- سرقت مبالغ کمک به لبنان توسط طلبه ای بنام شمقدری صحت دارد!؟
- مراسم تشییع حجت الاسلام شوشتری وزیر دادگستری هاشمی و خاتمی (عکس)
- ارشدترین شخصیت نظامی حزب الله ترور شد: محمد ابوحیدر کیست؟
- فرماندار بندرانزلی بخاطر این حرف عزل شد
- همسر معاون شهردار تهران و همدستش به قصاص محکوم شدند
- آخرین اخبار از وضعیت اعتراضات معلمان به گزینش / ملاکهای ارزیابی: شرکت در نماز جمعه، راهپیمایی ها، داشتن دوستان مناسب و…
- حسن روحانی: آقای خاتمی را زیر بالم گرفتم و او را بردم به بالا، به آسمان!
- مهدی زندیه وکیلی استاندار مرکزی تصادف کرد
- حجم ویرانی حمله اسرائیل به محله البساطه بیروت با بمب های سنگرشکن: نعیم قاسم ترور شده یا طلال حمیه!؟ (ویدئو)
- جزئیاتی از توافق احتمالی لبنان و اسرائیل
ناگفتههاي احمديمقدم از احمدينژاد: بروید رییس دولت اصلاحات و بقیه را دستگیر کنید
گفت: «خیلی خوب شد. دایره را تکان دادیم و اضافات و آشغالها رو آمد. با آنها برخورد کنید و همه را جمع کنید ببرید. بروید خاتمی و بقیه را دستگیر کنید و شر همه را کم کنید و بروید». گفتم: «مرد حسابی! چه میگویی؟ میروی مصاحبه و سخنرانی میکنی و میگویی خسوخاشاک و آتوآشغال. الان همه به خیابانها ریختهاند و بحران است و نمیشود قضیه را بهاینسادگی جمع کرد و حالا میگویی بگیرید ببرید و تمام؟!»
مهسا جزینی: «در فتنه هیچ روزی اینقدر به من سخت نگذشت که در ایام مبارک رمضان در شهریور ماه گذشت. واقعا سخت بود. دوستان خودی میآمدند و میگفتند چرا این کارها را میکنید؟ وقتی میگفتیم ما این کارها را نمیکنیم، باور نمیکردند. بهقدری جو شدید بود که کسی نمیتوانست انکار کند. هر جا افطاری میرفتیم، کلی سؤالپیچمان میکردند، وقتی جواب میدادیم، پوزخند میزدند و متوجه میشدیم حزباللهیها هم حرفمان را باور نمیکنند و فکر میکردند، داریم لاپوشانی میکنیم». این بخشی از گفتوگوی طولانی فرمانده سابق نیروی انتظامی با نشریه «رمز عبور» متعلق به «کاوه اشتهاردی»، مدیرمسئول سابق روزنامه ایران و از نزدیکان «احمدینژاد» است كه توسط خبرگزاري «فارس» هم بازنشر شده است. رمز عبور در دوران «احمدینژاد» به عنوان ضمیمه روزنامه دولت منتشر میشد و یکبار هم پیش از عید امسال به علت انتشار مطلبی با عنوان «ناگفتههای حصر» توقیف شد.
سردار «احمدیمقدم»، فرمانده نيروي انتظامي وقت که هربار خاطرهای از ٨٨ رو میکند، در این گفتوگو از نقش «احمدینژاد» در ماجراهای آن سال گفته است. ناگفتههای فرمانده سابق نیروی انتظامی از رئیس دولت سابق خواندنی است؛ مانند اینکه «احمدینژاد» راهحل مشکلات نظام را اخراج نخبگان میدانسته یا اینکه به فرمانده نیروی انتظامی دستور میدهد رئیسجمهوری پیش از خود را دستگیر کند. احمديمقدم، پیشتر هم در گفتوگو با «ایسنا»، «سعید مرتضوی» را مقصر ماجرای کهریزک دانسته و گفته بود: «در حادثه کهریزک من مخالفتم را به صراحت اعلام کردم و گفتم آنجا مکان خطرناکی است، اما مرتضوی اصرار داشت این افراد دستگیرشده چاقو، قمه و زنجیر دارند و اراذل و اوباش محسوب میشوند، اما مخالفت ناجا ثبت شد». احمديمقدم اسفند ٩٣ از سمت فرماندهي نيروي انتظامي منفك و اكنون مسئول ستاد پشتيباني مردمي يمن است.
نخبگان را بیرون کنیم مشکلات نظام حل میشود
فرمانده سابق نیروی انتظامی در اين گفتوگو از تصورات پیروزی «احمدینژاد» پیش از انتخابات گفته است: «خودش را از پیش برنده میدانست. حتی به من گفته بود تلاش کنید خاتمی به میدان بیاید و یک بار برای همیشه پروندهاش جمع شود و برود پی کارش. نظرش این بود آنها باید یک بار شکست بخورند، تمام شوند و بروند. گفتم آقای احمدینژاد انتخابات پیشرویمان پرچالش است. اول اینها را رقیب نمیدانست و باور نداشت... اما بعد دید قضیه دارد اوج میگیرد و خودش هیچ کاری نکرده است».
درباره شخصیت رئیس سابق دولت هم گفته است: «آدمی چالشی بود و حداقل دو جور شکاف درست کرده که یکیاش شکاف نخبه- توده بود. از اول هم اعتقادی به نخبگان خاص نداشت و بارها به من گفته بود اینها دو هزار نفرند که اگر بیرونشان کنیم، مشکلات نظام حل میشود. این کار را هم کرده بود و وزیر، معاون وزیر، استاندار و درشتها را عوض کرده بود و میگفت اینها فرسوده و پوسیدهاند و باید عوض شوند. بعد از سال ٨٨ و در دور دوم نگاهش عوض شد. دقیقا خاطرم نیست چه سالی بود، ولی بعد از ٨٨ بود با او که صحبت میکردم، متوجه شدم خیلی تغییر کرده است. آن سالها به من میگفت اگر آن دوهزار نفر را بریزیم بیرون، بالا شهریها، دانشگاهیها و تریبوندارها همیشه از این حرفها میزنند، باید ببینیم مردم چه میگویند، از دور دوم به بعد میگفت رأی در روستا و شهرستان است، ولی آنکه اثر میگذارد و بوق و بلندگو دارد، در تهران است». «احمدیمقدم» در ادامه میگوید: «از او پرسیدم چرا شما اینقدر تغییر کرده و دنبال هنرپیشه یا فلانی راه افتادهای؟ چرا خطت را عوض کردی؟ گفت رأی را آنها میدهند، ولی کشور را اینها اداره میکنند و اداره کشور دست اینهاست. نمیتوانیم اینها را نادیده بگیریم باید اینطرف را هم در نظر بگیریم. درواقع تغییر راهبردی داشت. میخواست این شکاف را ترمیم کند، ولی کسی این را از ایشان نمیپذیرفت و دیگر تمام شده بود. دومین شکاف را با چپها داشت. همیشه تلاشش بر دوقطبیکردن بود. دوقطبی با چه کسانی؟ با همینها، با نماد هاشمی- خاتمی مخصوصا هاشمی. مطرحکردن غارتگر، اشرافیت، اشرافیت سیاسی، فساد و... و بر این موضوع سوارشدن».
بروید خاتمی و بقیه را دستگیر کنید
«احمدیمقدم» در ادامه به روز ٢٥ خرداد اشاره میکند و میگوید: «روز اول فتنه ٨٨ {احمدینژاد} با آقای مشایی رفت مسکو و برگشت... از ساعت شش در دفترش جلسه بود. رفتم دیدم هیچکس نیامده است و فقط من بودم. بعد از من، آقای حسین طائب رسید. قبل از آمدن آقای طائب، ایشان گفت: «چه خبر؟» گفتم: «خیابان این جوری بود». گفت: «خیلی خوب شد. دایره را تکان دادیم و اضافات و آشغالها رو آمد. با آنها برخورد کنید و همه را جمع کنید ببرید. بروید خاتمی و بقیه را دستگیر کنید و شر همه را کم کنید و بروید». گفتم: «مرد حسابی! چه میگویی؟ میروی مصاحبه و سخنرانی میکنی و میگویی خسوخاشاک و آتوآشغال. الان همه به خیابانها ریختهاند و بحران است و نمیشود قضیه را بهاینسادگی جمع کرد و حالا میگویی بگیرید ببرید و تمام؟!» خیلی ناراحت و تند شدم و گفتم: «حالا اینها به کنار، برای چه میروی آنجا مشایی را با خودت میبری؟» پرسید: «چرا؟» گفتم: «علما نسبت به او موضع دارند و با این کارت، انگشت در چشم علما میکنی. چرا حالا که او را میبری وسط این فتنه، جلوی دوربین میبریش که همه او را ببینند؟ باید الان اوضاع را آرام کنیم و داری برعکس عمل میکنی».
نیروی انتظامی از همسایه فحش میخورد
«احمدیمقدم» از غافلگیری نیروی انتظامی و ضعفهایش در آن روزها گفته است؛ شرایطی به تعبیر خودش سخت و خراب که عملیات جنگ روانی نیروی انتظامی در آن بیاثر بود:«شرایط بسیار سخت و جو خراب بود. روزهای اول بنده خداها به خانهشان هم که میرفتند همسایهها به آنها فحش میدادند که شما، مردم را میزنید. اینطور نبود که میگویید دستکم گرفتید، چون معلوم بود حلقه خارج و داخل به یک همگرایی رسیدهاند». فرمانده سابق نیروی انتظامی در ادامه گفته است: «البته بايد به نقطه ضعفمان اذعان کنم. خرداد ٨٢ و بسيج رسانههاي لسآنجلسي خاطرتان هست که شبکههاي ايراني عمليات را هدايت ميکردند و اتاق جنگ راه ميانداختند؟ کمکم اين استراتژي کنار رفت و سوخت. در سال ٨٨، فضاي مجازي و شبکههاي اجتماعي مثل فيسبوک، تویيتر و اسکايپ (Skype) که بعدا آمد، نقش مهمي داشتند. اصلا در نظام امثال فيسبوک و تویيتر را نشنيده بوديم و در اين باره توجيه نبوديم که اينها چگونه جمع ميشوند؟» او در ادامه گفته است:«سال ٨٨ ميديديم آدمي جمع نميشود و همه با هم مثل يک موج ميآيند. سؤال اين بود چگونه همه يکجا ميآمدند؟ هر چه تلاش ميکردي آدرس قلابي بدهي، کسي آدرس قلابي را نميرفت. وقتي آدرس فرعي ميدادي، ميرفتي ميديدي اين جنگ رواني اثري ندارد. نشان ميداد شبکه مطمئنتري دارند که پيام از آن شبکه ميآيد. وقتي پيامک ميداديم عدهاي منحرف ميشدند، ولي اغلب منحرف نميشدند. از فضاي مجازي غافل بوديم و نميتوانستيم وسعت کار را پيشبيني کنيم. فکر نميکرديم مهدي هاشمي اتاق عمليات تخريب درست کند. به نظر ما تخريبهاي سال ٧٨ به دليل بيهنجاريها بود نه طراحيها، ولي در سال ٨٨ طراحي و برنامهريزيشده بود».
رفتار شائبهآفرین
«احمدیمقدم» در این گفتوگو هم از «علی لاریجانی» نام برده و او را در آن روزها متهم به بازی دوگانه کرده است. واکنش «علی لاریجانی» را که از سوی اصولگرایان تندرو به ساکت فتنه ملقب شده مورد نقد قرار داده و گفته است: «آقای لاریجانی رفتارهای شائبهآفرین داشت، مثلا اجازه بدهید بروند فلانجا سخنرانی کنند یا چه اشکالی دارد در استادیوم آزادی جمع شوند؟... استدلالشان این بود که بد چیزی هم نشد. اگر این انتخابات ابطال شود، میرحسین به دلیل فتنهآفرینیاش و احمدینژاد به خاطر رفتارهای سوءاش ردصلاحیت میشوند و هرکس رئیسجمهور شود، به نفع مملکت خواهد بود. از بین چه کسانی؟ سایر کاندیداهایی که باقی میمانند. کروبی، میرحسین و احمدینژاد ردصلاحیت میشوند و این سه را اوت کنیم و رئیسجمهوری از بین باقیماندهها انتخاب میشود. گفتیم این چه حرفی است که میزنید؟! مگر چنین چیزی ممکن است؟ بعضی از دوستان خودی که با آن طرف هم نبودند، فکر میکردند الان فرصت خوبی است که از شر احمدینژاد و بقیه با هم خلاص شوند. دعوای دوستانمان در مجلس با آقای لاریجانی از همین نقطه است، چون آقای لاریجانی با هر دو طرف موضع داشت».
سیمهایم با ناجا قطع نشده
درباره نقش وزارت اطلاعات در سال ٨٨ هم گفته است: «ضعفی که به وزارت اطلاعات وارد بود، این بود که شاکله وزارت اطلاعات جریان اصلاحطلب مثل عباس عبدی، حجاریان و دیگران از گذشته بود. در فتنه ٨٨ حس میکردیم کلیت وزارت اطلاعات دوستان بسیار خوبی هستند و مسئولان همراهی دارد، ولی در بدنهاش گرایش وجود دارد و اینها آنطور که شایسته و بایسته است در شناسایی فتنه و قطع سرانگشتان جریان عمل نمیکنند و توانایی وزارت بیش از اینهاست. شاید یک مقدار چنین گرایشهای سیاسی در بدنه، وزارت اطلاعات را ناکارآمد میکرد تا بتواند از همه توانش استفاده کند. منظورم مدیریت میانی است. منظورمان ردههای پایین که نیست. مقصودم کسانی است که هدایت پرونده دستشان است. چون متوجه میشدیم انحرافهای اطلاعاتی داریم که بعضی جاها که باید باشند نیستند، بعضی جاها هستند و اطلاعات غلط است، برخی جاها اخبار جلسات ما زودتر به آنها میرسد! نمیخواهم متهم کنم ولی به نظر میآمد در بدنه میانی وزارت اطلاعات از آن گرایشها هنوز بودند. شاید اگر به دوستان بگویید قبول ندارند، ولی واقعیتی است. بسیاری از اطلاعاتیهایی که در ستاد موسوی بودند، به وزارت اطلاعات دسترسی داشتند. من چند ماه است از ناجا رفتهام، ولی رفقایم هنوز هستند و سیمهایم قطع نشده است. آن اطلاعاتیها هم رفته بودند، ولی در این سه، چهار سال هنوز ارتباطاتشان را حفظ کردهاند. یکی از اعتراضات آقای احمدینژاد به آقای اژهای این بود که من گفتم این آدمها را بریز بیرون، شما بیرون نریختی و محافظهکارانه برخورد کردی و در فتنه خودش را نشان داد. مدتی که سرپرست بود، تلاش کرد اینها را پاکسازی و حذف کند».
مداخله در انتخابات نهم
او در بخشی از این گفتوگو هم نقبی به سال ٨٤ زده و گفته است: «یک بار بهعنوان فرمانده نیروی انتظامی رفتم دیدن آقای خاتمی. انتخابات شده بود و آقای احمدینژاد انتخاب شده بود ولی ایشان هنوز رئیسجمهوری بود و بدون اینکه حرفی بزنم و بیمقدمه دو موضوع را مطرح کرد که اولا از شما عذرخواهی میکنم، چون خدمت آقا رفتم و گلایه کردم چرا شما را بهعنوان فرمانده نیروی انتظامی انتخاب کردهاند. دلیلش این است که شنیده بودم در انتخابات نهم ریاستجمهوری مداخلات داشتید و این موضوع را به آقا عرض کردم. ایشان گفتند اشتباه میکنید آن کسی که شما میگویید آقای میراحمدی و ایشان احمدیمقدم است. قانع شدم. کمااینکه آقای هاشمی بابت انتخابات از من به دادسرای نظامی شکایت کرد. بعداً دادسرای نظامی به من منع پیگرد داد».
آقای هاشمی زرنگی کرد
درباره سالهای پایان جنگ هم گفته است: «نیروی انساني خيلي کم بود. نيروي انساني ما عمدتا شب عمليات ميآمدند که يک شب عمليات کنند و بروند. در خط پدافندي نميماندند. انگيزهها کاهش پيدا کرده و نيروها کم شده بودند. بعد از کربلاي ٥ ديگر هيچ وقت نتوانستند نيروي زيادي را بسيج کنند. در رسيدن به پيروزي ترديد ايجاد شده بود. عدهاي به عشق امام ميآمدند، ولي دودوتا چهارتا که ميکرديد، ميديديد افکار عمومي به ترديد افتاده بودند، بهویژه بعد از اينکه جنگ شهرها شروع شد». درباره آن نامه معروف «محسن رضایی» به امام درباره نیازهای جنگ هم که به اعتقاد بسیاری مقدمه پذیرش قطعنامه شد، خاطرهای نقل کرده است: «آقامحسن اين نامه را از قبل تهيه کرده و يک ماه قبل به بعضي از دوستان- که نميخواهم اسم بياورم- داده که هرکسي خوانده و نظراتي داده و حواشي بر آن نوشته بود. نامه را به آقاي افشار داد و گفت: «بدهيد آقاي هاشمي بخواند، بعد ما به جلسه ميآييم». وقتي نامه را داد، گفتند آقاي هاشمي رفت تهران! آقاي هاشمي ديگر نگفت بياييد جلسه. نامه را گرفت که ببرد پيش امام... آقاي هاشمي زرنگي کرد و انداخت گردن آقامحسن. به نظر من يک سال قبل هم آقامحسن ميتوانست همين را بنويسد و بدهد و کار به اينجا نکشد... به نظر من آقاي هاشمي به اين رسيده بود که نميشود، ولي گويا نميتوانست امام را قانع کند..». باید منتظر گفتوگوی بعدی فرمانده سابق ماند... او ناگفتههای بسیاری دارد.
شرق
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.