپارچگی خود را به دست آورند.
با توجه به آشوب کنونی در عرصه خاورمیانه میتوان گفت این مساله، کردها را از یک فاکتور به یک آکتور تبدیل میکند؟
کردها هنوز به بازیگر تبدیل نشدهاند. زیرا اقتصاد و امنیت آنها متکی به خودشان نیست. کسی به آکتور تبدیل میشود که اقتصاد، امنیت و قدرتش متکی به خودش باشد. کردها هنوز راه درازی در پیش دارند. اشتباهی که کردها میکنند اعتماد نهفتهای است که به اسراییل دارند. نگاهشان معطوف به بازیگران حاشیهای است. یعنی از بازیگران حاشیهای احساس تهدید نمیکنند. درحالیکه مساله ایران و اسراییل متفاوت است، این اعتماد را کردها به ایرانیها هم دارند. کردها بخشی از فضای هویت تاریخی ایرانی محسوب میشوند. درحالیکه اسراییل یک هویت جعلی است. نگاه امنیتی، به کردها به عنوان آکتور نگاه نمیکند؛ بلکه به عنوان یک سوژه به آنان نگریسته میشود و همین مساله آینده کردها را با ابهامات بیشتری گره میزند.
رییسجمهوری ترکیه چندی پیش با اشاره مستقیم به شمال عراق گفت که اجازه نمیدهد «شمال سوریهای» دیگر ایجاد شود. به نظر شما چرا یک شمال سوریه دیگر نمیتواند خطوط «عمق استراتژیک ترکیه» را تعریف کند؟
موقعیت ترکیه در شمال عراق یک موقعیت کاملا اقتصادی و تجاری است. ترکیه و نظامیان این کشور در دوران «کنعان اورن» با بیشترین چالشهای امنیتی روبهرو بودند. این موقعیت در شمال عراق اکنون به موقعیتی اقتصادی تبدیل شده است، زیرا شرکتهای ترکیه در درجه اول در اندیشه سرمایهگذاری و بهرهبرداری از منافع اقتصادی بودند؛ اما فضا در شمال سوریه امنیتی است؛ در نتیجه «رجب طیباردوغان» رییسجمهوری ترکیه نمیتواند قابلیتهای اقتصادی شمال سوریه را کنترل کند. شمال عراق هم در آینده در وضعیت رویارویی با ترکیه قرار خواهد گرفت؛ آنهم طی سالهای آینده و زمانیکه جدال با داعش پایان بگیرد. به همین دلیل است که بحرانی که در عراق شکل گرفته یا در سوریه استارت زده شده است، به تمامی حوزههای جغرافیایی منتقل میشود. در این شرایط ترکها تلاش میکنند تا نیروی کنترلکننده محیط امنیتی در خاورمیانه باشند. طبعا کردها برای ترکیه سوژههای چالشسازی هستند؛ همانطور که کردها برای اسراییل سوژههای ارتباطی محسوب میشوند. ترکها درصددند که حزب کارگران کردستان را در کوتاهمدت در هویت یا در ساختار دولت ترکیه جای دهند اما این حزب در این هویت، جایی پیدا نخواهد کرد؛ به همین دلیل است که ترکها به منطقه، نگاهی حاکی از کنترل وضع موجود دارند و در آینده، آنان، خواهان گسترش عناصری هستند که وضع موجود را تثبیت میکند. به همین دلیل در سوریه و ترکیه، ترکها درصدد استحاله حزب کارگران کردستان هستند؛ یعنی اسلحه و قدرت را از این حزب گرفته تا بهگونهای تدریجی از این حزب، هویتزدایی کنند.
با توجه به تغییرات شدید کنونی در خاورمیانه، آیا پیمان «سایکس- پیکو» همچنان میتواند به حیات خود ادامه دهد؟ آمریکاییها و اروپاییها چگونه این شرایط را تفسیر میکنند؟
در شرایط موجود مختصات نظم قدیم، هنوز باقی است اما با چالشهای جدیدی دستوپنجه نرم میکند. بحث اصلی این است که آمریکا و کشورهای اروپایی در منطقه، دیدگاههای کاملا دوگانه دارند. نگاه آمریکاییها حاکی از تایید و تداوم نظم قدیم است؛ پس اگر در منطقه، هویتها بخواهند به دولت تبدیل شوند، منازعات جدیدی شکل میگیرند که بر اقتصاد، انرژی جهانی و منطقهای تاثیر میگذارند. نگاه آمریکاییها حاکی از آرامکردن درد زایمان بوده و به نظرشان برای آرامکردن آن، احتیاجی به خشونت نیست. اما نگاه اروپاییان سزارینی است و دراینمیان نگاه اسراییل هم به نگاه اروپا نزدیکتر است. دراینمیان اسراییل از گسترش تعارض بین گروهها و نیروهای خاورمیانهای حمایت میکند، زیرا میخواهد در نهایت این بازیگران ضعیفتر شوند و درنتیجه امکان نفوذ اسراییل در مناطقی که دولتهای ضعیفتری دارد، بیشتر خواهد بود.
و آخرین سوال، چه آیندهای را میتوان برای کانونهای آشوبخیز کنونی ترسیم کرد؟
واقعیت این است که نقشه خاورمیانه درحال تغییر است. شاید در ٢٠ سال آینده، شرایط خوشبینانه باشد. اما سالهای بین ٢٠٤٠ تا ٢٠٤٥ به بعد را میتوان همانند سالهای ١٩٨٧ تا ١٩٩١ ارزیابی کرد. در سال ١٩٨٧، بیستوهفتمین کنگره حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی تشکیل شد و در این دوران، نسل جدید زمامدارانی که از منازعات جدید منطقهای خسته شده بودند، واقعیتهای دوران جدید را پذیرفتند. در این دوران بازیگران نظام جدید متولد شدند؛ بنابراین در خاورمیانه نیز این بازیگران متولد میشوند و نقشه خاورمیانه هم دچار تحول بنیادین خواهد شد. اکنون ریشههای این تغییر نقشه وجود دارد. این دگرگونی از عربستان شروع میشود اما در ریاض متوقف نخواهد شد و به عراق و سوریه و دیگر کشورها نیز سرایت میکند. بازیگران و نیروهای موجود، چنان قدرتمند میشوند که میتوانند در ١٠سال آینده مختصات یک شبهدولت را ایجاد کنند اما این شبهدولت، اثر خود را در ٢٠ سال آینده به جا خواهد گذاشت. دگرگونی ذات دولتها، چهره دولتها و نماد دولتهای خاورمیانه در بین سالهای ٢٠٤٠ تا ٢٠٤٥ امری اجتنابناپذیر است.
*شرق
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.