- انتخاب سه نفر برای جانشینی رهبری صحت دارد؟
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- آهنگ ای دریغا - محسن چاوشی (موزیک ویدئو)
- غزاله اکرمی بازیگر نقش سوجان در سریال سوجان کیست!؟
- آنچه باید درباره پدر موشکی ایران بدانید؛ شهید حسن تهرانی مقدم چه کرد!؟
- کلیپ مبتذل و نامتعارف گیلان چرا تولید و پخش شد؟
- ساعت پخش و تکرار سریال «سوجان» از شبکه یک
- تصاویر حضور شاه در خلیجفارس +اظهاراتش درباره نیروی دریایی ایران
جلایی پور: دانشجويان واقعبینتر شدهاند
يكي از اهداف اصلي جنبش دانشجويي دفاع از عرصه عمومي است اما برخي اوقات كه موانع سياسي وجود داشت با جنبشي شدن فضا، دانشجويان پيشقراولان حركات ملي سياسي ميشدند و در آن زمان، حركات سياسي تعيينكننده بود.
نواندیش: حمیدرضا جلایی پور معتقد است دانشجویان امروز واقع بین تر شده اند.
او همچنین گفته است: يكي از اهداف اصلي جنبش دانشجويي دفاع از عرصه عمومي است اما برخي اوقات كه موانع سياسي وجود داشت با جنبشي شدن فضا، دانشجويان پيشقراولان حركات ملي سياسي ميشدند و در آن زمان، حركات سياسي تعيينكننده بود.
جلایی پور در همین زمینه ادامه داد: به نظر من از سال 80 به بعد يكي از اشتباهاتي كه بعضي فعالان دانشجويان انجام دادند، همين بود كه هدف اصلي فعاليت دانشجويي را رها كردند و آمدند و ميخواستند تا جنبش مردمسالارانه ايران را تسريع و رهبري كنند و طرح عبور از خاتمي در همين فضا شكل گرفت. معتقد بودند كه «امثال خاتمي قادر نيستند و ما ميتوانيم» كه نه تنها نتوانستند درست كنند بلكه همين عرصه نقد و بررسي در دانشگاهها را هم از دست دادند و آنها را به حاشيه بردند. لذا فراموش كردن هدف اصلي حركت دانشجويي كه دفاع از عرصه عمومي، استقلال در دانشگاهها بود، يك خطاي بزرگ بود. اين هدف موسمي است كه دانشجويان از لحاظ ملي سياسي شوند ولي هدف دايمي، همين دفاع از عرصه نقد و بررسي است. هنوز هم بهترين مصداق براي عرصه عمومي جامعه ايران فضايي است که دانشجوها براي نقد و بررسي درست ميكنند.
متن گفتگوی حمیدرضا جلایی پور که در روزنامه آرمان انتشار یافته به شرح زیر است:
دانشجويان همواره در صف نخست تغييرات اجتماعي هستند كه از اين مسير ميتوان به انقلاب اسلامي، 13 آبان و تسخير سفارت آمريكا و 16آذر اشاره داشت. چه پتانسيل و ارادهاي در اين قشر سببساز اتفاقات تاريخساز ميشود؟
جنبش دانشجويي در شرايط مختلف جامعه متفاوت عمل كرده است و اين مطلب طبيعي است چون حتي نخبگان سياسي كشور هم متفاوت عمل كردهاند. بهعنوان نمونه، دورهاي مانند انقلاب اسلامي و تسخير سفارت آمريكا كه در اذهان هست، دورهاي بود كه دانشجويان جزو اقشار پيشرو فرايند انقلاب بودند. يعني جنبش دانشجويي در انقلاب ادغام شده بود. بنابراين بايد اين سوال را مطرح كرد كه چه شد كه وقتي دانشجويان به سفارت آمريكا رفتند و اين حركت صورت پذيرفت اكثر نيروهاي انقلاب از اين حركت حمايت كردند. خود رهبران تسخير لانه جاسوسي اذعان كردند كه فكر ميكردند اين حركت 3 يا 4 روز به طول ميانجامد. يعني با خودشان فكر نميكردند كه ممكن است اين حركت حدود چهارصد روز به درازا بكشد. نكته مهم اين است كه چرا اين حركت تداوم پيدا كرد. به نظر من اين مساله به شرايط انقلاب و آن زمان برميگردد و منازعهاي كه بين نيروهاي سياسي كه از جريان انقلاب جدا شده بودند و نيروهاي انقلابي بر سر آينده انقلاب پيش آمده بود. بهعنوان مثال چند روز قبل از تسخير سفارت آمريكا، هواداران چريكهاي فدايي خلق در يك راهپيمايي شركت كردند و به قدرتنمايي پرداختند. بنابراين در چنين منازعهاي، دانشجويان مذهبي ميخواهند به نوعي ثابت كنند ما از شما عقبتر نیستيم. پس از حمايت امام (ره) از اين جريان مجددا نيروهاي خط امام يك هژموني جديد پيدا كردند. هژموني قبلي اين جريان بدين نحو بود كه منجر به بيرون راندن شاه از ايران شد و هژموني جديد منجر به اقدامات ضدآمريكايي و ضدامپرياليستي شد.
امروز جنبش دانشجويي چه تغييري كرده است؟
در دوره اصلاحات تمام آن خصيصهها تغيير كرده است. آن زمان دانشجويان مهمترين حاملان گفتمان انقلابي بودند اما در دوره اصلاحات جريان اصلي دانشجويي حامل گفتمانهاي مدني و مردمسالاري بود. امروز دانشجويان 30 سال پيامد و تجربه انقلاب را ميبينند اما 30 سال پيش، انقلاب براي دانشجويان مانند طوماري بود كه هنوز گشوده نشده است و هنوز خود را نشان نداده است. انقلاب براي دانشجويان سه دهه پيش خيلي آرماني بود ولي امروز براي دانشجويان خيلي واقعي و ملموس است. بنابراين شرايط همچون گذشته قطبي و سياه و سفيد نيست و به اين معنا دانشجويان اكنون خيلي واقع بينتر هستند. اين تغييرات در دوره كنوني (يعني دوراهي اعتدال) بهشدت افزايش يافته و دانشجويان بهشدت با فردگرايي مضاعف روبرو هستند. فضايي كه هنوز خوب شناخته نشده است.
جنبش دانشجويي در برخي كشورها مانند فرانسه از تاثيرگذاري زيادي برخوردار است. مثل جنبش دانشجويي مي68 فرانسه. ميتوانيد مقايسهاي ميان جنبش دانشجويي ايران با كشورهاي پيشرفته داشته باشيد؟
جنبش دانشجويي ايران تفاوتهايي با جنبش دانشجويي فرانسه در آن سال دارد. هابرماس درباره جنبش دانشجويي فرانسه ميگويد كه اين جنبش اعتراضي بود به بوروكراسي سيستماتيك سرمايهداري يا حتي اعتراضي به بوروكراسي خود دانشگاه و بيشتر يك جنبش اعتراضي-انفجاري بود تا يك جنبشي كه با آرمانهاي مشخص مانند آرمانهاي عدالتخواهانه مثل جنبش كارگري. به همين دليل بعد از آن اتفاقات عدهاي آن را جنبش اجتماعي دانستند زيرا در جنبشهاي كلاسيك اجتماعي، فعالان اين جنبشها خيلي خوب سازماندهي شدهاند و گفتمانها و برنامههاي مشخص دارند. به همين علت جنبشهاي جديد بيشتر اعتراضي بودند و به دنبال اين نبودند نوع خاصي از حكومت را برقرار كنند ولي ضد آن نظام بوروكراتيك سرمايهداري بودند. به اين معنا جنبش دانشجويي ايران در دهههاي نخست شكلگيري عليه نظام موجود ايران و حتي نظام سرمايهداري در جهان بودند. حتي ميتوان گفت كه مختصات خواستههاي دانشجويي مشخص نبود. بهعنوان مثال در زمان دانشجويي ما، براي من خيلي جالب بود كه همه حكومت مردمي كه در حال تشكيل شدن بود را قبول داشتيم و مي گفتيم تا ديروز شاه بر سر كار بود، يك آدم فاسد و حالا يك آدم متقي و مومن و آزاده و انقلابي است. خب ببينيد انديشه سياسي دانشجويان خيلي ساده بود و پيچيدگي نداشت. الان در حركات دانشجويي چندين گرايش موجود است؛ اولا سياسيترين شاخههاي دانشجويي ديگر به دنبال تغيير نظام سياسي جهان نيستند و در راديكالترين آنها، مطالبه تقويت الزامات مردمسالاري در ايران است. در ضمن رسيدن به اين هدف را به هر شيوهاي مخصوصا شيوههاي انقلاب پيگيري نميكنند بلكه در دوره اصلاحات به وسيله شيوههاي آرام و مسالمت ٱميز خواستههاي خود را پيگيري ميكردند. برخي از گرايشهاي ديگر در حركت دانشجويي سبك زندگي خود را پيگيري ميكنند و اين سبك زندگي كه انتخاب ميكنند زندگياي نيست كه دولت تبليغ ميكند. اين حركتها را جنبش مبتني بر پيشروي آرام ناميدهاند. يعني دانشجو لزوما در عرصه سياسي با دولت در گير نميشود ولي به نوعي زندگي ميكند كه آن نوع زندگي چيزي نيست كه دولت يا بوروكراسي دانشگاه در نظر دارند.
اين مطلب نشان از ارتقاي جنبش دانشجويي نسبت به 30 سال پيش دارد؟
اين موضوع نشان از چند مطلب دارد؛ اكنون هشت دهه از عمر دانشگاه تهران ميگذرد و زماني كه ما در آن دانشگاه درس ميخوانديم حدود چهار دهه از عمر دانشگاه گذشته بود. خيلي از مسائل در اين سالها تجربه شده است، ضمن اينكه شرايط جامعه تغييرات زيادي كرده است و گفتمانهايي كه در حال حاضر وجود دارد، خيلي متنوع و به نوعي غيراحساسي شده است. به ياد دارم گفتمان انقلابي ما و اوج گفتمانهاي تئوريك در بين دانشجويان براي كساني بود كه بیشتر آثار شريعتي را مطالعه ميكردند.
در برخي برههها دانشجويان به سمت راديكال شدن ميروند؛ چه پيش زمينههايي شرايط را براي حركات تند دانشجويي فراهم ميكند؟
در سال 80 اين حركتها بود ولي در دوره فعلي اين حركتها هم نيست. يك جريان آرام فردگرايي مضاعف در جريان است. در آن زمان دو عامل خيلي مهم بود كه البته ملازم همديگر بودند. تاثير تحولات فكري در احوالات اجتماعي بسيار بااهميت است. در آن زمان گفتمان انقلابي سخن زمانه بود .مثلا ما براي پاسخ دادن به نياز فكري خود كتاب ميخوانديدم ولي ملاك انتخاب كتاب ممنوعه بودن آن بود؛ خب اين تفكر انقلابي بود در صورتي تفكر يا بايد درست باشد يا غلط؛ تفكر بايد منسجم باشد. به عبارت ديگر تفكر ملاك دارد، چه كسي گفته است كه تفكر ما درست است؟ ولي ما اين اعتقاد را داشتيم كه تفكر بايد انقلابي باشد. بنابراين ما آن زمان مصرفكننده همين گفتمان انقلابي بوديم كه سخن زمانه نه تنها در ايران بلكه در جهان بود. مثلا اكثر روشنفكران درجه اول فرانسه چپ بودند، همه طرفدار آزادي جهان سوم عليه جهان امپرياليسم بودند. عامل دوم هم كه عامل اول را تقويت ميكرد نظام بسته سياسي بود. اين دو عامل يكديگر را تقويت ميكرد و آن شرايط انقلابي را فراهم ميكردند. امروز اين مولفهها يك مقدار تغيير كرده است. اولا امروز گفتمان اصلاحي و تغييرات تدريجي در جريان است. توجه كنيد ما الان در دورهاي هستيم كه رشتهاي به نام معرفتشناسي يا علمشناسي بسيار رايج شده است در حالي كه آن زمان يك كتاب بود به اسم نظريه شناخت كه متعلق به ماركسيستها بود. نكته دوم اين است كه دانشجويان امروز نه تنها با تجربه روزانهاي كه دارند با پيامدهاي ايدئولوژيگرايي آشنا شدهاند بلكه از فرايند انقلاب هم آگاه شدهاند كه ما اين تجربه را نداشتيم. در دوره دولتهای نهم و دهم، يكي از آن دو عامل در حال نزديك شدن به گذشته بود يعني برخي به سمت ايجاد مانع در حركتهاي اصلاحي و انتقادي بودند. با حضور دولت اعتدال مقداري داريم از آن فضا فاصله ميگيريم.
اگر فعاليتهاي جنبش دانشجويي را تبارشناسي كنيم، در آغاز عمل معرفتي فرهنگي براي دانشجويان مقدم بر عمل سياسي بود و اين امر در اساسنامههاي ابتدايي تشكلهاي دانشجويي كاملا بازتاب داده شده است كه تشكيلات براي دفاع از هويت مذهبي دانشجويان تشكيل شده است. اين تقدمي كه به بحثهاي معرفتي در آن دوره داده ميشد اقتضاي تاريخي آن مقطع بوده است يا اقتضاي ذاتي دانشجويان؟
اگر 60-70 سال به كارهاي جنبش دانشجويي نگاه كنيد، يك كار را هميشه ميكردند و گويا اين كار با مقتضيات دانشجو، مناسبت داشته است. اما برخي اوقات شرايط خاصي در جامعه پيش ميآمده است كه دانشجو از اين كاركردش فراتر ميآمده است و اين باعث شده است برخي همين فراتر روي را كار اصلي دانشجو بدانند؛ در حالي كه همين كار اولي كار اصلي دانشجو است.
منظورتان از كار اولي چه بود؟
منظورم از كار اول اين بود كه دانشجو حامل اصلي عرصه نقد و بررسي عمومي است. مثلا دولت از طريق رسانهها و صداوسيما گفتمان را ترويج ميدهد. دانشجويان هم از طرف ديگر جلسه تشكيل ميدادند، سمينار ميگذاشتند و افرادي را دعوت ميكردند تا از طريق آنها حرف ديگري هم بزنند و از طريق آن، جامعه و سياست را نقد ميكردند و اين كاربسيار مهمي بود و اساسا به همين جهت بوده است دانشجويان عامل تحول ميشدند. آنها اين تحول را از طريق لشكركشي پيش نميبردند بلكه از طريق همين نقش انتقادي خود پيش ميبردند و اين نشان ميدهد كه اين نقش با كار دانشجو كاملا در تناسب است. به اين دليل كه اولا دانشگاه فضاي نقد است. ثانيا امكانات نقد كردن وجود دارد. يكي از اهداف اصلي جنبش دانشجويي دفاع از عرصه عمومي است اما برخي اوقات كه موانع سياسي وجود داشت با جنبشي شدن فضا، دانشجويان پيشقراولان حركات ملي سياسي ميشدند و در آن زمان، حركات سياسي تعيينكننده بود. به نظر من از سال 80 به بعد يكي از اشتباهاتي كه بعضي فعالان دانشجويان انجام دادند، همين بود كه هدف اصلي فعاليت دانشجويي را رها كردند و آمدند و ميخواستند تا جنبش مردمسالارانه ايران را تسريع و رهبري كنند و طرح عبور از خاتمي در همين فضا شكل گرفت. معتقد بودند كه «امثال خاتمي قادر نيستند و ما ميتوانيم» كه نه تنها نتوانستند درست كنند بلكه همين عرصه نقد و بررسي در دانشگاهها را هم از دست دادند و آنها را به حاشيه بردند. لذا فراموش كردن هدف اصلي حركت دانشجويي كه دفاع از عرصه عمومي، استقلال در دانشگاهها بود، يك خطاي بزرگ بود. اين هدف موسمي است كه دانشجويان از لحاظ ملي سياسي شوند ولي هدف دايمي، همين دفاع از عرصه نقد و بررسي است. هنوز هم بهترين مصداق براي عرصه عمومي جامعه ايران فضايي است که دانشجوها براي نقد و بررسي درست ميكنند.
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.