- مرگ در «استخر»، نماد حذف است
- طعنه روزنامه جمهوری اسلامی به رحیم صفوی: اینکه درجه روی شانه های کسی باشد برایش شخصیت نمی آورد
- شرکت خاتمی و معاون رییس جمهور در جلسه مجمع روحانیون (عکس)
- روزنامه هم میهن: آقای شمخانی! مردم حق دارند در باره ارتباط عروسی مجلل دخترتان با شایعه کشتی های پسرتان سوال کنند؟
- سکوت کیهان درباره فیلم عروسی دختر شمخانی شکست
- ادعای عجیب درباره حجاب مرحوم مهسا امینی
- کیف خانم وزیر صدای پرویز پرستویی را در آورد
- کریخوانی فوتبالی عراقچی در میانه مذاکرات برجام، در سریال سوئیسی معامله (The Deal)! + عکس
- پاسخ توییتری یوسف پزشکیان به بذرپاش
- رهبر انقلاب: صهیونیستها انتظار قدرت تخریب موشک ایران را نداشتند / این موشکها، شناسنامه جوان ایرانی است؛ لازم باشد باز استفاده خواهیم کرد
ماجراى خواندنی "وزير اطلاعات" شدن علوى/روحانى گفت از چه میترسی
محمود علوی وزیر اطلاعات دولت روحانی در یک مصاحبه تلویزیونی درباره ماجرای وزیر شدنش گفت.
به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، علوی در این گفتگوی تلویزیونی گفت: به دلیل سوابق کاری خود فکر میکردم که آقای روحانی وزارت کشور را به من پیشنهاد دهند، زمانی که دکتر روحانی از من درخواست همکاری کردند، گفتم: آقای دکتر ما اگر تبلیغ شما را کردیم، نیتمان این بود که کار کشور، دست یک آدم عاقل بیافتد که الحمدالله نتیجه هم گرفتیم و هیچ توقعی هم نداریم. بنده استاد دانشگاهم و مشغول درس دادن هستم، اما اگر نیاز به همکاری من دارید، حتی اگر فقط پاسخگویی به تلفنهای شما هم باشد، بنده کوتاهی نخواهم کرد، اما آقای روحانی برخلاف تصورات من گفتند:میخواهم وزارت اطلاعات را به شما بسپارم!
وزیر اطلاعات در ادامه بیان کرد: به آقای روحانی گفتم، شما با توجه به کدام سابقه کاری این مقام به من پیشنهاد میدهید؟ اگر بگویید وزارت کشور، من با این پُست آشنایی دارم، اگر بگویید وزارت ارشاد، بنده ۹ سال سرباز مقام معظم رهبری و نماینده ایشان در ارتش بودم، کارهای فرهنگی از جمله عکاسی در زمان کودکی، نقاشی در دوران نوجوانی، بازیگری تئاتر در روزهای جوانی را انجام داده ام اما ایشان گفت من الان برای وزرات اطلاعات یک نیرویی که مورد اعتماد مقام معظم رهبری باشد و این گزینه الان شما هستید.
بعد آقای روحانی به من گفت از چه می ترسی از خدا بخواه کمک می کند. من گفتم از تو حرکت از خدا برکت اما من با چه آورده ای به این میدان بیایم من آورده ای ندارم. دیدم آقای روحانی با یک حالتی به من نگاه کرد و گفت: علوی تو آورده نداری؟! تو پسر فاطمه زهرا (س) هستی از مادرت کمک بخواهی او تو را رها می کند؟ من بغض کردم و گفتم حالا که اسم مادرم را آوردی چشم قبول می کنم.
