- تاجرنیا تکلیف مدل بازی استقلال در برابر سپاهان را روشن کرد
- اطلاع از جدول خاموشی و قطع برق در تهران + لینک و کد دستوری برق من
- آبله مرغان تا چند روز واگیر دارد؟ + درمان
- پاسخ رد هایده به خواستگاری احمدشاه قاجار + عکس
- روزهای قمر در عقرب سال ۱۴۰۴ : آغاز سال نو با نحسی! (جدول)
- راهنمای استفاده از سپینو بانک صادرات برای کارت رفاهی معلمان و فرهنگیان + مراحل
- خواص بی نظیر کلم بروکلی که نمی دانستید
بررسي حوادث تروریستی اخير در روسیه
گفتگو با دکتر بهرام امیر احمدیان

مقدمه
هشتم و نهم ديماه سال جاري و در آستانه سال 2014 ميلادي، وقوع دو عمليات تروريستي با فاصله 24 ساعت در شهر «ولگاگراد» روسيه توجه جهانيان را به خود جلب كرد. در اين اقدامات تروريستي كه توسط دو بمبگذار انتحاري و در يك مركز گردشگري انجام گرفت، بيش از 100 تن كشته و زخمي شدند. بعد از اين حوادث تحليلهاي بسياري راجع به عوامل و انگيزههاي عاملين اين اقدام صورت گرفته است. مهمترين تحليلها در اين خصوص، بر اهميت جغرافیای سیاسی و جغرافیای راهبردی مسائل داخلي فدراسيون روسيه و مشكلات ناشي از آن تأكيد ميورزند. بر اساس چنين ديدگاهي، حوادث تروريستي اخير در فدراسيون روسيه ريشه در مشكلات مركز- پيراموني اين فدراسيون و به تبع آن انديشههاي قلمرو خواهی اقوام قفقاز شمالي دارد كه از توزيع نامناسب قدرت و ثروت از سوي دولت مركزي نسبت به مناطق پيراموني راضي نيستند. با وجود چنين زمینههایی برخي كشورهاي مخالف دولت روسيه در منطقه (نظير عربستان سعودي) بر آتش اين اختلافات ميدمند. نظر به اهميت اين مسائل، بر آن شديم تا در مصاحبهاي با آقاي دكتر بهرام امير احمديان، كارشناس ارشد مسائل روسيه، ضمن بازخواني اقدامات تروريستي اخير، به بررسي علل و عوامل و زمينههاي اقدامات تروريستي در فدراسيون روسيه بپردازيم.
جناب آقاي امير احمديان لطفاً قبل از پرداختن به وقوع حملات تروریستی أخیر در روسيه در خصوص زمینههای وقوع فعالیتهای تروریستی در اين كشور بیان فرمایید.
پس از فروپاشی شوروی نوعی تروریسم یا ناامنی در فضای سیاسی روسیه شکل گرفته بود؛ این پدیده به مفهوم وجود یک خلاء قدرت در مناطق پیرامونی روسیه بود. فقدان یک دولت مقتدر سبب شد تعدادی از گروههای مافیایی و قدرت طلب، جنایات سازمان یافتهای را در نقاط مختلف شکل دهند. مسئله اصلی این جاست که آیا پیشتر زمینههای بروز این مسائل وجود داشته که اکنون ظهور پیدا کرده است؟ به نظر بنده زمینههای وقوع حملات تروریستی تکوین یافته بود ولی فرصت بروز و ظهور نداشت. در منطقه قفقاز شمالی ناآرامیهایی در دوره شوروی اتفاق افتاد. این ناآرامیها و جنبشها توسط دولت مرکزی سرکوب و در دوره استالین اعضای آنها تبعید شدند. به نظرم این خود سرآغاز ایجاد حس انتقامجویی و به ظهور رسیدن نسلی بود که به خونخواهی از ظلمهای رهبران شوروی در حق اجداد و پیشینیان آنان پرداختند. تاتارها، چچنها، قرهچایها و بیشتر اقوام قفقاز شمالی که عمدتاً مسلمان بودند با تبعید اجباری و ناخواسته از سوی دولتهای شوروی به سرزمینهای سیبری و آسیای مرکزی روبرو بودند.
بعد از اینکه اتحاد شوروی فروپاشید و دولت مرکزی قدرت فائقه خود را از دست داد این گروهها به خونخواهی کسانی پرداختند که در دوره استالین کشته یا تبعید شدند. گفته میشود بیش از بیست میلیون نفر در دوره استالین کشته شدند. اعدامهایی که به نام ضد انقلاب و ضد خلق در این دوره انجام شد و احساسات مردم غیر روس را جریحهدار کرده بود. بعد از اینکه این گروههای عمدتاً قفقاز شمالی در دوره خرشچوف از تبعید بر میگردند یک نوع نفرتی در آنها نسبت به ظلم نژاد روس ایجاد شد. حتی کسانی که در تبعید ماندند، بعدها اقدام به کینهتوزی و نفرت انگیزی نسبت به دولت شوروی کردند.
شعر فارسی در این زمینه موید این مطلب است: پدرکُشتی و تخمِ کین کاشتی پدر کُشته را کِی بُوَد آشتی.
بر این اساس، نفرت و کینهتوزیهای گروههای مذکور به تدریج تبدیل به فعالیتهای انحرافی و جداییخواهانه شد. این گروهها از نفرت و کینه مردم غیر روس نسبت به مردم روس استفاده نموده و ادعای قلمرو خواهی کردند. از جمله این ادعاها، قلمرو خواهی ژنرال جوهر دودایف در چچن بود. در جاهای دیگر هم چنین قلمرو خواهی اتفاق افتاد؛ از جمله در بین تاتارها و منطقه ولگا. این شورشها چون در نزدیکی مسکو اتفاق میافتادند، به خاطر هموار بودن سرزمینهای تحت وقوع آنها و نیز دسترسی راحت دولت مرکزی نسبت به این سرزمینها، سرکوب میشدند.
در چچن وضع فرق میکرد؛ در اینجا جنگهای چریکی در مناطق کوهستانی اتفاق میافتاد و از اینرو، سرکوب شورشیان و قلمرو خواهان این منطقه از سوی دولت مرکزی روسیه بسیار دشوار بود. از اینرو، فدراسیون خلقهای قفقاز همواره در دوره پیش از شوروی و بعد از آن در این منطقه فعالیت داشتهاند.
اگر به تاریخ برگردیم در دوره امپراتوری تزار هم جنگهای بزرگی در منطقه قفقاز وجود داشته است. این جنگها از سال 1800 شروع میشوند. مسلمانان در این منطقه امامستانی تشکیل میدهند که آخرین امام آنها «امام شامل» بوده است. امام شامل در سال 1858 در قونیب دستگیر میشود و بعد جریان بزرگی از اتحادیه چرکسها یا سیرکسینها تشکیل میشود. از آن به بعد این جریان به کشورهای دیگر خاورمیانه از جمله ترکیه، اردن و سوریه مهاجرت میکنند.
بنابراین زمینه بروز این جریانات از قبل وجود داشته که بعد از فروپاشی دولت شوروی به گروههایی برای انتقام جویی از دولت مرکزی تبدیل میشوند. در چچن این مسئله بارزتر از همه است، چون بیش از همه توسط دولت مرکزی تحت فشار و شکنجه قرار داشتند. در آنجا نوعی تصوف، از جمله نقشبندیه و قادریه رشد پیدا میکند که بعدها به سمت معارضه و کینخواهی حرکت میکنند. اینها زمینههای وقوع فعالیتهای تروریستی و جداییخواهانه در روسیه بودند.
با وجود چنین زمینههایی از خشونت و تروریسم در روسیه، علل و عوامل حوادث تروریستی اخیر در منطقه ولگاگراد و سایر مناطق این کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟
همانطور که عرض کردم بعد از فروپاشی شوروی، گروههای جداییطلب در منطقه داغستان و چچن و سایر مناطق قفقاز شمالی شروع به گسترش فعالیتهای معارضهجویانه کردند. دولت مرکزی در دوره یلتسین توان مدیریت بحران را نداشت و فکر میکرد با سرکوب میتوان بحران را فرونشاند. این آغاز کجرویها در این دوره بود. بر این اساس، جنگ با چچنیها آغاز شد و بسیاری از مناطق این جمهوری را با خاک یکسان کردند. جنگ با چچنیها تا سال 1996 ادامه یافت و بعد از آن نوعی آتشبس و مصالحه اتفاق افتاد. در دوره آقای پوتین این بحرانها تا اندازهای مدیریت شد ولی آتش زیر خاکستر بود. به دنبال سرکوب شورشیان چچنی دولت مرکزی فرماندهان آنها از بین میرفتند. وقتی فرماندهان کشته میشدند جنبشها بی سَر شده و به گروههای متعددی تقسیم میشدند. بر این اساس، جنبشهای مذکور به صورت گروههای کوچک تار عنکبوتی مثل القاعده رشد کردند. اگر دولت روسیه پیشبینی میکرد که با کشتن فرماندهان و رأس این جنبشها، آنها نه تنها از بین نمیروند، بلکه افراطیتر نیز میشوند، شاید این روش را در پیش نمیگرفت.
برای مثال، بعد از کشته شدن بنلادن، القاعده از بین نرفت بلکه القاعدههای متعددی به وجود آمد. بر مبنای این منطق، هماکنون در روسیه جریان چچن با گروههای متعددی درهم آمیخته است و یک جریان واحد و متمرکز نیست.
در قفقاز شمالی مبارزه با دولت مرکزی به مفهوم نوعی قهرمانی است، نوعی ارزش است، ضد ارزش نیست. در فرهنگ مسلمانان قفقاز شمالی هر کس که در مبارزه با دولت مرکزی کشته شود شهید محسوب میشود. بدین ترتیب، این بارِ ارزشی سبب میشود تا آنها برای اقوام و اجداد خود که بدست دولت مرکزی روسیه کشته شدند، طلب قصاص کنند. همسران مردانی که در قفقاز شمالی کشته شدهاند تبدیل به خونخواهانی شدند و برای مبارزه با دولت مرکزی حلقهای به نام «بیوههای سیاهپوش» را تشکیل دادند. این همسران به خاطر شوهرانشان دست به عملیات انتحاری میزنند؛ بدین امید که به بهشت بروند (البته طبق آموزههای سلفیها؛ غلط یا درستش را کاری نداریم). چند سال قبل این گروه در مترو و ساختمان تئاتر مسکو دست به عملیات انتحاری زدند که در نتیجه تعداد زیادی افراد بی گناه کشته شدند. در ولگاگراد نیز چنین حملات تروریستی اتفاق افتاد. شهر ولگاگراد شهر بزرگ و پیشرفتهای است. این شهر در کنار رود ولگا واقع شده است. ایستگاه راه آهن این شهر نیز بسیار زیبا و شبیه یک موزه است. در اینجا نیز همان بیوههای سیاهپوش دست به عملیات انتحاری زدند.
هرچه دولت مرکزی روسیه به سرکوب بیشتر قلمرو خواهانِ منطقه قفقاز شمالی بپردازد، تعداد افرادی که به خونخواهی بر میخیزند نیز بیشتر میشود. ملت منطقه قفقاز شمالی خواهان نوعی خود مختاری هستند. دولت روسیه یک نفر به نام آقای «قدیروف» که فرد بسیار جوانی است را به عنوان رئیس جمهور این منطقه گماشت. در منطقه قفقاز شمالی تعداد 7 جمهوری از مجموع 21 جمهوری روسیه وجود دارد.
یکی از دلایل وقوع حملات اخیر مخالفت با برگزاری المپیک زمستانی سوچی است. سوچی در کنار دریای سیاه و مجاورت منطقه قفقاز شمالی قرار دارد. به دلیل کوهستانی بودن این منطقه، گروه مذکور میتوانند در آن عملیات تروریستی انجام بدهند. آنها دو سه ماه پیش اعلامیهای صادر کردند و گفتند نخواهند گذاشت این بازیها انجام شود. دولت مرکزی روسیه هزینههای زیادی را برای ساخت مجتمع المپیک در این منطقه انجام داده است؛ در حالی که منطقه قفقاز شمالی نیاز به بازسازی، اشتغال و سرمایهگذاری دارد. بنابراین، از دید گروههای قفقاز شمالی این مسابقات ضرورتی ندارد. منطقه قفقاز شمالی یک منطقه بسیار کمتر توسعه یافته است. اعتراض آنها این است که دولت مرکزی از درآمدهایی که از این منطقه به دست میآورد نظیر نفت و گاز و صادرات چوب، خرج آنها نمیکند بلکه این درآمدها در شهرهای بزرگی مثل مسکو و سن پترزبورگ هزینه میشود. بنابراین یک نوع نارضایتی مثل هر جای دیگر که دارای مناطق مرکز- پیرامون هستند، ایجاد شده است.
همانطور که بیان کردید حملات تروریستی اخیر به گروههای مخالف روسیه در منطقه قفقاز شمالی (چچنیها، داغستانیها، تاتارها و ...) نسبت داده میشود. با این وجود، باید این احتمال را هم در نظر گرفت که برخی از کشورهای منطقه نظیر عربستان که در حال حاضر حامی اصلی شبکه القاعده و تکفیریها در سوریه میباشند با ناراضیان قفقازی در روسیه همکاری کنند، نظر شما در این خصوص چیست؟
طبیعی است مجموعه جریاناتی که در قفقاز شمالی وجود دارند و دست به حملات تروریستی میزنند از سوی دولت عربستان حمایت میشوند. برخی مراکز اجتماعی در عربستان (نظیر مراکز افتاء) از گروههای افراطی حمایت میکنند و از سوی دولت سعودی نیز دارای بودجه مالی هستند. این احتمال وجود دارد که این مراکز به خاطر تسویه حساب با دولت روسیه به خاطر حمایتهایش از دولت بشار اسد فتواهایی را صادر نمایند. زیرا، منطق گروههای بنیادگرای وهابی عربستان کور است و هرگز منطقی و عقلانی تصمیم نمیگیرند.
سلفیها معتقدند که بدعت، فرد پرستی و امام پرستی اصولاً مورد قبول نیست، و بر این اساس طبق ادعای خودشان هر آنچه که در آموزههاي صدر اسلام هست را قبول دارند. بنابراین ممکن است سلفیهایی که در عربستان، قطر، امارات و ... وجود دارند از القاعده هم بدتر باشند، برای اینکه القاعده ممکن است منطق قوی نداشته باشد اما سلفیها دارای منطق قوی، مکتب و ساختار هستند. بر این اساس، این احتمال وجود دارد که سلفیها با حمایت دولت عربستان یکی از عوامل اصلی فعالیتهای تروریستی در روسیه باشند.
با توجه به اینکه در آستانه برگزاری نشست ژنو 2 هستیم، آیا میتوان گفت وقوع حملات اخیر با هدف ایجاد فشار بیشتر بر دولت روسیه به منظور دست کشیدن از مواضعاش نسبت به دولت سوریه صورت گرفته است؟
هر چند یکی از انگیزههای مهم تروریستها و حامیان آنها نظیر عربستان سعودی از وقوع حملات تروریستی اخیر، فشار آوردن به دولت روسیه جهت دست کشیدن از حمایت خود از بشار اسد است. اما دولت روسیه هرگز از مواضع راهبردی خود نسبت به دولت سوریه دست نخواهد کشید. در روسیه حکومتی تمامیتخواه برقرار است و اختیار تصمیمگیری در دست رئیس جمهور میباشد و وی فرمانده کل قوای این کشور نیز میباشد. تمام کلید زرادخانه هستهای روسیه دست رئیس جمهور است. رئیس جمهور در روسیه میتواند تصمیمات مجلس دومای این کشور را نیز با خود همراه کند. بر این اساس، رئیس جمهور روسیه با چنین اختیاراتی وقتی تصمیم بگیرد در اجلاس ژنو 2 شرکت کند هر چه مانعی هم بر سر راه آن باشد تردیدی در تصمیمات وی ایجاد نمیکند. شاید وقوع حملات تروریستی اخیر اراده آقای پوتین را مصممتر کند برای اینکه بخواهد ریشه فعالیت گروههای افراطی در سوریه را که ارتباط مهمی با حوادث اخیر در روسیه دارد از بین ببرد. بنابراین، روسیه مصمم است در اجلاس ژنو 2 حضوری فعال داشته باشد تا از این طریق بتواند در معادلات مورد نظر خود در منطقه تأثیر بگذارد.
از طرف دیگر دولت روسیه دارای پایگاه مهم نظامی در سوریه است و نقش مهمی را نیز در ساختار نظامی این کشور بر عهده بدارد. بر این اساس، هر گونه عملیات تروریستی خللی در اراده پوتین جهت حضور در اجلاس ژنو 2 وارد نمیکند.
واکنش دولت پوتین بعد از وقوع حملات تروریستی اخیر از لحاظ اعمال سیاستهای داخلی، منطقهای و بینالمللی چگونه خواهد بود؟ آیا تغییری در سیاستهای این کشور ایجاد خواهد شد یا خیر؟
مطمئناً چنین حملات تروریستی و ایجاد ناامنی به اقتدار دولت روسیه و نیروهای آن خواهد افزود. زیرا دولت پوتین به عنوان یک قدرت جهانی میخواهد نشان دهد قادر است امنیت کشور خود را تأمین کند. وقتی که دشمن داخلی در روسیه باشد و نیروهای خارجی خواهان فروپاشی این کشور باشند، دولت پوتین اولویت خود را به نیروهای نظامی و تجهیز بیشتر آنها میدهد. دولت پوتین با استفاده از اقتصاد سیاسی کشور روسیه، از بودجه فدرال این کشور هزینههای زیادی را صرف مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی خواهد کرد تا بتواند طرحهای سیاسی خود را در داخل و خارج از کشور به شکل شایستهتری اجراء کند. دولت روسیه هرگز با چنین عملیات تروریستی محدودی، تضعیف نمیشود، زیرا این کشور دارای یک رهنامه (دکترین) امنیت ملی است که اهداف راهبردی مهمی را دنبال میکند. شورای فدراسیون، دوما و شورای امنیت ملی روسیه، ریاست جمهوری و ارتش همگی با هم راهبرد (استراتژی) نظامی روسیه را تدوین میکنند. روسیه 54 هزار کیلومتر مرز و 17 میلیون کیلومتر مربع وسعت دارد. فاصله بین شرق تا غرب این کشور بیش از 11 هزار کیلومتر است. جغرافیای روسیه چنین اقتضاء میکند که یک کشور نظامی قدرتمند باشد. بنابراین یک چنین عملیات تروریستی نمیتواند این کشور را از اهداف راهبردی خود باز دارد.
دولت روسیه با گروههای جدایی طلب قفقاز هیچ گاه سر سازش و آشتی ندارد. چون همانطوری که عرض کردم دولت روسیه دارای تفکر نظامی است، لذا به جدایی طلبان مجال نمیدهد. در تفکر نظامی، صحنه عملیات، صحنه اجرای راهکنش (تاکتیک) است. بر اساس چنین تفکری، باید با یک راهبرد (استراتژی) معین از پیش تعیین شده حرکت کرد و دشمنان معارض را از بین برد. این در صورتی است که ملت قفقاز شمالی دشمن سوریه نیستند. اینها نوع نگرش شان با دولت مرکزی متفاوت است.
چچن خواستار استقلال است. باید این را هم در نظر گرفت که روسیه دارای محدودیتهایی است. چچن تاکنون دردسرهای زیادی را برای دولت مرکزی روسیه ایجاد کرده است. اگر چچن به یک مرز بینالمللی دیگری غیر از قفقاز متصل بود روسیه به سادگی با جدایی این قوم موافقت میکرد. ولی چون در رشته کوههای قفقاز مستقر هستند و رشته کوههای قفقاز به عنوان مرز روسیه با جنوب است و از این لحاظ خیلی منطقه حساسی است، لذا استقلال چچن رخنهای در امنیت ملی روسیه ایجاد میکند. به همین سبب چچنیها از موقعیت راهبردی خود با خبرند و دولت روسیه نیز از این مسئله غافل نیست. بنابراین هیچ استقلالی در چچن اتفاق نخواهد افتاد. روسیه دست به تبعید، انتقال و سرکوب معارضین چچنی میزند، اما هرگز با جدایی آنها موافقت نخواهد کرد. وقتی برخی از کشورهای مسلمان به دولت روسیه اعتراض میکنند، پاسخ میدهد که این یک موضوع داخلی است. دولت روسیه از کشورهای معترض میپرسد که آیا اگر در داخل کشور شما یک استان یا یک منطقهای تقاضای خود مختاری کند با آن موافقت میکنید. خوب پاسخ قطعاً منفی است. بر این اساس، دولت روسیه میگوید من هم با چنین خودمختاریهایی موافقت نمیکنم. بر این اساس، بر خلاف حق تعیین سرنوشت، در موضوع جدایی چچن بحث دیگری مطرح است. در این جا از لحاظ موقعیت جغرافیای راهبردی (ژئو استراتژیک) به نظام امنیتی روسیه لطمه وارد میشود. به همین سبب با آن موافقت نمیکند.
به عنوان سؤال آخر، نگاه آمریکا و غرب نسبت به مسائل اخیر در روسیه به طور اخص و مشکلات داخلی فدرال روسیه را چگونه ارزیابی میکنید؟
در این مورد، غربیها، مسئله حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت را در نظر میگیرند. غربیها معتقدند که برخی از اقوام قفقاز شمالی نمیخواهند جزء فدراسیون روسیه باشند، بنابراین باید به آنها خودمختاری داد.
در جاهایی که فدراسیون هست، قبلاً واحدهای ملی وجود دارد و این واحدها با یکدیگر جمهوری فدرال را تشکیل میدهند. بر این اساس، مناطق پیرامونی جداگانه بخشی از مسئولیت خود را به دولت مرکزی میدهند که به آن فدراسیون گفته میشود. روسیه از نظر اسمی فدراسیون است. ملیتهایی نظیر چچن، اینگوش، داغستان واحدهای کوچکی نیستند که از هر لحاظ تابع دولت مرکزی باشند، زیرا این واحدها بر خلاف استانهای کشورهای دیگر نظیر استانهای ایران (که از ابتدا استقلال نداشتند)، مستقل بوده و با اختیار خود فدراسیون روسیه را تشکیل دادند. فدراسیون روسیه با فدراسیونهای دیگر جهان فرق میکند. بر همین اساس غرب آن را نمیپذیرد. غرب بر طبق معادلاتی که در سایر فدراسیونهای جهان نظیر سوئیس، کانادا، هند، آمریکا و... وجود دارد خواستار این است که دولت روسیه به ملت و واحدهای خودش خودمختاری بدهد. اما روسیه این منطق را نمیپذیرد. رهبران روسی معتقدند که این کشور بخش بزرگی از امپراتوری خود را از دست داده ولی اکنون راضی نیستند سرزمینهای دیگر خود از دست بدهند.
زمانی پطرس غالی (دبیرکل اسبق سازمان ملل) گفته بود که اعضای سازمان ملل چندین برابر خواهد شد که فقط پنجاه کشور از روسیه به سازمان ملل خواهند پیوست. این جمله نشان دهنده این است که در راهبرد (استراتژی) غرب این خواسته وجود دارد که روسیه تجزیه بشود.
منبع: ماهنامه بصائر- سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
لینک کپی شد
نظر شما
قابل توجه کاربران و همراهان عزیز: لطفا برای سرعت در انتشار نظرات، از به کار بردن کلمات و تعابیر توهین آمیز پرهیز کنید.