- جروزالم پست: ترامپ به نتانیاهو گفت ایران میتواند تاسیسات اتمی غیرنظامی خود مانند راکتور بوشهر را حفظ کند / او قولی برای پذیرش مدل لیبی نداد
- قطع برق به تهران رسید / نحوه اطلاع از جدول خاموشی ها
- پاسخ رد هایده به خواستگاری احمدشاه قاجار + عکس
- روزهای قمر در عقرب سال ۱۴۰۴ : آغاز سال نو با نحسی! (جدول)
- راهنمای استفاده از سپینو بانک صادرات برای کارت رفاهی معلمان و فرهنگیان + مراحل
- خواص بی نظیر کلم بروکلی که نمی دانستید
- تقویم کامل سال ۱۴۰۴ همراه با تعطیلات و مناسبتها + زمان سال تحویل و شروع ماه رمضان
- آموزش ثبت نام در سامانه ملی املاک و اسکان + لینک
- روش صحیح فاتحه خواندن و متن آن: برای فاتحه چه سوره ای باید خواند؟
- خواص ماهی شیر جنوب + سه شیوه پخت و طعم دار کردن
دست دادن که مهم نیست!
نگرانیهای آقای دلواپیش
آیدین سیارسریع
داشتم به محل کارم میرفتم که در راه دلواپسی را دیدم که غمگین و افسرده درکنج عزلت نشسته بود و هر 15 ثانیه یک بار فریاد میکشید. شاید باورتان نشود ولی دلواپسها هم نیاز به محبت دارند، گاهی باید دست نوازشی به سرشان کشید و بغلشان کرد، حتی برایشان هدیه خرید.
من که یکی از اصول زندگیام همیشه اعتقاد به گفتوگو و همدلی بوده خودم را به دلواپس رساندم و گفتم: عزیزم، چرا غمگینی؟
دیدم چیزی نمیگوید و فقط با ناراحتی به من نگاه میکند.
گفتم: حدس میزنم نگران مردم و کشور هستی.
با سر تأیید کرد.
گفتم: از اینکه میانگین سن اعتیاد در کشور به 20 سال رسیده ناراحتی؟
سرش را که میان دستانش گرفته بود به نشانه «نه» تکان داد.
گفتم: افزایش 15 درصدی مرگ و میر زنان در اثر سوءمصرف مواد مخدر نگرانت کرده؟
باز هم سرش را تکان داد و گفت نه.
چنان نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد که خودم خجالت کشیدم.
فوراً گزینه بعدی را مطرح کردم و گفتم: آلوده بودن مواد غذایی، آب معدنیها، میوهها و سبزیها، هوا، خاک، آب و آتش روح لطیفت را آماج تیر غم کرده؟
باز هم گفت نه!
توی دلم گفتم ای تیرم به غمت اصابت کنه، چه مرگته آخه! با این حال سعی کردم به اعصابم مسلط باشم. پیش خودم گفتم حتماً این مشکلاتی که تا الان مطرح کردم مسائل بیاهمیتی بوده و جزو دغدغههای عده قلیلی از مردم بوده و دلواپسان را معمولاً مشکلات بزرگتر و در ابعاد ملی ناراحت میکند.
گفتم: فهمیدم برای چی ناراحتی. قهرمانی تیم فوتسال بانوان در آسیا! درسته؟
سرش را جوری تکان داد که تفسیرش میشود: آره ولی الان به خاطر اون ناراحت نیستم.
گفتم: برجام؟
گفت نه!
گفتم: پس چته؟
محکم زد توی سرش و همینطور که اشک میریخت بریده بریده گفت: دست... دست!
گفتم: دانشجوها باز دست زدن؟
گفت: نه.
گفتم: کنسرت؟
گفت: نه.
گفتم: دست بیگانه از آستین عوامل غرب؟
باز گفت: دست دست!
دستانم را نزدیک هم گرفتم و گفتم: من دست بزنم؟
گفت: دست دادند! چرا نمیفهمی؟
دوزاریام افتاد و گفتم: هاااان... اون قضیه رو میگی. مهم نیست که!
گفت: مهم نیست!!؟
گفتم: آره بابا. دست دادن مهم نیست، مهم اینه که آدم پا نده.
عصبانی شد. تشت آب یخ را گذاشتم کنارش گفتم بنشین بر لب تشت و گذر عمر ببین/ کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس!
*ايران
لینک کپی شد
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰

نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.