- انتخاب سه نفر برای جانشینی رهبری صحت دارد؟
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- آهنگ ای دریغا - محسن چاوشی (موزیک ویدئو)
- غزاله اکرمی بازیگر نقش سوجان در سریال سوجان کیست!؟
- آنچه باید درباره پدر موشکی ایران بدانید؛ شهید حسن تهرانی مقدم چه کرد!؟
- کلیپ مبتذل و نامتعارف گیلان چرا تولید و پخش شد؟
- ساعت پخش و تکرار سریال «سوجان» از شبکه یک
- تصاویر حضور شاه در خلیجفارس +اظهاراتش درباره نیروی دریایی ایران
چند سوال از نیکلاس اونف درباره نقش دین در روابط بینالملل
آنچه می خوانید پاسخ های مختصر نیکلاس اونف بنیانگذار نظریه سازه انگاری و استاد روابط بین الملل دانشگاه فلوریدا به چند سوال درباه نقش دین در روابط بین الملل است.
جواد حیران نیا-خبر : آنچه می خوانید پاسخ های مختصر نیکلاس اونف بنیانگذار نظریه سازه انگاری و استاد روابط بین الملل دانشگاه فلوریدا به چند سوال درباه نقش دین در روابط بین الملل است.
مبنا و مفروض کلیه نظریه های سکولار روابط بین الملل مبتنی بر عدم تأثیرگذاری دین به تحولات و نتایج بین المللی را نقض و باطل می سازد؛ چون هیچ یک از این نظریه ها، نقش تعیین کننده برای دین در سیاست بین المللی قائل نیستند. هم نظریه های خردگرا از جمله رئالیسم و لیبرالیسم با تمام انشعابات آن چون نئورئالیسم و نئولیبرالیسم و هم نظریه های بازتابی و انتقادی به بررسی نقش دین به عنوان متغیری مستقل در پدیده های بین المللی نپرداخته اند. زمانی که توجه به دین شده به فرهنگ و یا در قالب ارزشهای انسانی و یا در قالب منافع ملی تقلیل یافته است. برای بررسی نقش دین در نظریه پردازی روابط بین الملل گفتگویی با نیکلاس اونف بنیانگذار نظریه سازهانگاری و استاد روابط بینالملل دانشگاه بین المللی فلوریدا انجام شده که از نظر می گذرد. نیکلاس اونف بنیانگذار نظریه اجتماعی روابط بینالملل (سازهانگاری) است. وی استاد روابط بینالملل دانشگاه بین المللی فلوریدا و دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در آمریکاست. از او آثار و کتابهای زیادی در حوزه روابط بینالملل به چاپ رسیده است. جهانی که ما میسازیم، روابط بینالملل در جهان برساخته، عامل زبانی و سیاست در جهان برساخته از جمله آثار او به شمار میروند.
نظریه های روابط بین الملل مبتنی بر ارزشهای سکولار و لیبرال هستند. بر این اساس چگونه این نظریه ها قادر خواهند بود به نقش دین در پدیده های بین المللی بپردازند؟
به طور کلی نظریه های اجتماعی غربی و به طور خاص نظریه های روابط بین الملل حدس می زنند که ادیان، نظامهای باور مبتنی بر عبارتها و اظهارات نهادی(رسمی) هستند. این باورها می تواند با باورهای نظریه پردازان و کسانی که چنین نظریه هایی را طرح کرده اند تفاوت داشته باشد. اما این موضوع به صورت خودکار نمی تواند این ادعا را که ادیان نهادهایی هستند که می توانند در معرض مقایسه یا تعمیم قرار گیرند را بی اعتبار سازد.
باید توجه داشت که ملتها نهادینه شده هستند؛ به شیوه ای که می توان آنها را در معرض مقایسه و تعمیم قرار داد. ملتها همچنین نظامهای باور مبتنی بر عبارات و اظهارات نهادی(رسمی) هستند. من خودم برای نمونه برخی باورهای ملی گرایانه شایسته را پیدا کرده ام(برای نمونه: کشور من، درست یا اشتباه).
همچنین من برخی ارزشهای جهان شمول را مورد تأیید قرار داده ام. البته این به معنای این نیست که من قادر به مطالعه ملی گرایی به عنوان پدیده ای با جلوه های پیچیده نهادی(رسمی) نیستم. این به معنای این است که من بایستی مراقب باشم که ارزشهای من درباره پدیده ای که قلباً اعتقادی به آن ندارم، پیش داوری نکند.
به عبارت دیگر من به تمایز موسوم به واقعیت/ارزش(fact-value) به عنوان ارزشی سکولار اعتقاد دارم. من همچنین درک می کنم که بسیاری از ملی گرایان، مسیحیان، یهودیان و مسلمانان و ... بر این تمایز به عنوان واقعیت و فاکتی که ارزشهای دیگر را در پیوند با آن قرار دهند، حساب نمی کنند.
برخی نظریه پردازان چون سازه انگاران تأکید بر ارزشها و معانی دارند. اما باید توجه داشت که این ارزشها مبتنی بر ارزشهای اومانیستی است و نه ارزشهای الهی. بر این اساس چگونه سازه انگاران می توانند جنبشهای سیاسی که الهام بخش آنها ارزشهای الهی و دینی است را مورد بررسی قرار دهند؟
من هیچگاه این تقسیم بندی در مورد ارزشها را به کار نبرده ام. یعنی من ارزشها را به ارزشهای انسانی و ارزشهای الهی تقسیم نکرده ام. باید توجه داشت که بسیاری از ارزشها متعلق به هر دو دسته هستند و نمی شود آنها را صرفاً در یک دسته قرار داد.
فقط برای نمونه عرض کنم که فضایل اصلی و اساسی چون خرد، شجاعت، عدالت و شایستگی ریشه در اندیشه یونان باستان دارند. توسعه و گسترش این مفاهیم در مکتب رواقی روم اتفاق افتاد. این فضایل در دوران قرون وسطی و در مکتب اسکولاستیک و به ویژه از رهگذر آرای سنت توماس حالت قدسی پیدا کرد و توسط اومانیستهای مسیحی در اوایل عصر مدرن مورد پذیرش و کاربرد قرار گرفت. من هیچ تردیدی ندارم که معادلهای نزدیکی را برای این فضایل در ادیان و تمدنهای بزرگ از جمله دین اسلام و تمدن ایرانی می توان یافت.
سازه انگاران ادعا ندارند که تبیین کنند چرا ارزشهای خاص باعث و محرک رفتاری خاص است. آنها "ارزشها" را به "اهداف" پیوند می زنند. آنها همچنین اهداف را به کارگزارانی که بر اساس آن رفتار و عمل می کنند پیوند می زنند. همچنین آنها کارگزاران را به اهدافی که در نظمهای نهادی درصدد رسیدن به آن اهداف هستند مرتبط می سازند.
بر این اساس کدام نظریه(ها) روابط بین الملل می تواند نقش دین را در پدیده های بین المللی تبیین کرده و توضیح دهد؟
در حوزه نظریه های روابط بین الملل علاقه وافری به بررسی و تحلیل نقش دین وجود داشته است که این موضوع به شدت شگفت انگیز است. حتی نظریه پردازان رئالیست مجبور بوده اند که دین را به عنوان یک مؤلفه در قدرت ملی و منافع ملی به حساب آورند. تعداد زیادی از نظریه پردازان لیبرال نیز توجه شان به نظریه هنجاری، نظریه اخلاقی و متعاقباً دین معطوف شده است. در مورد نظریه پردازان سازه انگار نیز باید توجه داشت که بسیاری از آنها در کارهای خود بر ارزشها، هنجارها و هویت تأکید دارند و معتقدند مطالعات آنها از رهگذر توجه به این موضوعات بهتر جواب می دهد. بسیاری از نظریه پردازان سازه انگار که من آنها را می شناسم در کل زندگی فکری خود توجهشان به نقش دین در روابط بین الملل بوده است.
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.