- قطعنامه شورای حکام علیه برنامه هستهای ایران تصویب شد / کدام کشورها موافق، مخالف و ممتنع رای دادند؟ + اسامی
- همنشینی پزشکیان و مولوی عبدالحمید وایرال شد (تصاویر)
- تکذیب اقدام کیهان از سوی عضو دفتر رهبری
- دیدار صمیمانه پزشکیان و مولوی عبدالحمید (عکس)
- ظفرقندی: اوایل انقلاب تند و تیز بودیم، فکر میکردیم اگر یک نفر ۹ تا صفت خوب دارد یک صفت بد باید از قطار انقلاب پیاده بشود؛ الان این طور فکر نمیکنم
- بازی هوشمندانه پزشکیان با سعید جلیلی
- این زن وزیر آموزش ترامپ میشود: لیندا مک من در رینگ کشتی کج! (فیلم)
- اعلام تعداد موشک های شلیک شده موفق اسرائیل به ایران
- تصاویر تجمع پرشمار معلمان و فرهنگیان بازنشسته مقابل مجلس
- پیامک گروهی به نمایندگان مجلس: ظریف جاسوس است!
باهنر:
مى ترسيم به كيبورد 'احمدى نژاد' نزديك شويم
رؤساي قواي گذشته ما يواشيواش با كليت نظام مشكل پيدا ميكنند
محمدرضا باهنر، دبيركل جامعه اسلامي مهندسين و رئيس جبهه پيروان خط امام و رهبري است كه نزديك به ١٧، ١٨ حزب اصولگرا عضو آن هستند. او يكي از معدود اصولگراياني است كه منتقد وضعيت فعلي انتخابات است و بهشدت از رفتن به سمت انتخابات حزبي دفاع ميكند. خودش ميگويد مزاياي تحزب را ميخواهند، اما معايبش را نه. اصولگرايان در اين سالها با مشكل ديگري نیز روبهرو بودهاند. اگر فقدان نظام حزبي بليهاي است كه هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب گرفتار آن هستند و در بزنگاههاي سياسي چوب آن را ميخورند، اما اصلاحطلبان اين شانس را دارند كه به مدد چهرههاي كاريزماتيك، در بزنگاهها گليم خود را از آب بيرون بكشند؛ اگرچه همه متفقالقولاند كه هزينهكردن از كاريزما تا اندازه و زماني جواب ميدهد. با محمدرضا باهنر درباره بحراني كه اينروزها جريان اصولگرا در انتخابات، بهويژه انتخابات رياستجمهوري با آن روبهرو است و بهاصطلاح دچار فرايند فرسايشي چهرهسوزي شده است، گفتوگو كردهايم؛ چهرههايي كه به ميدان ميآيند، اما به دلایل مختلف رأي نميآورند.
شما بارها پيش از انتخابات رياستجمهوري از اين سخن ميگفتيد كه اصولگراها نبايد با چهرههايي كه قبلا امتحان خود را پس دادهاند، بيايند و روي چهره جديد رأيآور تأكيد داشتید. آمدن آقاي قاليباف نشان داد اين اتفاق رخ نداد، اما اتفاقي كه براي اصولگرايان در پايان هر انتخابات پيش ميآيد، اين است كه آنها بهجاي دستاورد، دچار فرصتسوزي و چهرهسوزي ميشوند؛ يعني به نظر ميرسد آقايان جليلي، رضایي، قاليباف و رئيسي بدل به چهرههاي سوختهاي شدهاند كه امكان استفاده مجدد از آنها ديگر نيست. آيا دچار يك دايره بسته نشدهاند كه يا چهره جديد رأيآور ندارند يا اگر دارند، در فرايند انتخابات آنها را از دست ميدهند؟ پيشبيني شما از آينده اصولگرايي در عرصه انتخابات رياستجمهوري چيست؟
چون ساختارهاي سياسي ما ساختارهاي قوي و قدرتمندي نيست، اتفاقات سريع و ضربتي ميافتد؛ يعني شما اگر سه رئيسجمهوري اخير را در نظر بگيريد، متوجه ميشويد فرايند انتخابشدن آنها متفاوت از زمان قبلشان بوده است. مثلا زمان اولين انتخابات، مشخص بود بنيصدر رئيسجمهوري ميشود. بعد هم مقام معظم رهبري و بعد هم آقاي هاشميرفسنجاني بودند. در همه اين انتخاباتها، تقريبا در زمان انتخابات مشخص بود آنها رئيسجمهوري ميشوند و وضعيت مشخص بود. برخي هم كه نامزد ميشدند و آمدند رقيب آقا يا آقاي هاشمي ميشدند، خودشان در زمان تبليغات يا مناظرهها ميگفتند خود ما به آقا يا آقاي هاشمي رأي ميدهيم. از سال٧٦ ماجرا تغيير كرد و به صورت یکباره، يك نفر رئيسجمهوري شد. بارها و بارها من اين خاطره را گفتهام؛ وقتي آقاي خاتمي انتخاب شد، من با اينكه رئيس ستاد آقاي ناطق بودم، رفتم خدمت ايشان كه تبريك بگويم. گفتم خب افراد شما چهكسانی هستند؟ ميدانيد كه آدم خوشبرخوردي هم هستند، غشغش خنديدند و گفتند مگر من فكر ميكردم رئيسجمهوري شوم، تازه بايد افرادم را بچينم. آقاي احمدينژاد كه رئيسجمهوري شد، در برخي شهرستانها ميرفت حتي يك ستاد درستوحسابي هم نميتوانست بگيرد و يكدفعه يك موجي برايش شكل گرفت. آقاي روحاني هم ابر و باد و مه خورشيد و فلك جمع شدند تا رئيسجمهوري شد كه آقاي هاشمي اين اواخر كه از او عصباني شده بود، گفته بود اگر حمايتهاي ما نبود ايشان رأي نميآورد.
البته تكذيب شد.
نميدانم؛ ولي سال ٩٢ اگر آقاي هاشمي نامزد نميشد، اگر صلاحيت آقاي هاشمي تأييد ميشد، اگر دوستان ما كنار ميآمدند روي يك نفر و اگر آقاي عارف وادار به كنارهگيري نميشد، آقاي روحاني شايد رئيسجمهوري نميشد. شايد مثال خوبي نباشد؛ ولي من گفتم بازهم ميگويم كه وضعيت ما اينطور شده است كه قديمها ميگفتند وقتي ميخواستند يك شاه انتخاب كنند، شاهين يا بازي را رها ميكردند، روي سر هركسي مينشست، ميشد رئيس. الان داستان ما نیز اينطور شده است. كليت نظام تا سه ماه مانده به انتخابات رياستجمهوري نميداند چهكسي رئيسجمهوري ميشود. يك بار ممكن است يك چهره گمنامي بيايد. اين از اشكالات ساختاري است و بازميگردد به نبود احزاب. اگر ما سه حزب قدرتمند چارچوبدار موضعدار داشته باشيم، معلوم است بالاخره اينها سه نامزد معرفي ميكنند و يكي از اينها رئيسجمهوري ميشود. الان مثلا اصلاحطلبها فكر ميكنيد براي دور آينده نامزدشان مشخص شده است؟
اصلاحطلبها مشكلي دارند كه اصولگراها ندارند و آن اينكه نامزدهايشان رد صلاحيت ميشوند.
نامزدهاي ما نميشوند؟ اگر نميشدند كه هر دوره ٢٠٠ نامزد داشتيم.
شما بحث آقاي هاشمي را مطرح كرديد. آقاي طلايي هم بعد از انتخابات صحبتي كرده بودند كه ما بعد از اين انتخابات نداريم، بلكه انتصابات آقاي خاتمي را داريم. يك «تَكرار ميكنم» كافي است كه آنها انتخابات را برنده شوند. حداقل اصلاحطلبان يك چهره كاريزما دارند كه در موعد انتخابات به دادشان برسد؛ اما اصولگرايان الان دچار فقدان چهره كاريزما هستند و همين هم كارشان را در شرايط تحزبنداشتن سخت ميكند؛ چون در وضعيتي كه ما بهجاي احزاب با جبههاي از جريانهاي سياسي روبهرو هستيم، چهرههاي كاريزما راهگشا هستند.
البته من فكر ميكنم دوره چهرههاي كاريزماتيك هم كمكم تمام ميشود.
خب جريان اصولگرا در نبود تحزب و چهره كاريزماتيك، هيچ فكر و برنامهاي براي انتخابات ندارد؟
نميشود از الان واقعا برنامهريزي كرد كه چهار سال آينده چه كسي قرار است نامزد شود. درباره اين ماجرا هم قطعا اصولگراها فكرهايي ميكنند؛ اما در كل به نظرم دوره كاريزماتيك شخصيتهاي حقيقي تمام شده است. بايد دست به دست هم بدهيم و حزب راه بيندازيم.
شما چند سال است كه اين را مطرح ميكنيد؛ اما واكنش مثبتي به اين حرف شما در جريان اصولگرايي نميبينيم.
بله؛ مشكل ما خودمان هستيم. خود فعالان سياسي مانع تشكيل حزب هستند. فعالان سياسي علاقهمندند منافع حزبي را داشته باشند؛ اما حاضر نيستند هزينههايش را بپذيرند. در آمريكا دو حزب است. ٢٠ نفر از اين حزب و ٢٠ نفر از آن حزب ميخواهند نامزد شوند. اشكالي هم ندارد. وارد رقابتهاي تشكيلاتي ميشوند؛ اما آخركار دو نفر ميمانند. همين دفعه آخر، خانم كلينتون و آقاي ساندرز در حزب دموكرات باقي مانده بودند. آقاي ساندرز كه عقب افتاد، به قول ما يك هفتهاي بغ كرده بود و صدايش درنميآمد؛ اما در نهايت مجبور شد بيانيه بدهد و از خانم كلينتون حمايت كرد. روابط حزبي شوخي ندارد؛ اما ما تا به وضعيت حزبي نرسيم، شما منتظر همين چهرهها باشيد. با اين وضعيتي هم كه صداوسيما در مناظرهها پيش ميبرد، از يك نظر خوب است كه هزينههاي تبليغات انتخاباتي را كم ميكند و مردم مناظرهها را دنبال ميكنند؛ اما من نگرانم اگر مديريت نشود، يكي، دو دوره ديگر يكسري آدم شومن بيايند رئيسجمهوري شوند.
شما نگران نباشيد، شوراي نگهبان نميگذارد.
نه؛ يعني هركسي در مناظره بهتر بتواند لوله كند و بپيچاند و پشت پا بزند به ديگري، او برنده ميشود. اصلا بحث برنامه، مانيفست و... نيست. درحاليكه درست نيست. اگر احزاب باشند. احزاب دقت ميكنند و پشتوانه آن نامزد يك تفكر بزرگ حزبي است.
خب در همين شرايطي كه داريم، بايد چه كنيم؟ اصلاحطلبان بالاخره به مدد چهره كاريزماتيك گليم خود را از آب بيرون ميكشند. اصولگراها چه خواهند كرد؟
پاسخم اين است كه فعلا نميدانيم، مبهم است.
من ميخواهم از اينجا گريزي بزنم دوباره به بحث آقاي احمدينژاد و مقايسهاي با آقاي خاتمي بكنم. به نظر ميرسد استراتژي كلي اصولگرايان در ارتباط با آقاي احمدينژاد ناديدهگرفتن او بوده است. در ماجراهاي اخير، روزنامه جمهوري اسلامي نیز در يادداشتي به اين اشاره كرده بود كه اگر يك فرد عادي يكي از اين صحبتهاي احمدينژاد را ميكرد، قطعا با او برخورد ميشد و به زندان ميرفت. ميخواهم اين نكته را استفاده كنم كه مثلا آقاي خاتمي الان با محدوديتهاي زيادي روبهروست؛ درحاليكه حتي يكي از اين رفتارهاي احمدينژاد هم از او سر نزده است. گویا برخورد با احمدينژاد به نحوي به خود اصولگراها هم بازميگردد.
من در كل اين انتقاد را از طرف شما وارد ميدانم. من نميدانم مشكل كجاست؛ شايد ما مشكل ساختاري داريم. متأسفانه ببينيد، ما در قانون اساسيمان داريم كه فرد دو دوره بيشتر نميتواند رئيسجمهوري باشد. بنيصدر كه به دو دوره نرسيد و شهيد رجايي هم كه شهيد شد و بعد از آن آقاي هاشمي، خاتمي و احمدينژاد و روحاني دودورهاي شدند. درهرصورت، در پايان دورهشان تصور ميكنند كه مأموريتشان تمامشده نيست. يك واژهاي باب شده بود بين سياسيون كه همه اينها دنبال يك مدودف ميگردند. همان كاري كه آقاي پوتين كرد. آقاي مهاجراني كه زماني اصلاح قانون اساسي را مطرح میكرد و ميگفت حيف است آقاي رفسنجاني كنار برود و خوب است كه قانون اساسي را ما اصلاح كنيم كه ايشان باز هم بتواند رئيسجمهوري شود كه نشد. آقاي خاتمي هم لوايح دوقلو را ارائه كردند كه اختياراتشان را افزايش دهد. آقاي احمدينژاد هم كه رسمي و روشن علاقهمند بود به ادامه حضورش و با نامزدياش هم اين را نشان داد. متأسفانه اين دلايل و دلايل ديگر نشان ميدهد رؤساي قواي گذشته ما يواشيواش با كليت نظام مشكل پيدا ميكنند. مسئله چيست؟ نظام با آنها مشكل پيدا ميكند یا آنها با نظام مشكل پيدا ميكنند؟ اين از اشكالات اساسيای است كه بايد روي آن كار و پژوهش شود كه ما مشكل ساختاري داريم يا حاشيه تحملمان كم است؟ اختلافاتي هم كه بين جناحها رخ ميدهد، وارد وادي حق و باطل ميشود؛ درحاليكه حتما ضرورت دارد يكسري گفتوگوهاي دوستانه بين جناحهاي سياسي طرح شود.
بين جامعه روحانيت و مجمع روحانيون هم طرح شد. البته مجمع روحانيون استقبال كرد ولي جامعه روحانيت كلا از اساس چنين ايدهاي را تكذيب كرد.
آقاي مصباحيمقدم گويا گفته بود مذاكره شده يا چنين چيزي. در هر صورت، من در همين ماههاي اخير چندبار اين مسئله را تكرار كردهام. من از طرف كسي مأمور نيستم ولي فكر ميكنم اين مذاكرات حتما بايد آغاز شود، البته ما هنوز هم آن خط قرمز فتنه را داريم.
برگرديم به همان سؤال اول كه چرا مثلا رئيس دولت اصلاحات تا اين اندازه محدود ميشود؛ اما احمدينژاد نه.
من عرضم اين است كه ما بايد درباره كسي كه در گذشته رئيس مجلس و رئيسجمهور بوده، محتاطانهتر برخورد كنيم. زماني قوه قضائيه دنبال برخي مقامات فرستاده بود كه شما ١٠ يا ٥٠ ميليون تومان پول را كه بايد در فلان رديف خرج كنيد، در فلان رديف خرج كردهايد. اين تخلف بود؛ اما چيزي نيست كه بشود يك رئيسجمهوري سابق را به دادگاه و محاكمه كشاند. حداقل فضاي كشور ما اينطور است. شايد در كشورهاي ديگر رئيسجمهوري گذشته كه هيچ، رئيسجمهوري فعلي را هم به دادگاه ميكشانند، يك علت ديگر هم اين بود كه چون آقاي احمدينژاد مستقيم خود را با قوه قضائيه درگير كرده است، شايد صلاح نميبينند با او مستقيم درگير شوند، شايد اگر مثلا با دولت درگير ميشد، قوه قضائيه براي اينكه قضيه را به دادگاه بكشاند، راحتتر بود؛ درحاليكه الان افكار عمومي تصورش اين است كه يك طرف قضيه خود قوه قضائيه است.
پس ايشان بسيار هوشمندانه جلو ميرود.
بله؛ اين حرف درستي است. حواسجمع است. قوه قضائيه اين احتياط را بايد بكند، چون الان افكار عمومي فكر ميكند شاكي و متشاكي قاطي شدهاند.
پيشبيني شما چيست؟ اين ماجرا تا كجا ادامه پيدا خواهد كرد؟
من قديمها هم اين بحث را درباره احمدينژاد داشتم كه او كامپيوتري است كه ما خيلي نرمافزارش را نميشناسيم.
اين را البته آقاي حدادعادل هم گفتهاند.
ميترسيم به كيبوردش نزديك شويم، شايد اصلا چيز ديگري شود. در مسير خودش سعي ميكند كار را هوشمندانه جلو ببرد؛ اما دارای آخر و عاقبت خيري نيست. انشاءالله خدا آخر و عاقبت همه را به خير كند.
سالنامه شرق
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.