- اطلاع از جدول خاموشی و قطع برق در تهران + لینک و کد دستوری برق من
- آبله مرغان تا چند روز واگیر دارد؟ + درمان
- پاسخ رد هایده به خواستگاری احمدشاه قاجار + عکس
- روزهای قمر در عقرب سال ۱۴۰۴ : آغاز سال نو با نحسی! (جدول)
- راهنمای استفاده از سپینو بانک صادرات برای کارت رفاهی معلمان و فرهنگیان + مراحل
- خواص بی نظیر کلم بروکلی که نمی دانستید
درباره مصر: کودکی که هرگز زاده نشد*
سکولاریسم علیه دموکراسی
سعید آقاعلیخانی: «انسان محق است یا مکلف؟» این پرسش که از قرون وسطی به اینسو منشا تحولات عظیمی شده در خاورمیانه اما کمتر از سه دهه جای خود را در متن منازعات سیاسی باز کرده چنانکه یک طرف این منازعه سکولارها و طرف دیگر آن اسلامگرایان قرار گرفتهاند و در میانه نیز سخن از مردمسالاری دینی است.
«انسان محق است یا مکلف؟» این پرسش که از قرون وسطی به اینسو منشا تحولات عظیمی شده در خاورمیانه اما کمتر از سه دهه جای خود را در متن منازعات سیاسی باز کرده چنانکه یک طرف این منازعه سکولارها و طرف دیگر آن اسلامگرایان قرار گرفتهاند و در میانه نیز سخن از مردمسالاری دینی است.
مصر این روزها دستخوش آشوب برآمده از کودتایی است که تا چندی پیش هنوز در کودتا نامیدن آن اختلافنظر وجود داشت. کودتایی که در آن ارتش از یک سو تلاش کرد خود را بهعنوان مدافع تمامقد آزادی و ارزشهای دموکراسی نشان دهد و از سوی دیگر کمر به اسقاط تنها دولت منتخب و برآمده از رای مردم – در طول تاریخ این کشور- همت گماشت.
پیروزی مرسی و قدرتگرفتن اخوانالمسلمین در مصر اگرچه در نگاه اول یک موفقیت سیاسی صرف به نظر میرسد اما این موفقیت برای منطقهای که درگیر بحرانهای ایدئولوژیک شده پاسخ محکمی به آن دسته از اسلامگرایانی بود که دستیابی به قدرت و مشارکت در حکومت را جز در اجرای ایدههای خشونت آمیز نمیدیدند.
این سخن راست است که اخوانالمسلمین و مرسی پس از سالها مبارزه به هنگام تصدی قدرت نتوانستند به درستی درک کنند که سیاستورزی به معنی آرمانخواهی صرف نیست بلکه لازمه اساسی آن واقعگرایی و در نظر داشتن منافع بلندمدتی است که تنها راه تضمین آن، شنیدن صدای مخالف و التزام به فرهنگ تساهل و گفتوگوست از این رو هم بود که مصریان دولت مرسی را دولت مرشد نامیدند و اقدامات آن را هرگز به نفع دموکراسی تعبیر نکردند. دولت مرسی در فرصت اندکی که در اختیار داشت در تضمین دموکراسی و آزادیهای فردی و مبارزه با تمامیتخواهی چهره موجهی از خود نشان نداد و به جای آنکه سمبل وفاق و آشتی ملی باشد با ایجاد بسترهایی مذهبی، زمینهای مناسب برای حمایت از تقویت جریان سلفی گشود. این دولت در مدت کوتاهی که در، اختیار داشت چنان خود را در دیدگاه تنگنظرانه گرفتار کرد که اسلامگرایان تندرو، کشتار قبطیان و شهروندان شیعی مصر را بهعنوان بخشی از دستاوردهای جریان سلفی حامی مرسی تلقی میکردند با این حال چندان دور از انتظار نیست که با سقوط دولتی که خواه ناخواه منشایی دموکراتیک داشته در انتظار تکرار تبعاتی باشیم که جهان بعد از سقوط دولت مصدق با آن روبهرو شد. «استفان کینزر» درکتاب «همه مردان شاه» حامی این فرضیه است که کودتای 28 مرداد درنهایت به حوادثی منجر شد که حادثه 11 سپتامبر و اشغال عراق و حتی 1سپتامبر را در یک خط مرتبط با هم قرار داد. به نوشته وی، اکنون آمریکاییها اعتراف میکنند، حکومت مردمی و دموکراتیک مصدق میتوانست نقطه شروع دموکراسی در منطقه باشد و اگر چنین نظامی استمرار مییافت دیگر نیازی به این همه لشکرکشی برای مبارزه با تروریسم نبود. هرچند به شکل منطقی تفاوتهای میان دولت مصدق و مرسی بسیار زیاد است اما تکرار چنین موقعیتهایی منجر به طرح پرسشهای اساسیتری در مورد دموکراسی میشود چنانکه ردپای آن را میتوان در طرح دو مفهوم état légal و état réel (حالت حقوقی و واقعیات) پیدا نمود. به عبارت دیگر میتوان چنین گفت که این دغدغه بار دیگرمیان صاحب نظران نمود یافته است که در تنازع میان واقعیتهای یک جامعه با معیارهای حقوقی کفه قضاوت به نفع کدام یک باید سنگینی کند؟ به دیگر سخن؛ به فرض اثبات تقابل دولت مرسی با منافع مصر آیا میتوان مبناهای حقوقی چنین دولتی را نادیده گرفت؟ آیا میتوان به ظن دفاع از دموکراسی به کودتا متوسل شد؟ و آیا میتوان دموکراسی را به امری فراتر از قانونمداری تسری داد و آن را از دل پدیدههایی غیر دموکراتیکی چون کودتا تضمین کرد؟ پاسخ به این پرسش حتی اگر زمینه را برای این امر فراهم کند که به ادعای واقعمداری، مبناهای حقوقی را زیر سوال برد باز این سوال را باقی میگذارد که آیا نظامیان میتوانند ملاک درک واقعیات جامعه مصر باشند؟
به جز این مبناهای تئوریک، در فضای عملی نیز رشته امور به نفع دموکراسی به هم بافته نشده بود. ایالاتمتحده از آغاز کار، نظر خوشی به روی کارآمدن دولت اخوانی نداشت اما در شرایطی که سایه یک دیکتاتور متحد از مصر کم شده بود و موقعیت ارتش بر باریکهای از همراهی یا ضدیت با انقلاب بهشدت متزلزل بود شاید عاقلانهترین کار همان بود که ارتش در ردای یک منجی، حامی انقلاب مردمی باشد که از استبداد به ستوه آمده بودند. بنابراین واشنگتن -که همواره امنیت خاورمیانه را از منظر امنیت اسرائیل دیده است- درپی آن بود تا تحولات مصر را به سمتی سوق دهد که با حفظ ساختار پیشین و تغییرات شکلی و ظاهری- که تا اندازهای انقلابیون و اکثریت مردم را قانع و راضی میکند- مسیر تحولات مصر را به پیش ببرد. در این میان عملکرد محمد مرسی و اخوانالمسلمین درست در همان مسیری قرار میگرفت که زمینه لازم برای حضور نظامیان را فراهم کند و نتیجه آن شد که در سوم جولای سال 2013 نتایج دور سوم، چهارم و پنجم انتخابات آزاد مصر با اعلام ارتش باطل شد با این بهانه که میلیونها معترض خیابانی خواستار تغییر وضع موجودند و ارتش به ندای آنان پاسخ گفته است. اگرچه در نگاه اول چنین به نظر میرسد که دغدغه مخالفان لیبرال اخوانالمسلمین و دولت مرسی دغدغههای دموکراسی خواهانهای بوده اما به هیچ وجه نمیتوان دموکراسیخواهی را محمل حمایت از یک کودتا دانست. راهحل مخالفان سکولار و به ظاهر دموکراسی خواه دولت مرسی حتی بعد از کودتا نیز چندان قرابتی با دموکراسی ندارد زیرا حامیان برجسته سرنگونی مرسی، خواستار درج اصلی در قانون اساسی شدهاند که فعالیت احزاب مذهبی را ممنوع کند، بدون آنکه حتی به تبصره یا استثنایی در مورد آن دسته از اسلامگرایان موافق با دموکراسی بیندیشند. در این راستا محمد البرادعی در گفتوگو با کانال «پیبیاس» گفته است: «امروز در یک طرف طبقه متوسط تحصیلکرده را داریم و در طرف دیگر اکثریتی که بهعنوان اسلامگرایان و طبقه ضعیف و بی سواد شناخته شدهاند.»
چنین مرزبندی مشخص و مطلقی از سوی چهرهای بینالمللی چون البرادعی البته نشان دهنده پایههای سست اندیشه دموکراسی در میان رهبران و سیاستمداران منطقهای است که تا چندی پیش امید فراوانی به نقشآفرینی مثبت آنان درپیوند میان اسلام و دموکراسی میرفت حال آنکه اکنون میتوان دریافت که سکولاریسم در خاورمیانه توسعهنیافته نهتنها پیش زمینه دموکراسی نیست که خود به ابزاری جهت تخطئه مخالف انجامیده است چنانکه اکنون برخی سکولارهای مصر امیدوارند که با ممانعت از حضور جمعیت به گفته آنان «بیسواد مصر»، تضمینی برای بقای دموکراسی پیدا کنند حال آنکه تجربه انقلاب مصر و قدرتگرفتن اسلامگرایان و سپس سرنگونی آنان و حمایت سکولارها از کودتاگران نشان داد که فرآیند دموکراسی در خاورمیانه همچنان تا پذیرش عملی از سوی اسلامگرایان فاصله زیادی دارد، چندان دل خوشی نیز از سکولارها ندارد. به دیگر سخن؛ کودک مرده دموکراسی در مصر بیش از آنکه اکنون مستحق مویه و عزاداری باشد - درحقیقت- هرگز زاده نشده بود.
*عنوان مطلب برگرفته از کتابی از «اوریانا فالاچی» است با عنوان: «به کودکی که هرگز زاده نشد»
منبع: مثلث
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.