- انتخاب سه نفر برای جانشینی رهبری صحت دارد؟
- گوسفند عاشق نوشیدن چای را ببینید! (ویدئو)
- آهنگ ای دریغا - محسن چاوشی (موزیک ویدئو)
- غزاله اکرمی بازیگر نقش سوجان در سریال سوجان کیست!؟
- آنچه باید درباره پدر موشکی ایران بدانید؛ شهید حسن تهرانی مقدم چه کرد!؟
- کلیپ مبتذل و نامتعارف گیلان چرا تولید و پخش شد؟
- ساعت پخش و تکرار سریال «سوجان» از شبکه یک
- تصاویر حضور شاه در خلیجفارس +اظهاراتش درباره نیروی دریایی ایران
متحجران به امام گفتند، قال الباقر بخوان!
محسن بهشتی سرشت
در سومین مرحله تاریخی تحجر یعنی پس از پیروزی انقلاب، در مباحث سیاسی و عمدتا اقتصادی ای که برای حکومت پیش می آمد، با جلوه هایی از این تفکر قشری و متحجرانه مواجه می شویم.
برای مثال اوایل انقلاب در هیئت دولت میرحسین موسوی، کمیته ای برای بررسی مسائل مختلف کشور تشکیل شده بود که در آن هم علما و هم کارشناسان عضویت داشتند؛ مسئله ای پیش آمد در مورد مالیات ها که در صحیفه امام هم به آن اشاره شده است؛ نظر کارشناسان اقتصادی این بود که استفاده از درآمدهای مالیاتی به جای فروش نفت، می تواند یکی از بهترین روشهای کسب منابع مالی برای دولت باشد و در همه جای دنیا نیز دولت ها به همین شکل منابع مالی مورد نیاز خود را تأمین می کنند. در این کمیته یکی دو نفری از جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با وضع مالیات ها مخالفت کردند با این استدلال که در جائی که ما در اسلام خمس داریم ، دیگر حق ندارید از مردم مالیات بگیرید! توجه کنید مسئله ای به این مهمی در شرایطی که دولت تازه تاسیس نیازمند درآمد مالی برای اداره شرایط جنگ است به یکباره با چنین بن بستی مواجه می شود. در این شرایط ، نخست وزیر وقت به امام مراجعه میکند و امام می فرماید(نقل به مضمون) من تعجب می کنم از این آقایان، خمس را اگر همه بدهند، خرج حوزه های علمیه هم نمی شود چه برسد به مخارج کشور، آنوقت آقا مینویسد مالیات نباید داد! (1)
تحجر در دوران پس از انقلاب، تابلوی رسمی نداشت و اساسا در مقابل مسائل روز اندیشه های خود را به نمایش می گذاشت. اتفاقا کسانی که این تفکرات را پیروی می کردند خود را انقلابی و بر خاسته از انقلاب هم می دانستند ولی آنطور که باید، درک درست و صحیح از مسائل مستحدثه و به روز را در مقاطع حساس تصمیم گیری کشور نداشتند. این در حالی که برای اداره امورات کشور باید با یک نگاه جامع الاطراف به مسائل داخلی و خارجی نگریست و تصمیمات باید بگونه ای باشد که نتایج آن به حفظ و اقتدار نظام منجر شود.
به یاد دارم، بعد از انقلاب، زمانی که امام آن نامه را به گورباچف نوشت برای ابلاغ پیام ، هیئتی به مسکو فرستاد و حضرت آیت الله جوادی آملی را که یک فیلسوف اسلامی است در رأس آن هیئت قرار داد. چراکه قرار بود یک هیئت از یک کشور اسلامی برای ابلاغ پیام به بزرگترین منبع تفکر فلسفی کمونیست فرستاده شود و نیاز به کسی بود که بتواند در مواجهه با این تفکر پشتوانه استدلال فلسفی خوبی داشته باشد. امام در آن پیام تاریخی آقای گورباچف را به مطالعه فلسفه ملاصدرا و فیلسوفان اسلامی دعوت کرده بودند. زمانی که این هیئت از شوروی سابق بازگشتند، یکی از آقایان علما یک موسسه پژوهشی اسلامی در قم را اداره می کرد، در یک نامه اعتراضی تند و سرگشاده به امام نوشتند که من از شما در تعجبم که چطور هنوز به فلسفه ملاصدرا ، آن آدم منحط و منحرف! دعوت می کنید؟! شما باید آقای گورباچف را به قال الباقر و قال الصادق دعوت می کردید!!! توجه کنید که تفکر این گروه در چه حدی بود، چگونه می خواستند با قال الباقر و قال الصادق آقای گورباچف را که خدا را قبول نداشت، ارشاد کنند؟! در حالی که ابتدا باید با فلسفه آفرینش وی را متوجه حضور خالق بکنید، آنگاه اگر موفق شدید بروید سراغ دیگر مسائل. این تفکر تا این حد سطحی نگر و قشری بودند.
در موردی دیگر، عده ای از همین تفکر در مسائل کشور به دلیل اختلاف نظر فقهی که با امام داشتند، ایراداتی وارد می دانستند. یک مورد مثلا پخش موسیقی از صدا و سیما بود که برخی از ایشان با آن مخالف بودند و آن را حرام می دانستند، اما امام معتقد بود که اگر این کار با نظارت صورت بگیرد، بلا اشکال است. در مصادیق مصلحت و تشخیص مصداق مصلحت نیز بعضا اختلافاتی وجود داشت ؛ البته تا آنجاکه مباحث اختلاف نظر صرف احکام فقهی بود یک اختلاف کاملا عادی بود اما در مسائلی که مربوط به حکومت و اداره کشور می شد، بعضا مطرح کردن این مسائل می توانست در نظام اداره کشور اختلال هایی را ایجاد نماید. مرز این اختلافات آنجایی بود که علمای روشنفکر با طرح مسائل مستحدثه ای که حکومت با آن درگیر بود قصد داشتند گره ها را باز نمایند و برای آن ها چاره جویی کنند ؛ اکثر این مسائل در حوزه سیاست داخلی و خارجی و یا مسائل اقتصادی و اجتماعی بود. اما آن عده از علمایی که قادر به درک این مسائل نبودند و اکثرا نگرش قشری و سطحی نگری داشتند اغلب با آن ها مخالفت می کردند. برای مثال اردیبهشت سال 68، استاندار سمنان به دلیل کمبود آب در این استان مستأصل شده بود. ماجرا این بود که باغات اطراف سمنان از آب قنوات تغذیه می شد اما آب شهر از چاههایی که آلودگی هم داشت، تامین می شد. کارشناسان به این نتیجه رسیده بودند که بهتر است آب چاهها برای مصارف کشاورزی و آب قنوات برای شرب استفاده شود، اما کشاورزان به این موضوع اعتراض داشتند؛ فقهای شهر هم حق را به کشاورزان به عنوان صاحبان قنوات داده بودند و کار به بن بست رسیده بود. در این شرایط حضرت امام در پاسخ به نامه استاندار وقت سمنان که چاره جویی کرده بود،فرموده بودند(نقل به مضمون) اگر مسئله اینست و به کشاورزان ضرری نمی رسد، این کار بلامانع است.(2)
امام از موضع یک عالم اصولی با این مسئله برخورد نمودند، اما از موضع یک عالم اخباری اجرای بسیاری از مسوولیت های دولت با اسنتاد به قائده فقهی " الناس مسلطون علی اموالهم " به بن بست می رسید. در حالی که پیامبر خود در تفسیر این حدیث فرموده بودند " لاضرر و لا ضرار " ! یعنی این در صورتی است که ضرر و ضراری متوجه مصلحت مسلمین نشود. بحث مصلحت مسلمین بسیار بسیار مهم است و تنها یک فقیه اصولی می تواند مصلحت را تشخیص بدهد. مثلا برای تعریض یک خیابان لازم است خانه های اطراف آن خریداری و تخریب شود از موضع یک عالم اخباری این جایز شمرده نمی شود اما یک عالم اصولی بر اساس تشخیص مصلحت این فتوا را می دهد.
مورد دیگری را خاطرم هست اوایل انقلاب در خصوص اصلاحات ارضی مصوبه ای مطرح و بند "ج "خیلی هم مشهور شد. در این مورد نیز علمایی از همین تفکر با استدلالی مشابه زمان شاه با این مصوبه جدید مخالفت کردند. در حالی که در تدوین این مصوبه افرادی مثل آیت الله بهشتی و آیت الله منتظری دخیل بودند و حتی تعاریف آن با مصوبه شاه متفاوت بود. هیئت های هفت نفره از ارگان های موجود برای نظارت تعیین شده بود، مسلما زمین همه مالکان نبود، شرکت های تعاونی پیش بینی شده بود و قس علی هذا... یا در مورد قانون کار و مرخصی باز هم صف آرایی تفکر قشری در مقابل تفکر نو را شاهد بودیم. در حوزه فرهنگ برای مثال بازی شطرنج و پخش موسیقی و ... امام بسیار پا در میانی می کرد تا این مسائل زودتر رفع شود. در مسائل مربوط به حج، حضرت امام با روشن بینی یک مصلحت کلی را در نظر می گیرند و آن لزوم حفظ وحدت میان مسلمانان است. برای همین هم هست که آن فتواها را می دهند که برای مثال، حضور در نمازهای جماعت آنها و عدم استفاده از مهر و ... در بین همین علما و فقهای معاصر بسیاری با امام مخالفت های تندی می کردند و بسیار امام از اینها خون دل خوردند و در پیامشان که به منشور روحانیت مشهور شد به آن مسائل پرداختند.
1- ... آخر شما ببینید بی اطلاعى چقدر! آقا، ما امروز ، روزى نمی دانم چند صد میلیون الآن خرج این جنگمان است. روزى چند صد میلیون خرج جنگ را با سهم امام میشود درستش کرد حالا؟ حالا ما میتوانیم مردم را همه را بنشانیم اینجا و به زور سهم امام بگیریم؟ سهم امام حالا به اندازه اى است که همین حوزه ها را بگردانیم، بیشتر از این هم نیست، یک کمى اگر بیشتر باشد میدهند به دولت. یکدفعه آدم بگوید که نخیر، ما میگوییم که دولت مالیات نگیرد، سهم امام بگیرد. چه جور؟ از کجا بیاوریم سهم امام این قدر؟ ما از کجا سهم امام و سهم سادات پیدا کنیم که دولت را اداره بکنیم، مملکت را اداره بکنیم. «صحیفه امام،ج 18،ص 255»
2- علماى اعلام و روحانیون محترم و ائمه جمعه معظم مجازند از طرف این جانب در این باب اقدام کنند و به هر نحوى میتوانند آن را انجام دهند.«صحیفه امام،ج21،ص360»
منبع: جماران
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.