- انتخاب سه نفر برای جانشینی رهبری صحت دارد؟
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- آهنگ ای دریغا - محسن چاوشی (موزیک ویدئو)
- غزاله اکرمی بازیگر نقش سوجان در سریال سوجان کیست!؟
- آنچه باید درباره پدر موشکی ایران بدانید؛ شهید حسن تهرانی مقدم چه کرد!؟
- کلیپ مبتذل و نامتعارف گیلان چرا تولید و پخش شد؟
- ساعت پخش و تکرار سریال «سوجان» از شبکه یک
- تصاویر حضور شاه در خلیجفارس +اظهاراتش درباره نیروی دریایی ایران
سرزمين ايران در كانون هويت ايراني
هويت ملي ايراني از چه عناصري تشكيل شده است؟ آيا ميتوان از يك هويت ملي منسجم و سازگار سخن گفت؟ اين هويت در طول تاريخ دستخوش چه دگرگونيهايي شده است؟ آيا هويت ملي ايراني امري متاخر و مربوط به صد و اندي سال اخير و محصول گسترش انديشه ناسيوناليسم است يا امري قديم و بر آمده از تاريخ ايران است؟ چه نسبتي ميان اين هويت ملي با هويت ديني و قومي هست؟ حميد احمدي استاد علوم سياسي دانشگاه تهران آثار متعددي درباره اين پرسشها تاليف و ترجمه كرده است، از جمله قوميت و قوميتگرايي در ايران: افسانه و واقعيت، بنيادهاي هويت ملي ايراني: چارچوب نظري هويت ملي شهروند محور، ايران: هويت و قوميت و ريشههاي بحران در خاورميانه. او هفته گذشته در سيزدهمين نشست از سلسله نشستهاي ايرانشهر در خانه گفتمان شهر و معماري (خانهاي از معماري وارطان) به بحث از بنيادهاي هويت ايراني پرداخت كه روايتي از آن از نظر ميگذرد
احياي ايرانشهر در تاريخ
حميد احمدي
استاد علوم سياسي دانشگاه تهران
بحث بازسازي ايده ايرانشهر به مثابه يك سازه معنايي در تاريخ ايران سابقه دارد. از دوره باستان تا به امروز تاريخ ايران همواره با فراز و نشيب يا بحران و رستاخيز همراه بوده است. بعد از مواقع بحران كه ايده ايران يا ايرانشهر به هر دليلي فراموش ميشود، يك دوره رستاخيز به ظهور ميرسد و تلاش ميشود اين ايده دوباره زنده شود. اولين بار اين رستاخيز در دوره اشكانيان بعد از تهاجمات اسكندر صورت گرفت. برخي از دانشمندان معتقدند كه حتي اساطير ايران در آن دوره ساخته شده است. دور بعدي احياي ايده ايرانشهر به قرون دوم تا پنجم هجري بود. بعد از تهاجم عرب و آمدن اسلام به ايران تلاش خلفاي عباسي براي محو ايده ايران با كوششهاي بزرگاني چون فردوسي مواجه شد و بار ديگر ايده ايران احيا شد. اما دوره كوچك ديگر دوره ايلخانيان است. با سقوط غزنويان و ظهور سلجوقيان، پادشاهان سلجوقي تعصب سني داشتند و در نتيجه ايده ايران به حاشيه رانده شد و بلكه با بدگوييهايي نيز مواجه شد. بعد از آن تهاجم مغول و ويرانيهاي ناشي از آن به وقوع پيوست و در نتيجه ايده ايران تقريبا يكي، دو قرن فراموش شد. در دوره ايلخانيان اهل فكر و دانشمندان ايران اعم از شعرا، علماي مذهبي و ادبا كوشيدند ايرانشهر را دوباره زنده كنند و حتي تلاش شد ايده ايران باستاني زنده شود و تاريخهايي نوشته شد كه در آن نوعي پيوستگي ميان ايران معاصر و ايران باستان ايجاد شد.
از صفويه تا عصر قاجار
البته بعضي معتقدند در دوره صفويه نيز نوعي بازسازي ايده ايرانشهري صورت گرفته است. اما دوره صفويه از نظر تاريخي، دوره استحكام ملت ايران در صحنه بينالمللي بود. در آن دوره نظام سرمايهداري شكل گرفته بود، كشورها و امپراتوريهاي بزرگ در اطراف جهان قدرت گرفته بودند و در اين دوره دولت صفويه ايران را به صورت يك دولت- ملت مطرح كرد. اهميت صفويه نيز به دليل حفظ وحدت ايران است. از نظر ايده ايرانشهري البته در دوران صفويه چندان تلاشي نشد، بلكه كوتاهيهايي هم صورت گرفت، زيرا تعصبات مذهبي باعث شد برخي از شعراي ايراني به هند مهاجرت كنند. در آن دوره شاعران ايراني در هند، واژه ايران را به عنوان يك واژه وطني و نوستالژيك به كار ميبردند. دوره بعدي رستاخيز و بازسازي ايده ايرانشهر در قرن نوزدهم ميلادي بعد از شكستهاي ايران از روسيه است. در قرن نوزدهم تلاش گستردهاي براي طرح ايده ايران به وقوع پيوست. اين اقدام همزمان با ترجمه آثار تاريخي نويسندگان غربي همچون هرودوت و گزنوفون و پلوتارك و... به زبان فارسي صورت گرفت. در نتيجه ايرانيان به تدريج فهميدند كه در ايران سلسلهاي به نام هخامنشي بوده كه موسس آن شخصي به نام كوروش بوده است. تا قبل از آن اصلا با اين اسامي آشنا نبودند. به هر حال در اين دوره نهضتي براي طرح تاريخ ايران و احياي هويت ايراني صورت گرفت. اين احساس غرور ملي
زمينه ساز انقلاب مشروطيت شد.
احياي ايرانشهر در زمانه ما
آخرين تلاش نيز در دوره فعلي صورت ميگيرد كه اين نشست فعلي نيز ذيل آن قابل فهم است. بيش از سه دهه پيش در ايران انقلابي رخ داد كه بخشي از جنبههاي هويت ايراني كه ماهيت ديني داشت و در دورههاي پيش فراموش شده بود، با اين انقلاب در مركز توجه قرار گرفت. اما ناخودآگاه يا خودآگاه بخش هويت تاريخي ايراني فراموش شد. همزمان با اين به حاشيه رفتن بحث ايرانشهري، مشكلات ديگري نيز پديد آمد، مثل چالش بزرگ عصر جهاني شدن يا جهاني سازي كه با هجوم گسترده اقتصادي، سياسي و فرهنگي غرب به شرق همراه بود. از سوي ديگر اين دوره عصر پسامدرنيسم است، يعني ايدههاي جديدي مطرح شده كه در بطن آنها مخالفت با هرگونه هويت و مليت و كليت و... قرار گرفته است و از پراكندگي و عدم تمركز معنايي سخن ميگويد. همچنين ايران امروز با چالشهاي بزرگي مواجه است و خطرات بزرگي آن را تهديد ميكند مثل جريانات الحاقگرا كه به سرزمين ايران چشم طمع دارند، مثل جريانهاي سلفيگري. در واكنش به اين خطرات در ميان جوانان ايران در حاشيه جامعه مدني جريانهايي شكل گرفته است كه هدفش احياي هويت ايراني است و ميخواهد به بازسازي مليت ايراني بپردازد. الان در دولت يك وزير به اين مباحث بسيار مهم علاقهمند و اميدواريم اين مباحث بسط و گسترش يابد. امروز در مقايسه با دورههاي قبل اوضاع از هر نظر خطرناكتر است، زيرا اولا تماميت دولت ايران كه نماينده هويت ايراني است، به اين موضوع مهم توجه شايسته و بايسته نشان نميدهد، ثانيا ما امروز با چالشهاي بزرگ جهاني و منطقهاي مواجه هستيم. ثالثا با هجوم گستردهاي مواجه هستيم كه تاريخ و فرهنگ و زبان و حتي تماميت و يكپارچگي سرزميني ما را تهديد ميكند، مثل ائتلاف عربستان سعودي و... بنابراين دوره فعلي بسيار مهم است و از اين حيث بحث احياي ايرانشهر قابل تقدير است.
سه سطح هويت: فردي، اجتماعي و ملي
در بحث از هويت ايراني نيازمند شفاف سازي از برخي مفاهيم هستيم. مفهوم هويت عام است و سطوح مختلف دارد. مثلا ميتوان از هويت فرهنگي، هويت سياسي، هويت ديني، هويت طبقاتي و... سخن گفت. اما يك طبقهبندي علمي هويت را به سه سطح فردي، اجتماعي و ملي تقسيم ميكند. هويت فردي به خانواده و جنسيت و سن و... مربوط ميشود كه
منحصر به فرد است. هويت اجتماعي بسيار متكثر است، زيرا شامل مواردي چون هويت تحصيلي، شغلي، ورزشي، سياسي، ديني، ايل و تبار و. . . ميشود. از نظر اجتماعي هويتهاي متكثري داريم. اما سطح سوم هويت ملي است كه واحد است، يعني هر سرزميني در سطح كلان خود يك هويت ملي دارد و اين هويت ملي متكثر نيست.
عدم درك اين طبقهبندي باعث مخدوش شدن مباحث ميشود. براي مثال گاهي هويت اجتماعي را با هويت ملي خلط ميكنند، مثل كساني كه هويت ديني يا هويت قومي را در برابر هويت ملي قرار ميدهند، در حالي كه اين دو سطح هويت در تقابل با يكديگر قرار نميگيرند و مباينتي با هم ندارند. يكي از موضوعات مهم كه در ايران معاصر به خصوص در سالهاي اول انقلاب به غلط مطرح ميشد، تضاد ايران و اسلام بود. خوشبختانه امروز اين آگاهي پديد آمده كه اين تقابل و مباينت از اساس وجود ندارد، ضمن آنكه اساسا اين بحث بومي ايران نيست و بحث جديدي است كه از منطقه جهان عرب وارد ايران شد، يعني يك گفتمان اسلامگرايي راديكال سني بنيادگرا ميخواست اين تقابل را مطرح كند، در حالي كه در تاريخ تشيع و فقه شيعه اصلا اين بحث مطرح نميشود و ما هيچ فقيه بزرگ شيعي را نداريم كه اسلام را در برابر ايران قرار دهد. بزرگترين فقهاي شيعه مثل علامه مجلسي بسيار از ايران ستايش كردهاند و آداب و رسوم و آيينهاي ايراني را با انديشه اسلامي تطبيق دادهاند بنابراين اين تقابل اسلام و ايران ميراث ما نيست و از جامعه عربي به كشور ما رسوخ كرده بود، به دليل ترجمه آثار نويسندگان عرب مثل حسن البنا و مودودي و ديگران. در حالي كه هم به لحاظ تاريخي و هم به لحاظ علمي دين و مليت در تقابل با يكديگر قرار نميگيرند. خطاي ديگر تقابل ميان قوميت و مليت است. برخي به اشتباه هويت قومي را در تقابل با هويت ملي قرار ميدهند. اين اشتباه نيز با انگيزههاي سياسي به خصوص در قرن بيستم رخ داد. اين بحث ابتدا در روسيه سابق و اتحاد جماهير شوروي در نظام ماركسيسم لنينيسم آغاز شد، آنها براي نيازهاي خودشان بحث مليتها را مطرح و گروههاي قومي را در مقاله معروف استالين ملت تلقي كردند. وقتي گفتمان ماركسيستي از سوي جريانهاي چپ و حزب توده وارد ايران شد، اين ايده كه ايران كشور چند مليتي است، رواج يافت زيرا ايران ترك و كرد و آذري و عرب و بلوچ دارد و هر كدام از اين قوميتها را يك مليت تلقي كردند؛ در حالي كه ملت پديدهاي به شناسايي بينالمللي نياز دارد و تيره و قوم بخشي از هويت اجتماعي انسانها است. مثلا در شناخت هويت ملي يك فرد ميگويند او ايراني است يا انگليسي است يا فرانسوي است يا بنگلادشي است يا... در حالي كه در هر كدام از اين كشورها، قوميتهاي مختلف حضور دارد بنابراين هويت قومي در برابر هويت ملي قرار نميگيرد.
در ايران بحران هويت نداشتيم
اما بحث بحران هويت عمدتا در سطح هويتهاي اجتماعي مطرح ميشود. هميشه انسانها در برابر گزينههاي مختلف قرار ميگيرند و انتخاب ميكنند. بعضي جنبههاي هويت اجتماعي مثل قوميت مستحكم هستند، اما برخي جنبههاي ديگر مثل هويت آموزشي يا هويت ورزشي سيال هستند و افراد ميتوانند در آنها دست به گزينش بزنند و بحران نيز در همين جنبه رخ ميدهد. حتي برخي پژوهشگران خاورميانه شناس نيز اين اشتباه را كردهاند كه ميگويند از زماني كه ناسيوناليسم به اين منطقه آمد، مثل ناسيوناليسم عرب و ناسيوناليسم ترك و ناسيوناليسم ايراني، بحران هويت پديد آمد. در جهان عرب چنين چيزي رخ داد، زيرا به خصوص شرق اعراب عمدتا با نام اسلام شناخته شده بود و ايشان سابقه ملي تاريخي نداشتند. اما در برخي جاها مثل ايران چنين چيزي را نداشتيم. اگر دوره مشروطه به بعد را بررسي كنيم، ميبينيم كه در ايران بحران هويت نداريم، به اين معنا كه افراد شك كنند كه مسلمان باشند يا ايراني باشند. اسلام و ايران اموري جديد نبودند و در نتيجه تقابلي هم بين شان وجود نداشت كه بحران هويت مطرح شود.
هويت ملي ما ربطي به غرب ندارد
بحث ديگري كه اين روزها مطرح ميشود، هويت سهگانه ايراني يعني هويت ايراني- اسلامي- غربي است. اين بحثي است كه نخستين بار دكتر سروش مطرح كرد و چندان هم آن را بسط نداد ولي ديگران آن را بسيار پر و بال دادند. من ايشان را حدود 20 سال پيش در مونترال كانادا ديدم و از ايشان پرسيدم منظور شما از اين سه لايه آيا هويت ملي است؟ عناصر ايراني و اسلامي را ميتوان پذيرفت؛ اما غربياش از كجا ميآيد؟ يعني ايرانيان چطور هويت ملي خود را از غرب ميگيرند در حالي كه غرب ديگري (other) ايرانيان بوده است؟ آيا منظور شما فرهنگ است؟ ايشان جواب داد منظور من فرهنگ است، يعني فرهنگ ايران معاصر، تركيبي از فرهنگ ايراني، اسلامي و غربي است و بحث هويت ملي نيست. اين بحث را ميتوان پذيرفت، امروز در منش و رفتار ما بسياري از عناصر جديد مثل نحوه لباس پوشيدن و... آمده است، اما هويت ملي ما ربطي به غرب ندارد.
بحث مهم ديگر درباره هويت ايراني اين است كه آيا هويت ايراني از ازل بوده يا سازه و برساخته اجتماعي (social construct) است؟ طبيعي است كه هويت اصولا برساخته اجتماعي است، اما مهم اين است كه اين برساخته اجتماعي چه زماني شكل گرفته است؟ هويت ايراني چنان كه امثال گراردو نيولي نشان دادهاند، در دوره باستان شكل گرفته است. ايده ايران و مفهوم ايران ويج و ايرانشهر، اگر يك سازه اجتماعي است، به دوران كهن باز ميگردد. هويت ايراني يك سازه اجتماعي با اصالت خاص تاريخي است.
بنيادهاي هويت ايراني
عناصر سازنده هويت ايراني چه چيزهايي هستند؟ بحثهاي فراواني در اين زمينه مطرح شده است، برخي بر تاريخ، برخي بر سرزمين و گروهي بر زبان و عدهاي بر دين تاكيد ميكنند. به باور من عناصر سازنده هويت ملي ما آن چنان كه در تاريخ وجود داشته، متشكل از چند عنصر است: نخست سرزمين يا خاك است، اصطلاحاتي چون ايران شهر و ايران ويج و ايران ملك و... به يك سرزمين با مرزهاي مشخص اشاره دارد. به همين دليل بسياري گفتهاند كه ناسيوناليسم ايراني پيش از آنكه نژادي و قومي باشد، سرزميني است. يعني سرزمين ايران هميشه در كانون هويت ايراني بوده و نام ايران از متون باستاني تا به امروز مطرح بوده است. همچنين تاريخ بخشي از هويت ايراني است. تاريخي كه بازگوكننده اساطير ايراني هست تا به امروز، نقش مهمي در برساختن هويت ايراني دارد. هر ايراني در كنار اشاره به سرزمين ايراني، به تاريخ اشاره دارد. در دوره معاصر چون هژموني و سلطه گفتمان غربي مسلط شده است، در نتيجه تاريخ نگاري غربي نيز جذابيت داشت. به همين خاطر
به تدريج چرخشي صورت گرفت مبني بر اينكه تاريخ ايران با اسطوره آغاز ميشود و بعد به هخامنشيان و اشكانيان و ساسانيان ميرسد. اين معضلي است كه بايد درباره آن بحث شود و اين دو را با هم مرتبط كرد. در هر صورت تاريخ ايران نقش موثري در حفظ هويت ايراني دارد. خاطره تاريخي ايرانيان چنان قدرتمند است كه بسياري از مسلمانان را نيز شيفته خود كرده است. سومين عناصر هويت ايراني، فرهنگ و ميراث معنوي است. اين فرهنگ شامل آيين و رسومات است. در بطن فرهنگ زبان فارسي است كه زبان ملي ايرانيان از دوران قبل از اسلام (دست كم 50 تا 100 سال قبل از اسلام زبان دري زبان رسمي بوده) تا كنون. زبان فارسي تاريخ ايران را بازنمايي كرد و ايده ايرانشهر را پرورش داد. همچنين در ايران دين بخشي از هويت ملي ايرانيان است. البته در ايران اديان مختلف مثل اسلام و زرتشتي و كليمي و... حضور داشته است. اما در محور همه اينها معنويت و خداپرستي حضور داشته است. بنابراين خداپرستي و اعتقاد به عدالت و كرامت خداوندي بخشي از هويت ايرانيان است. در نهايت بايد به دولت نيز توجه شود. دولت يكي از عناصر مهم هويت ايراني است. تاريخ ايران از همان تاريخ اساطيري تا كنون همواره با تشكيل دولت مطرح شده است. اين دولت امنيت را تامين ميكند، فرهنگ را پرورش ميدهد و عدالت را برقرار ميكند. البته ايده دولت، دولت عادل و اهل داد و دهش است و منظور يك دولت ديكتاتور نيست. بنابراين دولت بخشي از هويت ايراني است و ايران بدون دولت نميتواند باشد.
ايرانشهر يك پديده ثابت نيست
ايرانشهر يك پديده ثابت نيست كه بخواهيم مدام يك باستانگرايي را ترويج كنيم بلكه پديدهاي پويا است كه مدام ساخته ميشود. اما مساله اين است كه در عين اين شناوري بنيادهاي اساسي نيز دارد و مدام بر اساس نيازهاي امروزين ما بازسازي ميشود. امروز عمدهترين چالش هويت ايراني بحث جهاني شدن است. بنابراين در بازسازي هويت ملي ايراني بايد به نيازهاي امروز توجه كرد. اما در بازسازي هويت ايراني چه بايد كرد؟ سه دستگاه عمده در معرفت شناسي فلسفه علم، بحث ابطال پذيري پوپر، بحث پارادايمها و انقلابهاي علمي كوهن و بحث برنامههاي پژوهشي ايمره لاكاتوش است. اين دستگاههاي معرفت شناختي هر كدام درباره جابهجايي نظريههاي علمي مطرح شدهاند. تا جايي كه به بحث هويت ايراني مربوط ميشود، به نظر من دستگاه لاكاتوش گوياتر است. لاكاتوش معتقد است علوم اجتماعي مثل رودخانهاي در حال جريان است و انقطاع در آن ديده نميشود. او معتقد است كه معرفت علمي يك هسته سخت دارد كه در طول زمان شكل گرفته است و يك كمربند محافظتي و فرضيههاي كمكي نيز در كنار آن هست. روش علمي دور ريختن هر آنچه داريم در مواقع بحران نيست. بلكه وقتي بحراني پديد ميآيد، بهتر است از فرضيههاي كمكي بهره بگيريم. ما در بحث هويت ايراني معمولا كليشهاي رفتار ميكنيم. نميتوان تاريخ يا زبان يا ايده دولت را از هويت ايراني جدا كرد. بايد مهمترين نيازهاي جامعه ايراني را فهميد و از گفتمانهاي ديگر فرضيههاي كمكي گرفت تا گفتمان هويت ايراني را بازسازي كرد. زيرا مثلا امروز نميتوان از هويت ملي صحبت كرد و برابري حقوق انسانها و آزادي و عدالت و فرصت برابر براي همه شهروندان را ناديده گرفت، بايد حقوق اقليتها رعايت و ثروت ملي بايد به نحو عادلانه توزيع شود. در اين رويكرد هسته سخت هويت ايراني يعني سرزمين، تاريخ، ميراث فرهنگي، ديانت و دولت حفظ و به اين مجموعه مردم نيز اضافه ميشود كه شامل اقليتها، جوانان، زنان و... است. بايد مفهوم شهروند را به عنوان يك اصل محوري به هسته سختي گفتمان ايرانشهري و هويت ايراني اضافه كرد. ايده ايرانشهر، هويت ايراني و عناصر سازندهاش بايد در شهرهاي ما نماد داشته باشد و به زبان فارسي توجه بيشتري شود
شهروندي به اضافه گفتمان ايرانشهري
ايرانشهر يك پديده ثابت نيست كه بخواهيم مدام يك باستانگرايي را ترويج كنيم بلكه پديدهاي پويا است كه مدام ساخته ميشود. اما مساله اين است كه در عين اين شناوري بنيادهاي اساسي نيز دارد و مدام بر اساس نيازهاي امروزين ما بازسازي ميشود. امروز عمدهترين چالش هويت ايراني بحث جهاني شدن است. بنابراين در بازسازي هويت ملي ايراني بايد به نيازهاي امروز توجه كرد. بايد مفهوم شهروند را به عنوان يك اصل محوري به هسته سختي گفتمان ايرانشهري و هويت ايراني اضافه كرد. ايده ايرانشهر، هويت ايراني و عناصر سازندهاش بايد در شهرهاي ما نماد داشته باشد و به زبان فارسي توجه بيشتري شود.
محسن آزموده، اعتماد