- تعداد مردان چند همسره در کشور مشخص شد / «شوگرددی» و «شوگرمامی» ها
- نتیجه آخرین وضعیت پیگیری یکسان سازی بیمه تکمیلی کارکنان دولت و فرهنگیان با بازنشستگان صندوق های بازنشستگی کشوری، لشکری و تامین اجتماعی
- پرداخت ۱۰۰ درصد هزینه بیمه عمر و حوادث بازنشستگان کشوری برعهده دستگاههای محل خدمت است / اعلام وضعیت سهم بیمه درمان
- اعلام شرایط حذف و اضافه بیمه تکمیلی بازنشستگان کشوری و فرهنگیان بازنشسته + مهلت و وضعیت پرداخت هزینه های سال ۱۴۰۳
- بازداشت ابلیس تهران به اتهام آزار و اذیت شیطانی کودکان
- آموزش و پرورش برنامه آزمون های نهایی خرداد ۱۴۰۴ را اعلام کرد/ زمان ثبت نام متقاضیان ترمیم سابقه تحصیلی
- هزینه تعویض پلاک خودرو در سال ۱۴۰۴ + مدارک مورد نیاز
- اعلام مبلغ حق بیمه خدمات درمانی بازنشستگان کشوری در سال ۱۴۰۴
- چگونگی محاسبه «تاثیر مثبت معدل» در کنکور
گلوله سهم افطاري محيط بانان شد
دكتر اصغر محمدي فاضل
هنوز کام همه در غم 19 سرباز تلخ بود که دو تصوير در فضاي مجازي بسرعت دست به دست شد، با پيامي جانسوز. باز هم ماه رمضان، باز هم محيط بان، باز هم گلوله...! محمد دهقاني و پرويز هرمزي همانند عبدالله ياري در ماه رمضان سهمشان از سفره افطار، گلوله شد و با زبان روزه به آسمان پرکشيدند.
دو محيط بان هرمزگاني در منطقه حفاظت شده گنو، در يک بعدازظهر تفتيده در خونشان غلتيدند و به دليل شرايط ويژه منطقه حتي بالگرد هم امکان انتقال پيکرشان را نداشت. خبر مثل همان گلوله هايي که تن خسته شان را کاويد، قلب ها را مچاله مي کند، وقتي چهره شان يادت مي آيد. دختر هشت ساله محمد دهقاني چه مي داند از تنوع زيستي و پروانه شکار و بخشنامه و دستورالعمل؟ او ترحم و دلسوزي نمي خواهد. سايه پدر را مي خواهد و پاسخ به پرسشي که يک عمر او را رنج خواهد داد؛ به چه گناهي پدرم را کشتند؟ محيط بان چرا بايد سهمش از زندگي گلوله باشد؟ او که از آب و خاک و امنيت غذايي و پايداري زيستي سرزميني محافظت مي کند که به همه ما تعلق دارد، حتي به آن شکارچي هايي که در ماه رمضان ماشه را در سينه تشنه دو روزه دار چکاندند! آنها که از دور به ماجرا نگاه مي کنند، سر تکان مي دهند که اصلامگر چند درخت و جانور چقدر مي ارزند که محيط بانان خودشان را سپر گلوله مي کنند؟ خب بگذاريد شکارچي تيرش را بزند و برود. ديگر اين بگير و ببند براي چيست؟
آخرين بار که اين همکاران را از نزديک ديدم، زمستان 1393 بود، در مرکز آموزش محيط باني کشور. افسوس که آن قامت بلند و تکيده، چهره آفتاب سوخته و آرام و حجب و حياي ساحل نشينان خليج فارس، امروز در خاک آرام مي گيرند. نه شعر است و نه شعار، همه آنها عاشقانه کارشان را دوست دارند. در گمنامي و دستمزدهاي اندک، با تمام وجود به شغل شان و کشورشان متعهدند، درحالي که فيش هاي حقوقي شان زانوي آدم را مي لرزاند، چيزي حدود يک ميليون تومان در ماه و معمولاکمتر!
در چنين شرايطي که قلب ها فشرده شده، آسان ترين راه همدردي است؛ دلسوزي و آه کشيدن و اشک ريختن، اما انصاف اين است که ببينيم کدام خشت را کج گذاشته ايم که اين کشتار، بناي آتش بس ندارد؟ حتي اگر محمد و پرويز پيش دستي مي کردند و ماشه مي چکاندند و شکارچي ها را مي کشتند، حالاآن سو خانواده هاي عزادار، اين سو محيط بانان بازداشتي و پرونده هايي هزار برگ و احکام قصاص، مانند آنچه بارها تجربه کرده ايم.
بارها در همين ستون گفته ام که حلقه مفقوده زندگي حرفه اي ما آموزش است؛ آموزش براي همه. براي محيط باني که بتواند فضاي پرتنش را مديريت کند. براي شکارچي که از ترس شليک نکند. آن که سلاح در دست مي گيرد، نيازمند آموزش هاي نوين رفتارشناسي، افزايش تمرکز، کنترل خشم و مديريت هيجان است تا از کشتن و کشته شدن پيشگيري شود. تا زماني که به مقوله اي چنين حساس نگاهي علمي نشود، بايد تنمان بلرزد از درج خبر کشته و زخمي شدن محيط بان يا شکارچي.
اگر همه روسا و مديران تاريخ سازمان محيط زيست جمع شوند، نمي توانند براي يکي از فرزندان محيط بانان شهيد پاسخي قانع کننده داشته باشند که پدرش به چه جرمي کشته شد؟ امروز سر به زير مي اندازيم و شانه هايمان مي لرزد از آوار گريه، اما براي فردا که 3000 محيط بان ديگر در عرصه اي به وسعت ايران پهناور به کوه و بيابان مي روند، کاري بايد کرد. پيش از آن که دوباره خبري از محيط بان، شکارچي، گلوله و مرگ، تن همه مان را بلرزاند.
دو محيط بان هرمزگاني در منطقه حفاظت شده گنو، در يک بعدازظهر تفتيده در خونشان غلتيدند و به دليل شرايط ويژه منطقه حتي بالگرد هم امکان انتقال پيکرشان را نداشت. خبر مثل همان گلوله هايي که تن خسته شان را کاويد، قلب ها را مچاله مي کند، وقتي چهره شان يادت مي آيد. دختر هشت ساله محمد دهقاني چه مي داند از تنوع زيستي و پروانه شکار و بخشنامه و دستورالعمل؟ او ترحم و دلسوزي نمي خواهد. سايه پدر را مي خواهد و پاسخ به پرسشي که يک عمر او را رنج خواهد داد؛ به چه گناهي پدرم را کشتند؟ محيط بان چرا بايد سهمش از زندگي گلوله باشد؟ او که از آب و خاک و امنيت غذايي و پايداري زيستي سرزميني محافظت مي کند که به همه ما تعلق دارد، حتي به آن شکارچي هايي که در ماه رمضان ماشه را در سينه تشنه دو روزه دار چکاندند! آنها که از دور به ماجرا نگاه مي کنند، سر تکان مي دهند که اصلامگر چند درخت و جانور چقدر مي ارزند که محيط بانان خودشان را سپر گلوله مي کنند؟ خب بگذاريد شکارچي تيرش را بزند و برود. ديگر اين بگير و ببند براي چيست؟
آخرين بار که اين همکاران را از نزديک ديدم، زمستان 1393 بود، در مرکز آموزش محيط باني کشور. افسوس که آن قامت بلند و تکيده، چهره آفتاب سوخته و آرام و حجب و حياي ساحل نشينان خليج فارس، امروز در خاک آرام مي گيرند. نه شعر است و نه شعار، همه آنها عاشقانه کارشان را دوست دارند. در گمنامي و دستمزدهاي اندک، با تمام وجود به شغل شان و کشورشان متعهدند، درحالي که فيش هاي حقوقي شان زانوي آدم را مي لرزاند، چيزي حدود يک ميليون تومان در ماه و معمولاکمتر!
در چنين شرايطي که قلب ها فشرده شده، آسان ترين راه همدردي است؛ دلسوزي و آه کشيدن و اشک ريختن، اما انصاف اين است که ببينيم کدام خشت را کج گذاشته ايم که اين کشتار، بناي آتش بس ندارد؟ حتي اگر محمد و پرويز پيش دستي مي کردند و ماشه مي چکاندند و شکارچي ها را مي کشتند، حالاآن سو خانواده هاي عزادار، اين سو محيط بانان بازداشتي و پرونده هايي هزار برگ و احکام قصاص، مانند آنچه بارها تجربه کرده ايم.
بارها در همين ستون گفته ام که حلقه مفقوده زندگي حرفه اي ما آموزش است؛ آموزش براي همه. براي محيط باني که بتواند فضاي پرتنش را مديريت کند. براي شکارچي که از ترس شليک نکند. آن که سلاح در دست مي گيرد، نيازمند آموزش هاي نوين رفتارشناسي، افزايش تمرکز، کنترل خشم و مديريت هيجان است تا از کشتن و کشته شدن پيشگيري شود. تا زماني که به مقوله اي چنين حساس نگاهي علمي نشود، بايد تنمان بلرزد از درج خبر کشته و زخمي شدن محيط بان يا شکارچي.
اگر همه روسا و مديران تاريخ سازمان محيط زيست جمع شوند، نمي توانند براي يکي از فرزندان محيط بانان شهيد پاسخي قانع کننده داشته باشند که پدرش به چه جرمي کشته شد؟ امروز سر به زير مي اندازيم و شانه هايمان مي لرزد از آوار گريه، اما براي فردا که 3000 محيط بان ديگر در عرصه اي به وسعت ايران پهناور به کوه و بيابان مي روند، کاري بايد کرد. پيش از آن که دوباره خبري از محيط بان، شکارچي، گلوله و مرگ، تن همه مان را بلرزاند.
جام جم
لینک کپی شد
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰

نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.