- مراسم ختم زهرا شجاعی با حضور خاتمی (عکس)
- مرگ جو لیبرمن، سناتور ضدایرانی آمریکایی
- اتفاقی که پایان حیات سیاسی قالیباف را رقم زد!
- امان الله قرائی مقدم: کوچک شدن طبقه متوسط؛ مهمترین تغییر اجتماعی سال ۱۴۰۲/ جامعه ایران دیگر یک جامعه سنتی نیست
- روایت نشریه اماراتی از جزئیات مذاکرات محرمانه ایران و امریکا
- واکنش ماجد علم الهدی به ادعای ارتباط با هولدینگ گردشگری قطع کننده درختان
- سفر نوروزی شاه به مشهد و دیدار با علما و رعایا (تصاویر)
خاطره هاشمی رفسنجانی از شب ارتحال امام خمینی
۱۳ خرداد 68
بعد از نماز صبح، سري به بيمارستان [قلب جماران] زدم و از آنجا به مجلس رفتم. در گزارشها خبري از اطلاع اجانب از بد بودن حال امام به چشم نميخورد. كارهاي دفتر را انجام دادم.
ظهر با ساير اعضاي شوراي بازنگري [قانون اساسی] مهمان رئيس جمهور بوديم. در خصوص تعجيل در اتمام بازنگري قانون اساسي بحث شد، زيرا به نظر ميرسد كه با وضع حال امام، فرصت كمي داريم و بهتر است كه اصلاحات به تاييد امام برسد. قرار شد از اين به بعد يكسره كار كنيم و عصر هم جلسه داشته باشيم.
به دفترم رفتم. ساعت سه بعد از ظهر احمدآقا تلفني اطلاع داد كه حال امام وخيم شده و خواست با ساير رؤساي قوا سريعاً به جماران برويم. در نتيجه جلسه عملاً تشكيل نشد و خودمان را با عجله به جماران رسانديم.
لحظات آخر تنفس طبيعي بود. امام به زحمت نفس ميكشيدند. فقط يك بار چشم باز كردند و بستند و اين آخرين نگاهشان بود. دكترها با عجله قلب را با ماساژ و شوك برقي و باتري و ريه را با تنفس مصنوعي به كار انداختند. تا ساعت ده وبيست دقيقه شب، ايشان را به اين صورت نگاه داشتند، ولي ديگر مغز كار نميكرد. فقط يك بار اطلاع دادند كه تنفس طبيعي شده ولي زود اين وضع تمام شد.
در اين فاصله درباره كيفيت اعلان خبر و برنامههاي اداره كشور و انتخاب رهبري و... مشاوره شد. در جبهه با آقاي [محسن] رضايي تماس گرفتيم و دستور آمادگي كامل دادم. هليكوپتر و هواپيما خواست. دستور ارسال داديم.
با تلفن اعضای [مجلس] خبرگان را احضار كرديم كه تا فردا صبح خودشان را به تهران برسانند. قرار شد اعلان فوت را به پس فردا موكول كنيم؛ يعني پس از انتخاب رهبر و برگشت نمایندگان خبرگان به شهرها. با اعلان مراسم امام، شيون از داخل خانه و بيمارستان و سپس بيرون خانه بلند شد. حضار را دعوت به صبر كردم و برنامه را براي آنها توضيح دادم. پذيرفتند و آرام گرفتند و قرار شد به عنوان دعاي توسل گريه كنند. صبر خانمهاي بيت براي ما جالب بود.
تا ساعت دوازده شب براي تنظيم برنامهها مانديم. به خانه آمدم و با استفاده از قرص آرامش بخش خوابيدم. عفت و محسن فهميده بودند، چون در بيمارستان بودند، اما بقيه اعضای خانه نميدانستند.
لینک کپی شد
نظر شما